<a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>
سلام سلام
امروز هم مثل همه روز ها بود برای من
خیلی عادی ، رفتم کلاس ، برگشتم ، به کارام رسیدم و ...
ولی خب الان خیلی خوشحالم چون یکی از دوستان خوب و قدیمی سایت که برای مدتی نبودن برگشتن
واقعا خوشحال شدم که نام کاربریشون رو توی لیست افراد آنلاین دیدم
اول فکر کردم اشتباه می کنم ، چون واقعا فکر کردم دیگه بر نمی گردن
الان واااااااااااااااااااااقعا خوشــــــــــــــــــــــ ــــــــحالم که برگشتن پیشمون و کنارمونن![]()
" برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "
سومین خاطره!!!
دیروز برای اولین بار بعد از تقریبا 1هفته پشت ماشین نشستن!مامان و بابام با من اومدن!
از اونجایی که من خیلی شانس دارم!!مسیری که میخواستیم بریم شدیدا ترافیک بود.
جالبتر اینجا بود که من یه قسمت از مسیرو که میدون بود قبلا اصلا نرفته بودم چون میترسیدم!
از تمام اینا که بگذریم لحظه ای خاص بود که یهو به خودم اومدم دیدم مامان بابام دارن میخندن!!
"از مرگ نمیترسم، از راننده زن میترسم"
!!!!!!!!
نوشته پشت یه وانت نیسان،
که تا 10 دقیقه بعد هم جلو ما بود!![]()
و همه ی ما خاطره ایم.....
خداروشکر امروز روز خوبی بود....جز اینکه داداشم چند ساعته گوشیش خاموشه...بمنم نگفت خاموش کرد!!!! منم اینجا دستم به جایی بند نیست......بقیه رو هم نمیخواستم نگران کنم.... میسپارمش به خدای مهربونم که بهترین حفظ کننده هاست...( یه ماهه اومدم اینجا به همین زودی فراموش شدم)
صبح رفتم حسابارو دادم خداروشکر مشکلی نبود! فقط ینکه فلش نبود همرام و کل کسایی که توو اون شرکت بودن هم فلش نداشتندیگه مجبور شدم باز از یار قدیمی ( نت) بهره بجویم و یسری رو ایمیل کردم تا اینکه شارژش تموم شد!
بعد اومدم سیمو اینارو در آوردم دیدم عه! چندراهشون تبدیل نداره.....
![]()
امروز برای هفتمین بار استعفا دادم.....اما باز هم نشد.... به قول سلی ناز اینموقع ها یچی خوب میگه! منو توو همون گذاشتن...( میگنا برا فامیل نباید کار کرد تو رودروایستی گیر میکنی همینه...) خلاصه بهش فکر نکردم....میخواستم از زمان استراحتم استفاده کنم....
اومدم خونه حس خوبی یود... توو راه به کارایی که باید انجام میدادم فکر نکردم....
اومدم خونه و نشستم!!! پیامارو چک نکردم...... وقتی صورتمو میشستم همه حواسم به همون لحظه بود....اب رو حس میکردم...دیگه تو ذهنم درگیر اینکه کدوم کارو اول انجام بدم نبودم.... چند تا کارو با هم انجام ندادم....... استراحت کردن یادم رفته بود اینروزا....
آهان بعد از ظهرم 1 ساعت خوابیدم...خیلی کیف دادبعدشم پیاده رفتم باشگاه.... البته انقد گرم بود که چوبشو خوردم
ولی خوب بود.....
بعدم یه شمالی دیدیم که میوه ی محلی امل داد بهمون!!!! من نشُسته خوردم انقد که دلم تنگ شده بود...وقتی خوردما انگار زندگی توو رگهام جاری شد....دلم هوای دیار کرد....
من هم که 7-8-10 روز دیگه برمیگردم ایشالله خونه....
آهان یکی از دکترهایی که همش باهام دعوا میکرد امروز بخوره به تخته خوش اخلاق یود....
اومدم سایت هم که نورعلی نور شد..... داداش وحیدمون برگشتن سایت........ واقعا جاشون خالی بود.......... همه خیلییییییییییییی خوشحال شدیم.....
خداجونم مرسی واسه همه چیز....![]()
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 8 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)