كلمه «امام» در اصل لغت به معناي «پيش» و «پيشوا» است، و «امامت» يعني «پيشوايي». البته پيشوايي اختصاص به راه صحيح ندارد، و پيشوايي در مسير گمراهي و فساد نيز ممكن است. در قرآن اين گونه پيشوايان «أئمّه ً يدعون الي النّار »1 و «أئمّه الكفر »2 ناميده شده اند. پس كلمه امام هنگامي كه در مورد شخصي اطلاق مي شود، يعني كسي كه در جلو قرار دارد و ديگران پشت سر او حركت كرده، از عمل او پيروي مي كنند و او را مقتداي خودشان قرار مي دهند.
اما «امامت» كه در اصطلاح شيعه به عنوان اصلي از اصول اعتقادي تلقي مي شود، معنايي خاص و اضافه بر معناي لغوي اين كلمه دارد. اين كه آن معناي زايد و بيش از معناي لغوي اين كلمه چيست كه باعث شده حيثيت ديگري در امامت مورد نظر شيعه لحاظ شود، احتياج به كمي توضيح دارد كه ذيلا به آن اشاره مي كنيم: درباره بعضي از پيامبران(عليهم السلام) در قرآن آمده است كه خدا آنها را امام قرار داده است: و جعلنا منهم أئمّه ً يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون.3
در اين آيه، از بين انبيا به حضرت ابراهيم(عليه السلام) و تعدادي از انبياي بني اسرائيل(عليهم السلام) اشاره شده است و مي فرمايد كه اينها امامان هستند و ويژگي آنها اين است كه به حق هدايت مي كنند. علت اين امر را كه داراي اين مقام شده اند دو چيز معرفي مي كند؛ يكي: «لمّا صبروا». صبر در ارتباط با عمل است؛ يعني آن هدفي را كه در نظر گرفتند در راه آن هدف استقامت و شكيبايي نمودند و مشكلات را تحمل كردند. عامل دوم را «يقين» ذكر مي كند: و كانوا بآياتنا يوقنون. البته همه مؤمنان بايد يقين داشته باشند، ولي از تعبيرات قرآني و روايات استفاده مي شود كه يقين مراتبي دارد. اين گروه از پيامبران مرتبه عالي يقين را داشتند.
در مورد حضرت ابراهيم(عليه السلام) كه از جمله اين پيامبران است، مي خوانيم:
و اذ ابتلي ابراهيم ربّه بكلمات فأتمّهنّ قال انّي جاعلك للنّاس اماماً؛4 و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود، و وي آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او ] فرمود: «من تو را پيشواي مردم قرار دادم.»
حضرت ابراهيم(ع) بعد از نيل به مقام هاي: نبوت، رسالت و خلّت5 به مقام «امامت» رسيد؛ و آن هنگامي بود كه امتحان هاي الهي در مورد او به حد كمال رسيد و آن حضرت از همه آنها سربلند بيرون آمد. شايد امتحان هاي حضرت ابراهيم(ع) بي نظير بوده و كسي را در تاريخ نداشته باشيم كه اين چنين عجيب مورد آزمايش الهي قرار گرفته باشد. داستان در آتش انداختن حضرت بسيار عجيب است.
حضرت ابراهيم(عليه السلام) در اين ماجراي بسيار پر مخاطره، به احدي جز خداي متعال تكيه و توجهي نكرد. حضرت را در دريايي از آتش انداخته اند و در شرف سوختن است. جبرئيل(ع) به آن حضرت عرض كرد: هل لك حاجه ؛ آيا حاجتي داري؟ ابراهيم(عليه السلام) فرمود: امّا ا ليك فلا و امّا ا لي ربّ العالمين فنعم؛6 اما به تو احتياجي ندارم، ولي به ياري پروردگار آري، نياز دارم! اين صحنه، امتحاني بسيار بزرگ بود تا معلوم شود ابراهيم(عليه السلام) در عمل تا چه حد موحّد است و به غير خدا توجه نمي كند.
اما بزرگ تر از اين امتحان، داستان ذبح حضرت اسماعيل(عليه السلام) است. داستان بسيار عجيبي است. شبيه آن، داستان حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) در كربلا و شهادت حضرت علي اكبر(عليه السلام) است كه البته از جهاتي نيز مي توان داستان كربلا را بالاتر شمرد؛ اما اين كه پدري مأمور شود جواني رعنا و رشيد را با آن همه مقامات عالي، ادب، عرفان و معنويت، به دست خود سر ببرد، هيچ جا چنين چيزي را سراغ نداريم. نسبت به هيچ پيغمبر و امامي، چنين آزمايشي پيش نيامده است. حضرت ابراهيم (عليه السلام) از اين امتحان سخت با كمال سربلندي و سرافرازي بيرون آمد. براي بزرگداشت اين امتحان نيز خداي متعال تا روز قيامت به همه حاجيان دستور داده كه بايد در ايام حج در منا قرباني كنند.
در هر صورت، بعد از همه اين امتحانات سخت بود كه خداي متعال به حضرت ابراهيم(عليه السلام) فرمود: انّي جاعلك للنّاس اماماً؛ اكنون شايسته شدي كه مقام امامت به تو داده شود. امامت مقامي معنوي و بسيار عالي است كه از لحاظ درجه بندي، از مقام نبوت و رسالت بالاتر است. حضرت ابراهيم(عليه السلام) اين مقام را براي ذريّه اش نيز درخواست كرد، كه پاسخ آمد:لا ينال عهدي الظّالمين؛7 پيمان من به ستم كاران نمي رسد. يعني در ميان ذريّه ابراهيم(عليه السلام) كساني به اين مقام خواهند رسيد، كه در زندگي خود مرتكب ظلم نشده باشند. بنابر روايات ما، منظور از اين عده، ائمه اهل بيت(عليهم السلام) هستند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)