مقصود دل و مراد جانی عشق است
سرمایه عمر جاودانی عشق است
آن عشق بود کزو بقا یافته خضر
یعنی که حیات جاودانی عشق است
روضه روح من رضای تو باد
قبله گاهم در سرای تو باد
سرمه دیده جهان بینم
تا بود گرد خاک پای تو باد
دل درد تو را به جان مداوا نکنند
در عشق تو جان ز غم محابا نکنند
ما را و غمت به کس نگوییم اگر
بوی جگر سوخته رسوا نکنند
پیش ازین کاین جان عذر آور فرو ماند از نطق
پیش از این کاین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار
توبه پیش آرید و نادم از گنهکاری خویش
چشم گریان ، جان لرزان ، رو سوی پروردگار
ای واقف اسرار ضمیر همه کس
در حالت عجز ، دستگیر همه کس
از هر گنهم توبه ده و عذر پذیر
ای توبه ده و عذر پذیر همه کس
این جهان و آن جهان و هر چه هست
عاشقان را روی معشوق است و بس
گر نباشد قبله عالم مرا
قبله من کوی معشوق است و بس
آن دل که طواف کرد گرد در عشق
هم خسته شود و در آخر از خنجر عشق
این نکنه نوشته ایم بر دفتر عشق
سر دوست ندارد آن که دارد سر عشق
من گریه به خنده درهمی پیوندم
پنهان گریم ، به آشکارا خندم
ای دوست گمان مبر که من خرسندم
آگاه نه ای که چون نیازمندم
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
تمام
علاقه مندی ها (Bookmarks)