دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: داستان تاسف باروغمگین

  1. #1
    همکار تالار نرم افزار
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر(نرم افزار)
    نوشته ها
    1,003
    ارسال تشکر
    2,633
    دریافت تشکر: 7,045
    قدرت امتیاز دهی
    29979
    Array
    "golbarg"'s: جدید56

    پیش فرض داستان تاسف باروغمگین

    صورتش كك و مكی بود و قدش در حدود دو متر . موهای زردی داشت كه همیشه باعث مورد تمسخر قرار گرفتن دیگران می شد .

    مادرش برای نگه داری و تامین مخارجش معمولا شب ها را كار می كرد .
    گاها می شنید كه به او حرامزاده می گفتند ولی او معنی این جمله را نمی دانست .
    می دانست كه مادرش عطر ندارد ولی همیشه بوی عطر می دهد ! یك بار كه از مادرش پرسیده بود حرامزاده یعنی چی ؟
    مادرش گریه كرده بود و او می دانست كه نباید به كسی این جمله را بگوید ، چون مادرها با شنیدن این جمله گریه می كنند و او دوست نداشت كه هیچ مادری گریه كند .
    او عاشق مادرش بود . مادرش صبح ها برایش نان و كره درست می كرد و شكر رویش می پاچید و او می خورد . او عاشق لقمه هایی بود كه مادر در دهانش می گذاشت .
    عصر ها مادر برایش كتاب كودكان می خواند و او خود را جای سوپر من و بت من می پنداشت و می دانست كه روزی سوپر من می شود . زمستان رسیده بود .
    می دانست مادرش شب ها از سرما در بیرون خانه می لرزد .
    دوست داشت كاری بكند ولی نمی دانست چه كاری . معنی فكر كردن را نمی دانست و گر نه حتما برای مادرش كاری می كرد . ی
    ك شب كه مادرش نبود ، پلیس به خانه آنها آمد و او را با خود برد . خارج از شهر ، زیر یك پل ، جسدی بود كه او باید شناسایی می كرد .
    وقتی ملحفه را از روی جسد كنار زدند ، مادرش را عریان دید كه سیاه شده بود .
    پلیس از او پرسید كه جنازه را می شناسد و او فقط گفته بود : مادر . كنار جسد چوبی دیده می شد كه مادر را با او زده بودند .
    شنید كه پلیس ها می گویند : این هم یك مورد دیگه . احتمالا یارو پول نداشته و درگیر شدند و ... او نمی دانست درگیر یعنی چی .
    پلیس او را با ماشین به جایی برد كه همه بچه بودند . دیگر خبری از نان و شكر نبود و او خیلی دوست داشت بداند نوانخانه یعنی چی ؟
    چهره عریان مادر همیشه جلوی نظرش بود . دوست داشت لباسی گرم برای مادرش تهیه كند . در زمستان سال بعد ،
    یك روز كه پرستاری برای سركشی به اتاقش آمده بود او را آویزان از طنابی دید بود كه كیسه هایی را هم در دست داشته بود .
    پرستارها گفتند : یك خودكشی موفق دیگر !
    وقتی او را پایین آوردند و در كیسه هایی كه در دستانش بود باز كردند
    ، هزاران لباس را دیدند كه او برای مادرش جمع كرده بود و هیچ پرستاری تا به امروز نفهمید كه او خود را كشته بود تا برای مادرش كیسه لباسهای گرم ببرد تا مبادا مادر

    عریانش سرما بخورد . او عاقبت توانسته بود كاری برای مادرش بكند
    چرا جوجه ها جیک جیک میکنند؟؟؟

  2. 3 کاربر از پست مفید "golbarg" سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    نقشه کشی صنعتی
    نوشته ها
    75
    ارسال تشکر
    538
    دریافت تشکر: 329
    قدرت امتیاز دهی
    638
    Array

    پیش فرض پاسخ : داستان تاسف باروغمگین

    خیلی زیبا بود ولی تاسف برانگیز

  4. #3
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر_نرم افزار
    نوشته ها
    116
    ارسال تشکر
    344
    دریافت تشکر: 758
    قدرت امتیاز دهی
    2339
    Array
    MILAD KHAN's: جدید12

    پیش فرض پاسخ : داستان تاسف باروغمگین

    نابودم کرد
    عجب روزگاریست!
    شیطان فریاد می زند ؟!
    انسان پیدا کنید، سجده خواهم کرد...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چوپان دروغگو در کدام استان‌ها فعال است؟!
    توسط vahid5835 در انجمن اخبار و گزارش تصویری نظامی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th September 2013, 02:51 AM
  2. داستان کوراوغلو / علیرضا ذیحق
    توسط نارون1 در انجمن ادبیات حماسی و اساطیری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 12th March 2013, 10:42 AM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th October 2011, 11:14 PM
  4. استاندارد نشت روغن
    توسط ریپورتر در انجمن سامانه های انرژی و قدرت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th October 2009, 11:24 AM
  5. آموزشی: اثر روغن زيتون روي کلسترول خون
    توسط Mina_Mehr در انجمن تغذیه
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th July 2009, 01:43 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •