جایگاه عقل انسانی در معرفت او از دیدگاه اسلام ( عقل مستقل از نقل )
مقدمه
وقتی خداوند ، هستی را بنا نهاد ، عقل را پایه های آن قرار داد .
آنجا که پیامبر(ص) می فرماید :
" اول ما خلق الله العقل ." 1
و وقتی ، انسان را خلق کرد ، با نفخ روح خود در وجود او 2 و تعلیم اسمای خود 3 که اساس سیر تکاملی هستی را نمایندگی می کردند ، با ابزاری به نام گوهر عقل ، به دنیای زمینی فرستاد 4 و از او خواست که پیوند خود را با هستی ، از مسیر عقل برقرار و مستحکم کرده و راه تا اوج خدایی شدن را بپیماید .
ولی اینکه جایگاه عقل در اسلام کجاست و در مقام تشخیص حق از باطل و یا درست از نادرست ، چه تناسبی و یا نسبتی با نقل 5 دارد ، و اینکه صحت و کاربردی بودن آموزه ها و یافته های عقل را باید به نقل ارجاع داد یا نه ، از منازعات تاریخی اندیشمندان چه متشرع و چه غیرمتشرع بوده است !
در این اندک ، به توضیح مختصر موضوع و اثبات جایگاه اولی و بالذات عقل در مقام مقایسه با نقل می پردازیم :
1) عقل ، تنها حجت آدمی6
انسان موجودی است که سرشت او مبتنی بر بهرهگیری از عقل و خرد است . تنها قوه ای که در وجود او نهفته شده تا بتواند موارد مختلف را از یکدیگر جدا ساخته و تشخیص دهد ، عقل و ادراک او است.
پذیرش یا عدم پذیرش اختیاری هرچیزی در گرو بهرهجویی از عقل و ادراک آدمی است. محاسبات او ناشی از این قوه است . نورافکنی که بدون وابستگی به غیر، تاریکیهای زندگی را برایش روشن میکند، چیزی جز بهرهمندی از خرد نیست.
برای اثبات « حجیت عقل » احتیاجی به استدلال نیست . بنا بر این ، حجیت عقل، حجیتی « ذاتی » است و هیچگاه این حجیت را نمیتوان سلب کرد. نمیتوان گفت: «به آنچه عقل میگوید، اعتماد نکن». مقتضای خردمندی، اعتماد به عقل و عمل بر اساس نتایجی است که حاصل بکارگیری عقل است. تنها دلیلی که میتواند حجیت عقل را اثبات کند، طبیعت و سرشت عقلانی آدمی است ( آفتاب آمد دلیل آفتاب).
به همین دلیل ، تنها میتوان در «تحقق عقلانیت» تشکیک کرد و با استدلال صحیح، به اثبات این امر پرداخت که؛ « مثلا برخی رویکردها و نتیجه گیریها، منطبق با قواعد عقلی نیست » ولی نمیتوان ضمن اعتراف به عقلی بودن، ادعا کرد که نباید به نتایج آن ملتزم شویم.
تأیید این سخن را در متون دینی تمامی شرایع خداوندی میتوان یافت . در این متون هیچ استدلالی برای حجیت عقل گزارش نشده است و آن را « مفروغ عنه » گرفته اند . تنها چیزی که در این متون دیده میشود، اقرار و اعتراف صمیمانه نسبت به حجیت ذاتی عقل است . فراوانی این اقرار بهگونهای است که هیچ تردیدی در «رویکرد عقلانی شرایع» برای کسی باقی نمیماند . ستاندن رویکرد عقلانی از شرایع خداوندی و خصوصا شریعت محمدی(ص) به معجزهای بزرگتر از معجزات پیامبران الهی نیاز داشته و دارد (که متأسفانه این معجزه هم اتفاق افتاده است!!؟).
شریعتی7 را که با صراحت در کتاب آسمانی اش مکررا می گوید: « افلا تعقلون؟ » (آیا عقلتان را بکار نمی گیرید؟)
و روایتش می گوید : عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ : « حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِیُّ ، وَ الْحُجَّةُ فِیمَا بَیْنَ الْعِبَادِ وَ بَیْنَ اللَّهِ الْعَقْل »8
«حجت خداوند بر بندگانش پیامبر است و حجت بین بندگان و بین خداوند عقل است. » چگونه می توان از عقل و عقلانیت دور دانست؟!!
2) نسبت عقل و دین
یکم ؛ تأکید بر « دوگانه بودن حجج الهی » و تبعیت حجت ظاهری از حجت باطنی كه در حديث زير آمده است :
" یا هشام ؛ ان لله علی الناس حجتین ، حجة ظاهرة و حجة باطنة . فاما الظاهرة ، فالرسل و الأنبیاء و الأئمة “ع “و اما الباطنة ، فالعقول ) 9 "
" ای هشام ؛ خدای را بر مردم دو حجّت و راهنماست. حجتی آشکار و حجتی پنهان؛ حجّت آشکار الهی رسولان، انبیا و ائمه هستند، و حجّت پنهان عقلهاست . "
خود شاهدی بر استقلال حجت باطنی است و اتفاقا داوری درمورد حجیّت حجت ظاهری ( پیامبران ) و پذیرش ادعای آنان ، برعهده حجت باطنی (عقل) است ، ولی عکس آن صادق نیست . این خود دلیل کافی برای اثبات استقلال عقل است .
دوم؛ در بیان روایی از علی بن ابیطالب(ع) آمده است :
«لو ( اذا ) خلّی عنان العقل و لم یحبس علی هوی نفس او عادة دین او عصبیّة لسلف، ورد بصاحبه علی النّجاة " 10
" اگر زمام عقل ، رها شود و دربند هوای نفس ، عادات دینی و تعصبات قومی نسبت به پیشینیان قرار نگیرد، صاحب خویش را نجات خواهد داد »
که مقصود او « عقل مستقل از نقل » است نه « عقل وابسته به نقل دین و عادات دینی »!!
مبتنی بر این روایت ، آیا نمی توان گفت که : «متن شریعت، به استقلال عقل اعتراف می کند ». اگر این اعتراف شرع به استقلال نسبی عقل است (که هست)، آیا نمی توان گفت که؛ « شرع ، به حجیت عقل مستقل ازخود فرا می خواند ».
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است :
« انّ اوّل الامور و مبدأها و قوّتها و عمارتها التی لا ینتفع شیئ إلاّ به، العقل الّذی جعله الله زینة لخلقه و نورا لهم. فبالعقل عرّف العباد خالقهم و انّهم مخلوقون … و انّ الظّلمة فی الجهل و انّ النّور فی العلم . فهذا ما دلّهم علیه العقل . قیل له : فهل یکتفی العباد بالعقل دون غیره؟ قال : انّ العاقل لدلالة عقله الّذی جعله الله قوامه و زینته و هدایته، علم انّ الله هو الحق و انّه هو ربّه و علم انّ لخالقه محبّة و انّ له کراهیّة و انّ له طاعة و انّ له معصیة …» 11
« به درستی که اول ، منشأ، توان و ترمیم هر چیزی « عقل » است که جز از طریق آن بهره ای حاصل نمی شود . عقلی که خداوند به عنوان زینت مخلوقات، و نوری برای آنان قرار داده است. پس به واسطه ی عقل است که خالقشان را می شناسند وخود را آفریده ی او می دانند … و می فهمند که تاریکی درجهالت است و نور در علم. پس این چیزی است که عقل به آن راهنمایی شان می کند . به ایشان گفته شد : آیا بندگان خدا می توانند به عقل اکتفا کنند واز غیر آن بهره نبرند؟ امام صادق(ع) فرمود : عاقل با راهنمایی همان عقلی که خدایش سبب برپایی، زینت و هدایت وی قرار داده است، درک می کند که خداوند، همان حق است و هماو پروردگار او است و می داند که آفریدگارش نسبت به برخی موارد، محبت و نسبت به برخی امور، کراهت دارد و برخی کارها فرمانبرداری از او است و برخی نافرمانی …»
این روایت، تفسیر روشنی از روایت « العقل ما عبد به الرحمن… 12 » را ارائه می کند و برداشت های شتابزده و ضد عقلی را کنار می گذارد.
برخی تصور میکنند: از نظر شریعت، هر فرد غیر مسلمانی، «فاقد عقل» ارزیابی میشود و این به منزلهی آن است که « عقل مورد نظر شرع، متفاوت از عقل عرفی باشد». حتی اصطلاح «عقل شرعی» (در برابر عقل عرفی) را مکررا بکار می برند.
در پاسخ باید گفت که؛ اگر کافران و مشرکان از منظر قرآن «بهرهای از عقل ندارند» چرا در آیات مختلف مورد پرسش و توبیخ قرآن قرار گرفتهاند که « أفلا یعقلون= آیا عقل شان را به کار نمیگیرند» یا « فما لکم کیف تحکمون= شمارا چه شده است و چگونه بر خلاف عقل حکم میکنید» یا « افلا یتفکرون= آیا تفکر نمی کنند ».
مگر خدای حکیم در قرآن بیان نکرده است که « علّم الأنسان ما لمیعلم 13 ، خداوند به نوع انسان چیزهایی را که نمیدانست، آموزش داد ». اگر ادعای مدعیان صحیح است، آیا خدای حکیم به افراد بیبهره از عقل خطاب میکند؟ و اگر خطاب کند، آیا تأثیری بر آنان خواهد گذاشت؟ آیا خداوند خطابش بیهوده و بدون توجه به نتیجه است؟.
صدها آیهی دیگر نیز وجود دارند که « با فرض برخورداری از عقل و خرد » مشرکان و کفار را مورد خطاب قرارداده و از آنان میخواهد که به پیام خدا ایمان آورند. اگر آنان را فاقد عقل و شعور میدانست، اساسا ارسال پیامبران و انزال کتابهای آسمانی و اســتدلال و برهان آوردن بر غیرعقلانی بودن بت پرستی و شرک، لازم نبود ( لوکان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا 14 ).« اگر در آسمان و زمین، جز «اللّه» خدایان دیگری بود، فاسد میشدند ( و نظام جهان به هم میخورد) !»
در قرآن مکررا بر اصل اساسی « لا یکلّف الله نفسا إلاّ وسعها 15 خداوند هیچ کس را مسئولیت نمیبخشد جز به اندازهی توان او» (که توان عقلی او را نیز شامل میشود) تأکید شده است.
در مورد آیهی « لا یکلف الله نفسا إلا ما آتاها 16 » فقیهان و مفسران در مورد مقصود آیه صریحا گفتهاند که مفهوم و مراد آیه، عبارت است از « لایکلف الله نفسا إلا ما آتاها من العقول=جز به اندازهی توان عقلی مکلف، مسئولیتی متوجه فرد نیست». این موارد، آشکارا نشان میدهد که تمامی بشر از نظر قرآن ، بهرهمند از عقل وشعوراند.
برداشتوارونهی برخی افراد از روایت « العقل ما عبد به الرحمن…=عقل تنها وسیلهای است که خدا با آن پرستیده میشود و بهشت با آن کسب میشود » مبتنی بر برداشت اخباریانی است که عقل را مطلقا حجت نمیدانند و به همین جهت روایت را معکوس معنا میکنند . وقتی معنای اصلی این روایت را میتوان دریافت که سایر روایات مربوطه را نیز درکنار آن قرار دهیم.
مثلا در روایتی دیگر میگوید : « لا دین لمن لا عقل له 17 کسی که عقل ندارد دین ندارد » و نگفت : « لاعقل لمن لا دین له » که نشانگر محوریت عقل برای دین است و نه بالعکس .
یا « المتعبد بغیر فقه کحمار الطاحونة، یدور و لایبرح من مکانه 18 کسی که بدون فهم عمیق، چیزی را پذیرفته و به آن عمل میکند، مثل الاغی است که برای آنکه نداند در مسیر دورانی آسیاب حرکت میکند، جلوی چشمش چیزی قرار میدهند تا متوجه حقیقت نشود ». اگر برداشت وارونهی برخی افراد از رویکرد شریعت نسبت به عقل، درست باشد « باید تعبد بدون تعقل، همان عقل شرعی باشد و ارزشمند شمرده شود، در حالیکه چنین فردی مستحق اهانت دانسته شده است ».
اگر کسی به واژ گان بکار رفته در قاعدهی ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع، توجه کند ( کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع، حکم به العقل 19 )، باید به این پرسش پاسخ دهد که؛ اگر واژه ی «عقل» که دو بار در این قاعده تکرار شده است، به مفهوم «شرع» یا «عقل پس از شرع» است، چرا آن را (گزینه ای غیر از شرع و ) در برابر مفهوم شرع قرار داده اند؟ آیا نفس رویارو قرار دادن «عقل و شرع» در این ملازمه، بیان گر «دو گانه بودن» آن ها نیست؟ آیا «عقل غیر مستقل» (یا عقل مستفاد از شرع که هیچ استقلالی از خود ندارد) گزینه ای متفاوت از شرع است؟
پاسخ صحیح به این پرسش ها، مؤید «دو گانه بودن حقیقی آن ها» است و نفس التزام به این قاعده، گواه پذیرش موجودیت عقل مستقل است، اما پذیرش عقل مستقل، به معنی بهره نبردن آن از مفاهیم و حکمت های ارائه شده در شرایع مختلفه نیست.
علاوه بر این، دربحث «قطع و ظنّ» از مباحث اصول فقه، بحثی وجود دارد که ؛ «حجیّت علم و قطع ، ذاتی است». حتی در تفسیر آن، تصریح کرده اند که؛ «منشأ آن هر چه می خواهد باشد، حتی اگر از پریدن کلاغ، این علم یا یقین حاصل شده باشد!!حجیت آن زدوده نمی شود».
فکر می کنم قابلیت این بحث، چنان که باید و شاید مورد بررسی قرار نگرفته است. «ذاتی بودن حجیّت علم» یعنی «هیچ نیرویی توان سلب این حجیّت و محوریّت از علم را ندارد، همان گونه که این حجیّت را کسی به آن نداده است و نمی تواند بدهد». حال با توجه به اینکه «علم، محور اصلی عقل است» می توان دریافت که؛ «منطبق بر مباحث نظری اصول فقه، عقل مستقل از شرع، رسمیّت و حجیّت دارد».
اگر به رویکرد شریعت توجه کنیم ، می یابیم که خود را «عقل منفصل آدمی» دانسته و «پارهای گمگشته و مدفون از عقل متصل» میخواند ( ارسل الیهم رسله … لیثیروا لهم دفائن العقول 20 پیامبران را به سوی بشر فرستاد… تا عقل مدفون بشر را برای آنان آشکار کند و در دسترس قرار دهد/ )
3) سخنی در مفهوم عقل
مفهوم واژهی «عقل» در متون مختلف و حتی در موارد محتلف بکار رفته در یک متن ، یکسان نیست. در واقع میتوان گفت: « عقل، اسم معنی است و نه اسم ذات » یعنی ذات مشخصی در خارج از ذهن آدمی وجود ندارد که نام آن «عقل» باشد و به همین جهت «حقیقتی مشککه» است (همچون مفهوم وجود در مباحث فلسفی). آنچه در خارج وجود دارد «فرآیند»ی است که آن را «عقل» مینامند و نه «فرآورده»ای که نامش عقل باشد. مثل واژههای «علم» یا «فهم» یا «درک» یا «شعور» که در بسیاری از کاربردها، مرادف عقل قرار گرفته و میگیرند. اگر چه در برخی کاربردها، با تسامح در تعبیر، به جای «مغز سر» نیز بکار گرفته شده است که این استعمال، گویی در پی ذاتی میگردد تا عقل را «اسم ذات» آن قرار دهد.
عقل به معنی فرآیند درک حقایق و واقعیتها، هم به علوم تجربی اطلاق میشود هم به علوم ذهنی و نظری. تردیدی نیست که سهم «عواطف و احساسات» در بین واقعیتهای موجود زندگی بشری، کمتر از سایر معلومات تجربی وی نیست. ما «محبت، شادی، نشاط، کینه، اندوه، درد، کسالت و سستی» را به همان اندازه در وجود خویش یا دیگران درک و تجربه میکنیم که گرسنگی و تشنگی و سیری را تجربه میکنیم . 21
4) عقلانی بودن دین آیات و روایات متعدد دیگری نیز وجود دارد که بر عقلانی بودن دین و محوریت ذاتی عقل دلالت داشته و برداشتها و یافته های ادراکی اخلاقی و معنوی بشر را مستقلا مورد تایید قرار می دهد و آنها را ناشی از عقل خدادادی انسان می داند که در وجود او به ودیعت گذاشته شده و خداوند از آن طریق با بشر به سخن و هدایت برخاسته است .آنجا که امام علی(ع) هدایت بشر را در زمان هایی که پیامبری نبوده ، تعطیل ندانسته و هدایت معنوی انسان را توسط عقل او از زبان خداوند دانسته است :
" و ما برح لله عزت آلائه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفتراترجال ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم " 22
" همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه ای از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم می کند . "
و یا آنگاه که از امام هادی(ع) درمورد حجت خداوند بر بشر در زمان ایشان ( که امام نیز بودند ) سوال می شود ، می فرمایند :
ابن سکیت ادیب از امام پرسید : ما الحجه علی الخلق الیوم ؟
امام فرمود : العقل ، یعرف به الصادق علی الله فلیصدقه و الکاذب علی الله فلیکذبه . 23
ابن سکیت از امام دهم در مورد علت تفاوت معجزات انبیا پرسید و امام گفت هر زمان چیزی مطابق شرایط و فهم زمانه برای مردم حجت بود . پرسید امروز حجت چیست ؟ نگفت من که امام بر حقم ، بلکه فرمود عقل است که می توان بوسیله آن امام صادق را از کاذب شناخت .
" عقل است كه بوسيله آن امام راستگو را مىشناسد و تصديقش مىكند و دورغگو را مىشناسد وتكذيبش مىنمايد. "
و وقتی سخن از کلام گویی خداوند با بشر می شود ، خداوند نیز کلام خود در قرآن را برهانی می داند که عقل بشر را برای فهم آن فراخواني مي كند :
" ياايها الناس قدجاءکم برهان من ربکم و انزلنا اليکمنورا مبينا " – 24
" اى مردم! دليل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد؛ و نور آشکارى به سوى شما نازل کرديم. "
و به صراحت به پیامبران خود می گوید که به مردم بگویند : که ما بر اساس بصیرت و دانایی به راه هدایت دعوت می کنیم :
" قل هذه سبيلي ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعني و سبحان الله و ما انا من المشرکين "25
" بگو : اين راه من است كه من و هر كس كه پيرو من است با بصيرت و بينايى به سوى خدا دعوت مىكنيم و خدا منزه است و من از مشركان نيستم "
و آنجا که نوبت به بحث از تبعیت می رسد خداوند تنها چیزی که برای بشر پسندیده و اساس حرکت کمالی او خوانده است ، جستجوبرای پاسخ به نیازهای روحی و سوالهای اعتقادی و هستی شناسی خود بر اساس اصول مبتنی بر عقل می باشد :
آنجا که خداوند می فرماید :
" فبشر عبادالذین یستمعون القولفیتبعون احسنه ، اولئك الّذين هدئهم اللّه و اولئك هم اولوا الالباب . " 26
" پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانى که سخنان را مىشنوند و از نيکوترين آنها پيروى مىکنند؛ آنان کسانى هستند که خدا هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند. "
که اگر نگاهی اجمالی به تعابیر " القول " و " تبعیت احسن " بیفکنیم ، به ظرایف زیر که شاید به غفلت ، دیده نشده اند برمی خوریم :
· خداوند در برخورد انسان با موضوعات و سوالهای اعتقادی و هستی شناسی خود ، قائل به یک فهم واحد و قرائت رسمی نیست ، بلکه قرائتها ، معرفتهاو گفتمانهای مختلف و متفاوت را برمی تابد .
· گفتمانهای مختلف ، زمانی محقق خواهد شد ، که نظریه ها و دیدگاههای مختلف وجود داشته باشد و این نیز زمانی میسر خواهد شد که همگان در یک فضای شفاف ، به تحقیق و تفکر و فهم دور از تعصب و تقلید بپردازند .
· هر کدام از قرائتهای فوق ، در جای خود و بدلیل جهد و تلاش علمی و عقلی صاحب آن ، قابل تقدیر است .
· تبعیت احسن ، زمانی میسر خواهد شد ، که انسان از قوه و استعداد بررسی اقوال و آرا و قرائتهای مختلف برخوردار باشد و این نیز ، زمانی ممکن است که همه چیز را از مسیر تعقل عبور داده و فهم عقلانی را هدف خود قرار دهد .
· عبارت احسن ، که معنای قرائت بهتر را اراده می کند ، به این معناست که فهم عقلانی که بر اصول علمی استوار می باشد ، بدلیل آنکه علم در طی زمان ، همواره در حال رشد و شکوفایی و تغییر می باشد ، لاجرم ، فهم عقلانی را نیز دچار تغییر و رشد و شکوفایی کرده و در یک پروسه وابسته به زمان ، همواره ، فهمی متفاوت از قبل ( که باید بهتر و قابل استدلال تر باشد ) را سبب خواهد شد و تبعا هیچ فهم و یا قرائتی ، مقدس و غیر قابل مناقشه نیست .
· شنیدن قول ، نه به زمان و یا افرادی خاص محدود شده و نه به حد مشخصی از سطح علم و دانایی کسی تخصیص زده شده است ، بلکه تمام افراد انسانی که خواهان دریافت نشان و مقام " عباد " از طرف خداوند هستند ، باید در یک فرایند دائمی پرسش و جستجو و استنباط و فهم عقلانی بوده ،هر چند به بالاترین مقامات علمی موجود رسیده باشند .
نتیجه :
از نظر خداوند عقل ، حجت اصل و ذاتی خداوند بر بشر بوده و شرایع و پیامبران نیز از طرف خداوند این پیغام را آورده اند که : وجه تمایز تو با دیگر موجودات ، عقلی است که در وجودت به ودیعت گذاشته شده و اگر آن را بیدار کرده و اساس افکار ، راهبردها و تصمیمات خود قرار دهی به حقیقت مکتوم الهی در هستی دست خواهی یافت و این همان چیزی است که من از تو می خواهم .
ارسل الیهم رسله … لیثیروا لهم دفائن العقول 27
زیرنویسها :
1- محمد باقر مجلسي،بحارالانوار ،ج1،ص97
2- " فاِذا سويته و نفخت فيه من روحى "-" پس چون كار او را به پايان رسانيدم و از روح خود در او دميدم "- سوره حجر آیه 29
3- " علم ادم الاسما کلها " - " سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت . " - سوره بقره – آیه 31
4- "قلنا اهبطوا منها جميعا " – " گفتيم : همگى از آن ، فرود آييد ! " - سوره بقره – آیه 38
5- قرآن و احادیث
6- برگرفته از کتاب شریعت عقلانی مرحوم آیه الله احمد قابل
7- مقاله " خدا ، انسان ، و نردبانی به نام عقل – محمد صالحی http://mahsan.parsiblog.com/Posts/720/
8- الکافی، کتاب العقل و الجهل، حدیث ۲۲، ج ۱ ص ۲۵
9- اصول کافى، ج 1، ح 12 – امام موسی بن جعفر(ع) -
10- شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 20 ص 343 ، روايت 950
11- کافی ۱/۲۹ – امام صادق (ع)
12- اصول كافی ، ج 1 ، ص 11 – امام صادق (ع)
13- سوره بقره – آیه 31
14- الانبیاء ۲۱
15- بقره ، 286
16- طلاق ، 7
17- تحف العقول، ص 54 – حضرت رسول (ص)
18- الحیاه ج ۱ ص ۲۰۴
19- " هر آنچه را که عقل به آن حکم کند ، شرع نیز به همان حکم خواهد کرد و بر عکس . " - سبزواری، سید عبدالاعلی، تهذیب الاصول، ج ۱، ص ۱۴۵؛ مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج ۱، ص ۲۱۷٫
20- خطبهی اول نهج البلاغة – امام علی(ع)
21- پایان سخن مرحوم آیه الله قابل
22- نهج البلاغه خطبه 222
23- اصول كافى جلد 1 صفحه: 28 رواية: 20
24- سوره نسا – 174
25- سوره یوسف ، آیه 108
26- سوره زمر – آیات 17 و 18
27- زیرنویس 20
محمد صالحي – 10/7/92 - http://mahsan.parsiblog.com/
علاقه مندی ها (Bookmarks)