دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: نقد و بررسی فیلم یک ذهن زیبا

  1. #1
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    1,850
    ارسال تشکر
    8,023
    دریافت تشکر: 11,669
    قدرت امتیاز دهی
    29796
    Array
    shiny7's: جدید44

    Thumbs up نقد و بررسی فیلم یک ذهن زیبا

    سلام.
    نقد این فیلم رو از سایت سینما سنتر گرفتم.
    امیدوارم مفید باشه.
    درضمن به نظر میاد فیلم جالبی باشه!




    اطلاعات فیلم
    تهیه کننده : جانت هیرشنسون و جن جنکینس
    کارگردان : ران هاوارد
    نویسنده : اکیوا گولدسمن
    موزیک متن : جیمز هورنر
    تدوین : میک هیل
    بازیگران
    راسل کرو : جان نش
    جنیفر کانلی : آلیشا نش
    اد هریس: ویلیام پارچر
    کریستوفر پلامر: دکتر رزن
    پل بتینی : چارلز
    اطلاعات دیگر
    ژانر: درام، بیوگرافی
    تاریخ نمایش: 4 ژانویه 2002
    درجه نمایش: PG-13
    زمان فیلم: 135 دقیقه
    کمپانی تولید کننده: یونیورسال، دریم ورکس
    محصول ایالات متحده
    بودجه ساخت: 60 میلیون دلار
    فروش کل: 170 میلیون دلار
    IMDB Rate : 8 از 10 از بین 125356 رای
    افتخارات و جوایز
    جایزه اسکار بهترین فیلم در سال 2001
    جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن در سال 2001
    جایزه بهترین کارگردان در سال 2001
    جایزه بهترین نویسندگی در سال 2001
    برنده 27 جایزه از جشنواره های مختلف
    نامزدی در 49 بخش در جشنواره های مختلف


    بررســـــــــــــــــــــ ــــــــــــــی فیلــــــــــــــــــــــ ـــــــــم

    فیلم a beautiful mind یک ذهن زیبا، درباره دانشمند و نابغه ای است به نام جان نش.
    ریاضی دانی که با هوش و ذکاوت بالای خود در ریاضی خیلی ها را شگفت زده کرده است. این فیلم زندگی جان نش از دانشگاه تا پیری را روایت میکند.
    ذهن زیبا فیلمی است با دو روایت مختلف. روایتی از ذهن زیبا و نبوغ سرشار یک ریاضی دان و دیگری درباره جنون و بیماری،که کارگردان این فیلم این دو موضوع را در کنار هم به زیبایی روایت کرده است. البته نباید از بازی زیبا و بی نظیر راسل کرو در نقش"جان نش" به راحتی گذشت که هم در نقش یک ریاضی دان و نابغه و هم در نقش یک بیمار از جوانی تا پیری ایفای نقش کرده است.

    ابتدا نگاهی کوتاه بر زندگی نامه ی جان نش :

    جان نش

    جان نش متولد سال ۱۹۲۸در کشور امریکا، ریاضیدان نابغه که در سنین جوانی به بیماری روان‌گسیختگی (اسکیزوفرنی) از نوع پارانوید مبتلا شد.
    جان نش صداهایی غیرواقعی را می‌شنید که او را از خطراتی موهوم حذر می‌دادند و وادارش می‌کردند کارهایی برخلاف خواسته‌اش انجام بدهد. رفته رفته بر شدت توهمات او افزوده شد و زندگی‌اش در آستانه فروپاشی قرار گرفت. همسرش او را ترک کرد، کرسی استادی خود را در دانشگاه از دست داد و بالاخره در بیمارستان بستری شد. پزشکان بیماری‌اش را نوعی اسکیزوفرنی هذیانی (پارانوید) تشخیص دادند که با افسرگی خفیف و کاهش اعتماد به نفس همراه شده بود.
    او با تمام توان سعی کرد تا محتوای ذهن بیمار خود را ذره ذره اصلاح کند. این فرآیند جبرانی، چیزی نزدیک به ۲۵ سال از بهترین سال‌های عمر او را گرفت اما امید و اراده‌ای که او از خود نشان داد، کار خودش را کرد و ریاضیدان نابغه بالاخره از بند بیماری نجات پیدا کرد.

    خودش این طور میگوید :

    به مرور زمان سعی کردم بخش بیمار ذهن خودم را شناسایی و پاک کنم. سعی کردم رفته رفته ذهنیت عالمانه‌ای را که از قبل داشتم، بازسازی کنم. این کار خیلی طول کشید، خیلی چیزها را از من گرفت اما فکر می‌کنم الان دیگر بخش اعظم آن هذیان‌ها و آن توهمات را دور ریخته‌ام. اینکه در این سن و سال هنوز می‌توانم یک ریاضیدان و تئوریسین فعال باشم، به این معنی است که من در مبارزه با بیماری‌ام موفق شدم.

    موفقیت ها:

    او در تکامل نظریهٔ بازی‌ها نقش بسیار مؤثری داشت و به خاطر تلاش‌هایش در این زمینه، در سال ۱۹۹۴ به همراه رینهارد سلتن و جان هارسانای برندهٔ جایزهٔ نوبل اقتصاد شد.

    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید نام: logoaza.png مشاهده: 1381 حجم: 37.7 کیلو بایت

    درباره روان گسیختگی یا اسکیزوفرنی :

    روان‌گسیختگی، اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی به انگلیسی : Schizophrenia، یک بیماری روانی با منشاء نامشخص و علایم متغییر می‌باشد که اصطلاح آن توسط یوجین بلولر از ترکیب دو کلمه یونانی shizein و phrenos وضع شده است. مشخصهٔ این بیماری عدم توانایی درک و یا بیان واقعیت است. این بیماری دارای عوارضی همچون عدم ارتباط منطقی در رفتار و گفتار، انزوا و گوشه نشینی بیش از حد و هذیان و توهم است. تشخیص این بیماری با مصاحبه با بیمار و مشاهده رفتار او میسر می‌شود و در حال حاضر هیچ تست تشخیصی برای این بیماری وجود ندارد.

    داستان فیلم

    در دانشگاه پرینستون در ماه سپتامبر 1947 آغاز میشود که استاد دانشگاه در حال ارائه مطالب و خوش امد گویی به دانشجویان است. به ته کلاس میرسیم در جایی که شخصیت اصلی داستان جان نش در افکار خود فرو رفته است .
    در حیاط دانشگاه جان نش در حال گشت دیده میشه و مثل همیشه در افکار خود فرو رفته و درحال کشف نکات ریز ریاضی است. او با سایر دانشجویان دانشگاه اشنا میشود که مهمترین انها مارتین هانسون است که خیلی با جان نش شوخی میکند.
    جان نش به اتاق خود در دانشگاه میرود و مشغول درست کردن اسباب اثاثیه اتاقش میشود که هم اتاقی او چارلز هرمن وارد اتاق میشود. در ادامه داستان از او خیلی خواهیم شنید.
    جان نش شروع به کار درباره ریاضیات میکند و با نوشتن راه حل و فرمول ها بر روی پنجره خود دنبال ارائه تز پایان نامه خودش است تا دکترای خود را از دانشگاه بگیرد. که با پیشنهاد هم اتاقی خود روبرو میشود که او را به یک مقابله تن به تن دعوت میکند که در پشت بام دانشگاه به انجام میرسد.
    جان نش در پشت بام شروع به تعریف از خود و نقل قول هایی از قدیم میکند: میگوید روزی معلم کلاس اولش به او گفته است که تو با دو مغز کمکی و یه قلب نصفه به دنیا آمده ای. جان نش میگوید من با مردم میانه خوبی ندارم و نمیتوانم زیاد با انها ارتباط برقرار کنم و آنها نیز من را دوست ندارند.
    او دینامیک حاکم و یافتن یک ایده نو به جای ان را دوست دارد و این تنها موردی است که او خودش را از دیگران متمایز میداند و وقت خودش را با سرکلاس رفتن به هدر نمیدهد.
    در حیاط دانشگاه مارتین هانسون و بقیه دانشجویان در حال بازی هستند و ان طرف جان نش در حال بررسی حرکات پرندگان است تا بتواند یک محاسبه عددی در موردشان پیدا کند "الگوریتم پرندگان ".

    درباره ی الگوریتم پرندگان

    الگوریتم PSO یك الگوریتم جستجوی اجتماعی است كه از روی رفتار اجتماعی دسته‌های پرندگان مدل شده است. در ابتدا این الگوریتم به منظور كشف الگوهای حاكم بر پرواز همزمان پرندگان و تغییر ناگهانی مسیر آنها و تغییر شكل بهینه‌ی دسته به كار گرفته شد. در PSO، particleها در فضای جستجو جاری می‌شوند. تغییر مكان particleها در فضای جستجو تحت تأثیر تجربه و دانش خودشان و همسایگانشان است. بنابراین موقعیت دیگر particleهای Swarm روی چگونگی جستجوی یك particle اثر می‌گذارد. نتیجه‌ی مدل‌سازی این رفتار اجتماعی فرایند جستجویی است كه particleها به سمت نواحی موفق میل می‌كنند. Particleها در Swarm از یكدیگر می‌آموزند و بر مبنای دانش بدست آمده به سمت بهترین همسایگان خود می‌روند.

    اساس كار PSO بر این اصل استوار است كه در هر لحظه هر particle مكان خود را در فضای جستجو با توجه به بهترین مكانی كه تاكنون در آن قرار گرفته است و بهترین مكانی كه در كل همسایگی‌اش وجود دارد، تنظیم می‌كند...
    ادامه داستان :
    شاید بهتر باشه داستان زندگی جان نش را به چند فصل تقسیم کنیم :

    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید نام: logoaza.png مشاهده: 1381 حجم: 37.7 کیلو بایت

    فصل یک فصل اشنایی با نش و گرفتن دکترا:

    مارتین هانسون "جان نش" را به یک مبارزه و یا بهترست بگوییم یک بازی دعوت میکند و از او میخواهد که این بازی را با هم انجام دهند و او نیز دعوت او را میپذیرد و میگوید: حاضرم بچلونمت تا ببازی.
    این بازی با باخت جان نش تمام میشود و او نیز با عصبانیت صحنه را ترک میکند.
    در کتابخانه دانشگاه جان نش در کنار پنجره ای پر از فرمول های ریاضی نشسته است که دوست صمیمی و هم اتاقی او "چارلز هرمن" از او میپرسد: دو روزه که اینجایی داری چیکار میکنی؟ او درجواب میگوید: هانسون دوباره در حال چاپ کردن یک مقاله دیگر است اما من هنوز نمیتونم یک عنوان برای درجه دکترام پیدا کنم.
    که دوباره با شوخی دوستش مواجه میشود که میگوید طرف خوب قضیه اینجاست که تو توانستی هنر روی پنجره را اختراع کنی. که در هر 3 طرف پنجره سه قضیه مختلف را بررسی کرده است 1. گروهی که در حال بازی فوتبال هستند 2. الگوریتم پرندگان 3. خانمی که درحال تعقیب دزد کیف است.
    استاد دانشگاه به نش میگوید: دوستای تو و همکلاسیهات همشون مقاله هاشون رو منتشر کرده اند اما تو به کلاس ها اهمیت نمیدی و حتی یک مقاله هم منتشر نکرده ای. جان از استاد میخواهد که یک ملاقات با انیشتین برای او ترتیب بدهد که استاد او را با منظره ای روبرو میکند که همه در حال اهدای خودکار خود به استادی بودند که به بالاترین رتبه رسیده بود. استاد به نش میگوید: من برات متاسفم اما تا بحال سابقه تو ابدا هیچ جایگاهی رو برات تضمین نمیکنه.

    جان نش مشغول بررسی نظریه ها و ایده های خود که برروی پنجره نوشته شده است میگردد که ناگهان عصبانی و ناراحت میشود و این موجب درگیری او با هم اتاقی اش میشود و در اخر چارلز با پرتاب میز تحریر به کف حیات با یک حرف از اسحاق نیوتون مساله را تمام میکند.

    در بار جان نش مثل همیشه در حال نوشتن و تحقیق هست که مارتین و دوستانش به جان نزدیک میشوند و از او میخواهند از این کار دست بردارد و یک لیوان مشروب بخورد. ناگهان چند دختر وارد میشوند و توجه همه را جلب میکنند که مارتین با گفتن نقل قولی از "آدام اسمیت" پدر اقتصاد نوین که "جاه طلبی انفرادی به اهداف مشترک کمک میکند" میخواهد با هم برای به دست اوردن دخترها تلاش کنند که جان نش در جواب میگوید: "ادام اسمیت باید تجدید نظر کنه! اگه همه ما بریم سراغ دختره مو طلایی کار رو برای خودمون سخت تر میکنیم و هیچکدوم از ما موفق نمیشیم مو طلایی رو بدست بیاریم بلکه بقیه دختر ها رو هم از دست میدیم پس بنابراین ما میریم سراغ دوستانش اما همه آنها با ما سرد برخورد میکنن چون هیچکدوم نمیخوان انتخاب دوم باشن و اما اگه هیچکس نره سراغ مو طلایی چی؟ ما هیچکدوم سر راه دیگری قرار نمیگیریم و ما به بقیه دخترها بی احترامی نمیکنیم و این تنها راهیه که میتونیم برنده بشیم" بعد جان نش تئوری خود را با نقل قولی از ادام اسمیت ادامه میدهد "بهترین نتایج وقتی ظاهر میشن که هر کسی در گروه کاری بکنه که هم برا خودش و هم برا گروه بهتره" با این کار جان به بقیه سوال های بیجوابش در تئوری هایش پی میبرد و میتواند پایان نامه خود را به پایان برساند و تحویل بدهد و استاد دانشگاه با دلگرمی از این پایان نامه استقبال میکند و به او میگوید: من خوشحال شدم که تو میتونی هرجایگاهی رو که دوست داشته باشی رو بدست بیاری. و او را به عضویت ازمایشگاههای ویلر درمیارود و از او میخواد که دو عضو برای گروه خود معرفی کند که او سول و بندر 2 دوست دیرین خود که همچون خودش ریاضی دان هستند را انتخاب میکند.


    این تحلیل تحت کپی رایت سایت سینما سنتر منتشر شده است. لذا هرگونه کپی از این نوشته بدون مجوز نویسنده و سایت سینما سنتر cinemacenter.ir نقض آشکار قوانین کپی رایت محسوب میگردد.

    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید نام: 2il66q9afpn1oauwxa7r.gif مشاهده: 1273 حجم: 92.9 کیلو بایت

    فصل دوم دوران استادی و حل معماها :

    در سال 1953 پنج سال بعد از فارغ التحصیلی جان نش از او میخواهند که برای شکستن رمز و فهمیدن معما به پنتاگون برود که او موفق میشود این رمز را بشکند و برای اولین بار فردی را ملاقات میکند که در اینده با او همکاری خواهد کرد.
    در دانشگاه دو دوست خود سول و بندر که همکارهای نش هستند به او میگویند که باید سر اولین جلسه کلاست برای استادی حاضر شوی که با مخالف نش روبرو میشوند و سپس با راضی کردن نش جان سر کلاس حاضر میشود.
    او سر کلاس حاضر میشود و بر روی تخته معادله ای مینویسد و از دانشجویان میخواهد آن معادله را حل کنند. در پایان کلاس بیرون از دانشگاه او همان فردی را ملاقات میکند که در پنتاگون با او روبرو شده بود "وییام پارچر" .
    ویلیام پارچر از او بابت کاری که در پنتاگون کرده تشکر میکند و او را به انباری میبرد که به گفته نش به او گفته شده است که انباری متروکه است که معلوم میشود انجا جاییست برای تعیین اهداف دشمن و رمز شکنی ها و .... .
    پارچر از نش میخواهد که با آنها در این مورد همکاری کند و آنها را در شکستن کدها و رمزها کمک کند و بفهمد در روزنامه ها و مجله ها چه کدهایی وجود دارد، آنها را بشکند و به پارچر و بقیه بدهد. انها دستگاهی را در دستان نش جاسازی میکنند که برای دادن اطلاعات کدهای امنیتی به پارچر میباشد.

    آشنایی با آلیشا لاره (همسر آینده)

    نش در اتاق خود در حال کار درباره پرونده هایی است که از طرف پارچر به او محول شده است. الیشا لاره وارد اتاق میشود و به نش میگوید: من قضیه و فرمولی که برروی تخته نوشته بودین را حل کردم. نش در جواب میگوید: راه حل شما زیبا است اما درنهایت جواب غلط میباشد. الیشا از نش درخواست یک شام بیرون از دانشگاه میکند و نش هم این درخواست را قبول میکند .
    نش همچنان در حال پی بردن به اسرار و رمز ها در نوشته های مختلف روزنامه ها ومجله هاست و اولین رمزها را پیدا کرده و به مکانی که برای بردن اطلاعات تعیین شده بود، برده و تحویل میدهد.
    در حیاط دانشگاه نش درحالی که باز درحال پی بردن به رمزهای روزنامه هاست، دوست قدیمی خود چارلز هرمن را ملاقات میکند که به تازگی حضانت دختر خواهرش را بر عهده گرفته است. نش به او میگوید که از آلیشا خوشش اومده و آیا او با من ازدواج میکند؟ که چارلز از او میخواهد که از الیشا خواستگاری کند و او نیز از الیشا تقاضای ازدواج میکند و با نش عروسی میکند.

    فصل سوم : اسکیزوفرنی و پی بردن به بیماری

    نش بعد ازدواج هم همچنان در حال رمزگشایی است که دچار توهمات و ترس میشود و با الیشا و دیگران بدرفتاری میکند و از همه چیز، چراغ ها، سوت ها و حتی صداهای ماشین ها میترسد و بالاخره این توهمات و ترس های او موجب میشود یک روانپزشک به نام دکتر روسن برای درمان او پیش قدم شود و او را در حیاط دانشگاه گرفته و به بیمارستان روانی مک ارتور منتقل میکند. او در بیمارستان باز چارلز هرمن هم اتاقی خود را میبیند که با تعجب دکتر روسن مواجه میشود و به او میگوید کسی اونجا نیست و تو دچار توهم شده ای . الیشا از دکتر روسن میپرسد چه بر سر نش امده است و او جواب میدهد کف او دچار اسکیزوفرنیا شده است . و به الیشا توضیح میدهد که این بیماری احتمالا از زمان دانشگاه در نش بوده است و او از آن زمان برای خود دوستان خیالی وکارهای خیالی جور میکرده و حتی به او میگوید چارلز هرمن هم اتاقی نش وجود خارجی ندارد و با تخیل و خیالات نش به وجود امده است و او در زمان دانشگاه هم اتاقی نداشته است. دکتر از او میخواهد از کارهایی که نش برای دولت انجام میدهد سر دربیاورد و الیشا با رفتن به اتاق مخصوص خودش در دانشگاه با صحنه ای مواجه میشود که تکه های روزنامه ها برروی دیوارچسبانده شده وکدهایی برروی دیوار از آنها اویزان شده است . سول به الیشا میگوید که جان بعد از رمز گشایی نامه ها را به کجا تحویل میداده و الیشا به انجا میرود با صندوق پر از نامه مواجه میشود که تک تک نامه ها حتی باز نشده بودند.

    جان نش در اتاق بیماران و اتاق مخصوص خود دنبال دستگاهی که ولیام پارچر در دستان او کاشته بود میگردد و متوجه میشود آن دستگاه وجود ندارد. دکتر روسن ، برای درمان تقریبی جان نش تلاش میکند و بالاخره جان نش از بیمارستان مرخص میشود و به خانه خود برمیگردد. او با همه احساس غریبی میکند و موجب ناراحتی الیشا میشود. جان نش در ادامه از خوردن تمام قرص ها طفره میرود و باز نیز توهمات سراغش می آیند و اولین فردی که سراغ او می آید ویلیام پارچر است و به او میگوید موقعیت تو لو رفته و جای دیگه ای برای انجام ماموریتت پیدا کرده ایم . جان نش را به کلبه ای وسط جنگل برده و از او میخواهد باز رمزگشایی را شروع کند. در این بین الیشا به کارهای عجیب نش پی میبرد و با تعقیب او به ان کلبه دست میابد و میبیند نش مشغول همان کار قبلی خود است. توهمات نش بازگشته است. او مجددا چارلز هرمن و مارسی و ویلیام پارچر را ملاقات میکند. او در آخر متوجه موضوعی میشود. متوجه میشود هیچ کدام از این ها در عرض این چندسال بزرگ نشده اند و با درک این موضوع و گفتن این حرف به الیشا و دکتر روسن از آن ها میخواهد که به او اجازه دهند خودش با مشغول کردن ذهن خود به فرمول ها و ریاضیات و توجه نکردن به توهمات آن ها را از ذهن خود بیرون کند.

    او با رفتن به دانشگاه قدیمی خود و ملاقات با رئیس دانشگاه (مارتین هانسون) دوست قدیمی و هم دانشگاهی خود
    از او خواهش میکند که به او اجازه دهد در دانشگاه بگردد و بتواند با دانشجویان ملاقات کرده و آرام آرام این توهمات واهی را از ذهن خود بیرون کند. او باز در حیاط دانشگاه برای اطرافیان خود مشکل ساز میشود و با نادیده گرفتن ویلیام پارچر و .... با گفتن کلمات شما واقعی نیستید، توهمی هستید و... موجب ناراحتی میشود.

    در ادامه فیلم مارتین هانسون برای نش کلاسی برای تدریس به دانشجویان جور میکند و از او میخواهد که در این کلاس به دانشجویان تدریس کند و نش با شروع کلاس ها و اموزش به آنها به بی اعتنایی به توهمات ادامه میدهد و خود را درگیر پی بردن به معادلات ریاضی و حل آنها مانند قبل در دانشگاه مینماید و آنها را برروی پنجره کتابخانه در جای قدیمی خود مینویسد. جان با این کار خود میتواند به توهمات خود پایان دهد و با بی اعتنایی به آنها خود را درمان کند.
    در سال 1994 توماس کینگه به ملاقات او می آید و به او خبر برنده شدن جایزه نوبل را میدهد و او را به جایی میبرد که استادان و پرفسورهای دانشگاه در حال خوردن چای و قهوه هستند. همان جایی که او در دوران دانشگاهی به آنجا رفت و با صحنه دادن خودکار و احترام گذاشتن به فرد خاصی مواجه شده بود. در آن اتاق نش دوباره با صحنه خودکار دادن مواجه میشود. این بار به خود او و تبریک گفتن ها او با خوشحالی به اطراف مینگرد .
    جان نش به همه توهمات پایان داده و به آنها بی اعتنایی میکند. جان نش جایزه نوبل را برنده میشود و آن را تقدیم به همسر فداکار خود میکند.

    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید نام: logoaza.png مشاهده: 1381 حجم: 37.7 کیلو بایت

    نتیجه گیری

    جان نش در این فیلم و در زندگی خود ثابت کرد که همیشه میتوان بر هرچیزی غلبه کرد. جان نش ابتدا فردی بود قوی و ذهنی زیبا که بر تمام معادلات غلبه میکرد. او با غلبه کردن بر این معادلات خود را به بیماری اسکیزوفرنی دچار میکند و در آخر نیز با تلاش خود و با مشغول کردن خود به آن چیزی که علاقه دارد میتواند به بیماری خود غلبه کند و به جایزه نوبل دست یابد.
    ذهن زيبا از حيث فلسفي نيز بيان د‌وپارگيِ عين و ذهن است، و توضيح اين موضوع است كه د‌ر جهانِ هستي د‌و چيز قابل تشخيص است: يكي «من» (يعني ضمير اول شخصِ مفرد)، كه فاعل فعلِ انديشيدن است، و ديگري جهانِ عيني يا واقعي، كه اين ضمير با آن روبه‌رو مي‌شود. اگر يكي از آن‌ها را منبعث از د‌يگري بد‌انيم، بايد بپذيريم كه يكي از آن‌ها نتيجه و حاصل د‌يگري‌ است؛ يكي«من»است، و د‌يگري «نامن»؛ يعني «من»ي كه مي‌اند‌يشد و «من»ي كه اند‌یشيد‌ه مي‌شود، و اين د‌ومي درواقع همان «نامن» است. در پاره‌اي از د‌ستگاه‌هاي فلسفي عينيت همان ذهنيت محسوب مي‌شود، همان‌طور كه ذهنيتِ جان نش براي او چيزي جز عينيت نيست، و آن‌چه عينيت مي‌پند‌ارد ساختة ذهنيت (يا ذهنِ خيال‌پرد‌ازِ) او است.
    در آخر نباید از بازی زیبای جان نش به راحتی گذشت که توانست همه جوانب فیلم را با زیبایی هرچه تمام تر بازی کند و آن را با موفقیت به پایان ببرد.

    برخی نقل قول‌های به یادماندنی فیلم

    نش: در هر رقابتی، همیشه یک نفر بازنده است.
    چارلز: تنها چیزی که در موردش اطمینان کامل دارم، اینه که هیچی قابل اطمینان نیست.
    نش: کلاس درس، ذهن شما را کند می‌کند و خلّاقیت بالقوّه ا‌تان را نابود می‌سازد.
    نش: شاید داشتن یک ذهن زیبا خوب باشد، امّا چیزی که مهم‌تر است، داشتن قلبی زیباست.
    آلیشیا (در مورد ستاره‌ها): یک بار سعی کردم که همه آنها را بشمارم، در واقع، تا 4348 شمردم.

    برخی نکات جالب در مورد فیلم:
    قرار بر این بود که رابرت ردفورد، کارگردانی فیلم را به عهده بگیرد؛ امّا به دلیل هم‌زمانی ساخت فیلم با فیلمی دیگر، از ساخت این فیلم صرف نظر کرد.

    در ابتدا، تام کروز برای ایفای نقش جان نش در نظر گرفته شده بود.

    از آن جا که الیشیا، اهل السالوادور بود، در اصل، سلما هایک برای بازی در نقش آلیشیا لارد، انتخاب شده بود.

    مراسم اهدای جایزه نوبل در پرودنشال هال، در مرکز هنرهای نمایشی نیوجرسی برگزار شد و فیلم‌برداری همین یک صحنه که شامل آماده کردن مقدّمات، گریم و... می‌شد، بیش از هشت ساعت به طول انجامید، در حالی که صحنه پس از آن در لابی، در محلّ دیگری فیلم‌برداری شد.

    در یکی از آخرین صحنه‌های فیلم، وقتی که جان نش، قصد نوشیدن چای دارد، بر اساس موقعیتی واقعی خلق شده است. وقتی که راسل کرو، جان نش واقعی را ملاقات می‌کند، نش، پانزده دقیقه را به فکر کردن به این که چای بنوشد یا قهوه، می‌گذرانَد.

    زمانی که جان نش از گروه سازنده فیلم، دیدن می‌کند، راسل کرو، به شدّت مجذوب شیوه حرکت دادن دست‌های نش می‌شود و می‌گوید که در طول فیلم، تمام تلاش خود را برای شبیه کردن حرکات خود با نش انجام داده است.

    خانواده نش، مدّت مدیدی از اجازه ساخت فیلم زندگی‌شان خودداری می‌کردند؛ امّا در نهایت، برایان گریزر، تهیه‌کننده این فیلم، گوی سبقت را در ساخت فیلمی بر مبنای زندگی واقعی جان و آلیشیا نش، از دیگر رقبایی چون اسکات رودین ربود.

    دیوبیر، استاد کالج برنارد، مشاور ریاضی فیلم است و در صحنه‌هایی که نش، معادلات را روی پنجره و... می‌نوشت، دست دوم راسل کرو است.

    جان نش، جایزه نوبل را به تنهایی دریافت نکرد؛ بلکه این جایزه را به همراه دو همکار خود، رینهارد سلتن و یوناس هارسانی مجارستانی دریافت کرد. نظریه بازی» برای نخستین بار در سال 1944م، توسّط جان ون نیومن مجارستانی و اسکار مورگنسترن استرالیایی مطرح شد.

    ذهن زیبا» در لیست بیست فیلم برتر دنیا جای گرفته است.

    جان نش، در واقع، برنده جایزه نوبل نشده است؛ چرا که در اصل، جایزه نوبل اقتصاد یا ریاضی وجود ندارد. (طبق وصیت آلفرد نوبل که تمام دارایی‌اش را به بنیاد نوبل، هدیه کرد، نیازی به قرار دادن جایزه‌ای در رشته ریاضی ندید.)

    در 1969م، بانک مرکزی سوئد، جایزه Sveriges Riksbank» را در علم اقتصاد، به یاد و گرامی‌ داشت آلفرد نوبل، پایه‌گذاری کرد. این جایزه، در مراسمی مشابه مراسم نوبل، اهدا می‌شود و به همین دلیل، غالباً با جایزه نوبل اصلی، اشتباه گرفته می‌شود، تا حدّی که در اغلب مکالمات عامیانه، از جایزه نوبل اقتصاد، نام برده می‌شود.

    GOD is Watching YOU

    insta:
    _shiny7_



  2. 4 کاربر از پست مفید shiny7 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 15th August 2013, 02:17 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th March 2013, 03:01 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th December 2012, 03:43 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 31st July 2012, 08:43 PM
  5. کارتون زیبای مزرعه حیوانات با زیرنویس فارسی
    توسط 【★】 ďя_ĆǿMρÚŧếЯ 【★】 در انجمن انيميشن
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 24th November 2010, 11:30 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •