سیر تاریخی عقاید اقتصادی و نظام های اقتصادی
1ـ یونان باستاناگر اقتصاد را به عنوان علم بررسی چگونگی تخصیص منابع محدود به نیاز های نا محدود بشر در نظر بگیریم می توانیم در میان عقاید فیلسوفان یونان باستان هم مطالبی در زمینه اقتصاد بیابیم که بعضا تا زمان حاضر نیز ادامه یافته اند.
الف) افلاطون:
افلاطون معتقد به اصالت جمع بود و به همین خاطر حالت اشتراکی در منابع تولید را می پسندید.
او عدالت اجتماعی را در مرکز عقاید خود قرار می داد.
به نظر می آید این نظریه افلاطون شباهتی با نظر سوسیالیست های قرن 19 و 20 دارد اما اعتقادات او دو تفاوت اساسی با سوسیالیسم قرن 19 و 20 دارد:
تفاوت اول:
افلاطون معتقد به جامعه طبقاتی بود در حالی که سوسیالیست های قرن بیستم معتقد به جامعه بدون طبقه بودند.
افلاطون جامعه را به سه طبقه اشراف زمین دار،پیشه ور ها و برده ها تقسیم می کرد و حکومت را از آن طبقه ی اشراف (آریستوکراسی) می دانست.
تفاوت دوم:
افلاطون یک ایده آلیست و به عبارت دیگر معنا گرا بود در حالی که سوسیالیست های قرن بیستم همه ماتریالیست یا مادی گرا بودند.
ب)ارسطو:
ارسطو معتقد به اصالت فرد بود. او اصل مالکیت و اقتصاد مبتنی بر سرمایه را تا حدودی به رسمیت می شناخت به همین علت می توان نظرات او را شبیه به لیبرال ها و معتقدین به اقتصاد آزاد در دوران معاصر دانست.
ارسطو یکی دیگر از مفاهیم بنیادین اقتصاد را بیان کرد. او ارزش را به دو نوع ارزش مصرفی و ارزش مبادله ای تقسیم کرد.
ارزش مصرفی از نظر وی ارزش واقعی کالا بود که عملا حاصل جمع قیمت عوامل تولید بود، اما دقیقا مساوی با قیمت واقعی کالا نبود.
ارزش مبادله ای ارزشی بود که در اثر مبادلات و عرضه و تقاضا به وجود می آید و در واقع قیمت واقعی و قیمت بازار است.
اقتصاد نوین
علاقه مندی ها (Bookmarks)