حدیث منبع عظیم قانون گذاری فرهنگ اسلامی ماست و بدون آن، نه معارف اسلامی بطور قابل شناخت است و نه حقوق و اخلاق عالی دین؛ به این سبب است که پیامبر اکرم (ص) و دیگر معصومین (علیهم السلام) از حدیث، تمجید فراوان به عمل آورده اند و با تعبیر مختلف، مردم را به تعلیم و علم و حفظ و کتابت، قرائت، روایت و درایت آن ترغیب نموده اند.[1]
امام صادق (علیه السلام) میزان ارزش هر فرد و بخصوص شیعیان را، به مقدار فهم و نقل روایات آنان از پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) اعلام می فرمایند:
«عن ابی عبدا... (علیه السّلام) قال: «أعرفُوا مَنازلَ النَّاسِ مِنَّا عَلی قَدَرِ روایاتِهِم عَنَّا»[2] منزلت های مردم را پیش ما، به مقدار روایاتشان از ما، بدانید.
ما در این فصل ابتدا به نقل حدیث و پس از آن به کتابت و تدوین حدیث اشاره ای خواهیم داشت و در آخر در مورد سرنوشت حدیث در میان فریقین مطالبی را نقل خواهیم نمود.
1- نقل حدیث و مجاز دانستن آن توسط پیامبر اکرم (ص)
پیامبر اکرم (ص) در مورد نقل حدیث موضع موافق داشتند؛ در اثبات این ادّعا قرائن متعددی در کُتب حدیثی جلب نظر می کند.
1- پیامبر اکرم (ص) طبق روایتی، کسانی که در فراگیری، تبلیغ و تعلیم حدیث تلاش می کنند را جانشینان خود در دنیا و رفقای خود در آخرت معرفی می کنند.[3] در ضمن، بر نقل حدیث به عنوان سنّت مستمرّی در بین مسلمانان تأکید داشتند.[4]
«الَّلهُمَّ ارحم خُلفائی؛ قیل مَن خُلفاءُک؟ قال الَّذینَ یأتونَ مِن بَعدی و یَروونَ احادیثی و سنَّتی- یُحیَونَ- یُبلِّغون حدیثی و سُنَّتی، فیُعَلِّمُونَها النّاسِ مِن بَعدی، اولئکَ رُفَقائی فی الجَنَّة»[5]
خداوندا! جانشینان مرا رحمت کن، سؤال شد: ای رسول خدا جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: آنان که پس از منمی آیند، احادیث مرا روایت کرده و آن را به مردم آموزش می دهند، آنها رفقای من در آخرتند.
2- پیامبر (ص) تعلم در حدیث برای استفاده شخصی یا تعلیم به دیگران را بالاتر از 60 سال عبادت به حساب آورده اند.
«مَن تَعَلَّمَ حَدیثینِ أثنَین یَنفَعُ بِهما نَفسهُ أو یُعَلِّهما غَیره فَینفع بهما کانخیراً من عبادة ستین سَنة» [6]
3- شیعه و سنّی هم روایت کرده اند که، رسول خدا (ص) ضمن ایراد خطبه ای در «حجّة الوداع» فرمودند: «نصر اللهُ إمرَءٍ سمَعَ مَقالَتی فَبلَّغَها مَن لَم یَسمَعها فربَّ حامل فقه لیس بفقیه و ربّ حامل الی مَن هُو أفقَه»[7]یعنی خداوند شاد و خرّم گرداند کسی را که سخنان مرا شنیده، آن را به خاطر سپارد و سپس به کسانی ابلاغ کند که آن را نشنیده اند، چه بسا! کسانی که حامل فقه بوده، امّا خود فقیه (و اهل استنباط) نباشد و چه بسا! راویان فقیهی که روایات را به فقیه تر از خود منتقل سازند.
4- پیامبر اکرم (ص) طبق این روایت، خود جواز نقل روایات را صادر فرموده:
«حدِّثوا عَنّی و لا حَرَج»[8
با مطالعه این روایات ما ادعای خود را مبنی بر اینکه پیامبر اسلام (ص) موافق حدیث بوده اند، به روشنی اثبات کردیم.
2- کتاب و تدوین حدیث
یکی از راه های حفظ سنّت و حدیث، به خاطر سپردن آن و انتقال آن به دیگران است؛ ولی این روش، روش مناسبی نیست، زیرا به مرور زمان آن حدیث یا سنّت به فراموشی سپرده می شود و یا دچار خطا و اشتباه می گردد و با مرگ شخص یا اشخاصی که حدیث و سنّت را در حافظة خود ثبت کرده اند، از بین می رود و به این دلیل بود که در عین ترغیب بر حفظ حدیث تأکید فراوانی به کتابت و نوشتن حدیث شده است؛ زیرا برای کسی که قدرت به نوشتن دارد، هم آسانتر است و هم مصون تر و جاودانه تر و هم عام تر و شامل تر.[9]
بدین جهت است که عدّه ای از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول حیات و زندگی ایشان به تهیة دفاتری از بیانات ایشان اقدام کرده اند، که این کار، یا به سفارش پیامبر (ص) صورت می گرفت و یا به صورت یک کار شخصی از سوی صحابه دنبال شده است.
در این زمینه قرائن متعددی وجود دارد که ما به چند مورد آن اشاره می کنیم:
1- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «من کَتَبَ عَنّی علماً أو حَدیثاً لَم یَزَل یکتُبُ لَه الاجر ما بَقی ذلک العلم و الحَدیث»[10] هر گاه کسی از من دانش یا حدیثی را بنویسد، تا زمانی که این علم و حدیث باقی است، برای او پاداشی نیک نوشته خواهد شد.
2- از قرائن اصلی نگارش حدیث در زمان حیات رسول اکرم، اعتراض سران قریش به «عبدالله بن عمرو بن عاص» در باب نگارش حدیث پیامبر (ص) می باشد؛ جریان این اعتراض را اکثر جوامع اهل سنّت نقل کرده اند، از جمله این سنن:
سنن دارمی– که قدیمی ترین کتب حدیثی اهل سنّت است- از قول «عبدالله» آمده است که: «من هر چه از رسول خدا می شنیدم، آن را به نگارش در می آوردم تا به خاطر بسپارم، امّا قریش مرا نهی می کردند و می گفتند: تو هر چه می شنوی، می نویسی در صورتی که رسول خدا (ص) بشری است که از حالات رضا و خشم نیز سخنانی به زبان می آورد، لذا از نوشتن خودداری کرده و مطلب را با رسول خدا (ص) در میان گذاشتم؛ اما حضرت به دهان خود اشاره کرد و فرمود: همچنان بنویس، به خدایی که جانم در دست اوست، جز حق از زبان من خارج نمی شود.»[11]
به دنبال این جریان همین شخص موفق به فراهم آوردن کتابی به نام «صحیفة صادقیّه» شد.[12]
3- ابو هریره نقل می کند که: پس از فتح مکه، رسول خدا (ص) خطبه ای ایراد فرمودند و در پایان آن، یکی از مسلمانان به نام «ابوشاة یمنی» به پیامبر گفت: «اگر ممکن است دستور بفرمایید این خطبه را برای من بنویسید، پیامبر فرمودند: «اکتبُوا لِابی شاة» یعنی آن را برای «ابوشاة» بنویسید؟»[13] سیوطی بعد از نقل حدیث، اظهار می دارد که این حدیثمتفق علیه است و اکثر محدثان اهل سنّت آن را نقل کرده اند.[14]
عبدالله بن احمد بن حنبل گفته است: «در باب کتابت حدیث، روایتی صحیح تر از این حدیث وارد نشده است»[15] و از علمای معاصر نیز سید «محمد رشید رضا» می گوید: «صحیح ترین روایتی که در مورد اذن به کتابت حدیث وارد شده، همان روایت ابو هریره در خصوص «ابو شاة یمنی» است که این حدیث را بخاری و مسلم هم نقل کرده اند.»[16]
3- سرنوشت حدیث در میان فریقین
پیامبر نزدیک به وفاتشان حدود 114000 نفر صحابی داشتند، که هر کدام یک یا چند حدیث
و خاطره از ایشان شنیده و در یاد داشتند؛[17] ولی اکثر آنها بر اثر عدم قدرت بر خواندن و نوشتن، تنها از حافظه ی خود برای حفظ آن حدیث و آثار، کمک می گرفتند؛ امّا عدّه ای از یاران پیغمبر که قدرت بر خواندن و نوشتن داشتند - بخصوص در سالهای اخیر هجرت- طبق ترغیب و رهنمودهای آن حضرت تا حدودی به جمع و تدوین حدیث پرداختند.
اما پس از وفات پیامبر (ص)، به ویژه در زمان خلیفه دوّم، تشکیک ها و تحلیل ها موجب شد که توجه عامّة مسلمین از حفظ و تدوین و حتّی نقل حدیث منصرف شده و آنچه در زمان آن حضرت نوشته شده بود، همه را شسته و یا سوزاندند. در این مورد قرائنی وجود دارد که برخی از آنها را به تفکیک زمان خلفاء، نقل می کنیم:
الف) ابوبکر و نقل حدیث:
1- ذهبی از مراسیل «ابن ابی ملیکه» نقل کرده است که:
«ابوبکر پس از وفات رسول اکرم، مردم را جمع کرد و گفت: شما از پیامبر، احادیثی نقل می کنید که در آنها اختلاف دارید و کسانی که پس از شما خواهند آمد، اختلافشان بیشتر خواهد شد. پس حدیثی نقل نکنید و هر که از شما سؤال کرد، بگویید: قرآن در بین ماست؛ حلال آن را حلال بدانید و حرام آن را حرام شمارید.» [18]
2- همان ذهبی- پس از ذکر سند- از قول عایشه نوشته است:
«پدرم پانصد حدیث را از پیامبر (ص)، را در کتابی گرد آورده بود؛ شبی از شبها متوجّه شدم که وی آرام و قرار ندارد و از این پهلو به آن پهلو می غلتید؛ به طوری که مرا نگران ساخت؛ گفتم: آیا ناراحتی یا خبر بدی به شما رسیده که چنین منقلب شده ای؟! (او چیزی نگفت امّا) چون صبح شد، گفت: دخترم احادیثی را که در نزد توست بیاور، آن احادیث را آوردم؛ آنگاه آتشی طلبید و آنها را سوزاند. سؤال کردم: چرا آنها را سوزاندی؟ در پاسخ گفت: ترسیدم بمیرم و این نوشته ها از من بر جای بماند و در میان آنها احادیثی باشد که اصلی نداشته و من براساس اطمینان به کسی، آن را از او نقل کرده باشم؛ حال آن که حدیث آن طوری که وی نقل کرده، نباشد.»[19]
دانشمندان اهل سنّت پس از نقل این قرائن، نکاتی را در توجیه اقدام ابوبکر ذکر کرده اند، از جمله آن ذهبی نوشته است: «اولین کسی که قبول اخبار احتیاط به خرج داد ابوبکر بود»[20] و محمد ابوریه در این باره آورده است که: «ابوبکر حدیثی را از احدی نمی پذیرفت مگر اینکه شاهدی هم در کنار راوی باشد و او با این کار خود، اولین شرط حدیث را که صحیح الاسناد بوده است، وضع نمود.» [21]
ولی اینتوجیهات با قرائن ذکر شده از سوی ذهبی که بیانگر منع کلی نقل حدیث و از بین بردنمکتوبه حدیث است، سازگاری ندارد.
ب) عمر و نقل و نگارش حدیث
عمر در مقایسه با ابوبکر نسبت به نقل و نگارش حدیث سخت گیری بیشتری به خرج داده است. «ابن قتیبهدینوری» می نویسد:
«عمر نسبت به کسی که زیاد به نقل حدیث می پرداخت و یا شاهدی در مورد حدیث خود نداشت، با خشونت برخورد می کرد. او به صحابه دستور می داد که به نقل روایت اقدام نکنند تا به این جهت دست مردم در نقل روایت باز نشود و مطالب ناصحیح، در لابه لای روایات داخل نگردد و تدلیس و دروغ از ناحیة منافق و فاجر و اعرابی پیش نیاید»
[22]
اما در مورد سیاست عمر در جلوگیری از نقل و نگارش حدیث، قرائن فراوانی وجود دارد که به پاره ای از آن اشاره می کنیم:
1- عمر بن خطاب، تدوین حدیث و اشتغال به آن را موجب سرگرمی مردم می دانست و می گفت با این کار قرآن به فراموشی سپردهمی شود.
عروة بن زبیر گوید:
«عمر در ابتدا در صدد بود تا سنّت رسول خدا (ص) را تدوین کند، او در این زمینه نظر صحابه را جویا گردید و آنها رأی موافق دادند، در عین حال عمر یک ماه صبر کرد، سپس روزی در حالی که به تصمیم رسیده بود- گفت: من قصد داشتم تا سنّت پیامبر (ص) را تدوین کنم، امّا یاد اقوام گذشته افتادم که کتابهایی نوشته و سپس به همان ها تکیه کردند و خدا را فرو گذاشتند؛ اما به خدا قسم! من کتاب خدا را با چیزی در نمی آمیزم»[23]
یحیی بن جعده نیز گفته: «عمر در ابتدا می خواست سنّت پیامبر را بنویسد، امّا سپس نتیجه گرفت که آن را ننویسد، پس از آن به تمام شهرها نوشت: هر کس چیزی از سنّت پیامبر (ص) در اختیار دارد، آن را محو و نابود کند.»[24]
2- عبد الرحمن بن عوف در حدیثی می گوید:
«عمر از دنیا نرفت، جز آنکه اصحاب پیامبر (ص) که در نقاط مختلف بودند – همانند عبدالله
بن حذیفه، ابودرداء، ابوذر و عقبة بن عامر- به مدینه احضار کرد و به آنان گفت: این حدیث هایی که از پیامبر (ص) در شهرها نقل می کنید چیست؟ گفتند: «ما را از نقل حدیث نهی می کنی؟» گفت: نه، امّا پیش من بمانید و تا من زنده ام، از من جدا نشوید، ما می دانیم کدام حدیث را بپذیریم و کدام را نپذیریم، آنها هم تا پایان عمر خلیفه در مدینه بودند.»[25]
3- ذهبی در کتاب خود پس از ذکر سند آورده است که: «عمر سه نفر از صحابه یعنی «ابن مسعود»، ابودردا و ابا مسعود انصاری» را در مدینه حبس کرد و به آنها گفت: شما از پیامبر (ص) فراوان نقل حدیث کرده اید،[26] این عده در حبس بودند تا عثمان آنها را آزاد کرد؟»
[27]
ابن کثیر در این باره می نویسد: «این موضوع درباره عمر مشهور شده است، همین دانشمندان در جای دیگر ذکر کرده اند که: عمر می گفت: نقل حدیث را کم نمایید مگر در احکامی که مورد عمل قرار می گیرد.»[28]
4- عبدالله بن علاء گوید: «از قاسم به محمّد درخواست کردم که احادیثی بر من املا کند و او گفت: احادیث در دوره عمر فراوان شد و او دستور داد مردم این احادیث را به نزد او ببرند، سپس فرمان به سوزاندن آنها داده و گفت: آیا مثناتی[29] همانند معناة اهل کتاب تهیه کرده اید؟»[30]
و قاسم بن محمد همین کلمات را در حدیث دیگری از قول عمر آورده است.
با توجه به این شواهد- و شواهد دیگری که برای خودداری از اطالة کلام از آوردن آنها صرف نظر می کنیم- می توان دریافت که منع نقل و نگارش حدیث پیامبر (ص) در دوران این خلیفه امری قطعی و انکار ناپذیر است و به یک معنا می توان این خلیفه را عامل اصلی منع نقل و نگارش حدیث در اسلام دانست.
آغاز کار او را می توان در زمان پیامبر اکرم (ص) دانست. وقتی در آخرین لحظات حیات ایشان، آن هنگام که قلم و دوات خواستند تا چیزی بنویسند که هرگز امّت گمراه نشوند، ولی عمر از انجام این کار جلوگیری کرد و رسول خدا (ص) را رمی به هجر و شدت وجع می کند و اظهار می دارد «حسبنا کتاب الله» کتاب خدا ما را کافی است؛ و در دورة خلافت او نیز اصحاب پیامبر (ص) در فشار و محدودیّت قرار گرفتند، به طوری که «ابوهریره» در حدیثی می گویند: «ما نمی توانستیم بگوئیم، قال رسول الله، مگر آنکه عمر چشم از جهان فرو بست.»[31]
بدیهی است که این سیاست نسبت به عموم صحابه به یک میزان جاری نگشت؛ بلکه دارای شدّت و ضعف بود؛ به طوری که برخی مانند «ابوهریره»- و کعب الاخبار- به جهت نقل حدیث- مورد تهدید قرار گرفتند.[32] و برخی دیگر مانند: ابن عباس و عایشه اجازه یافتند که به نقل حدیث و صدور فتوی بپردازند.[33] چنانکه در همین زمان برخی از علمای اهل کتاب نیز که مسلمان شده بودند، به تدریج در جامعه اسلامی موقعیتی به هم زده و اجازه یافتند که برای مردم سخنرانی کرده و حتّی به تفسیر قرآن روی آورند. از جمله آنها می توان «تمیم دارای راهب نصرانی» و «کعب الاخبار» عالم یهودی را نام برد.[34]
ج) عثمان و نقل حدیث
سیاست منع و نقل و تدوین حدیث، به همان صورتی که در زمان خلیفه دوم پایه گذاری شده، در دوره خلافت عثمان ادامه یافت. در این مورد شواهدی وجود دارد، از جمله:
1- ابن سعد و ابن عساکر از «محمود بن لبید» روایت کرده اند که وی گفت: «شنیدم که عثمان بن عفان بر بالای منبر اعلام کرد که: «برای کسی جایز نیست که به نقل حدیثی بپردازد، جز آنکه در زمان ابوبکر و یا عمر شنیده شده باشد»[35] سپس گفت: چیزی مرا از نقل حدیث پیامبر (ص) باز نمی دارد جز آنکه شنیدم آن حضرت فرمود: هرکس به من سخنی نسبت دهد که آن را نگفته ام، جایگاه خود را از آتش پر کرده است.»[36]
2- دارمی – از محدثان اهل سنّت – آورده است که: «ابوذر صحابی رسول خدا (ص) در منی و نزدیک جمره دوم نشسته بود و انبوهی از مردم به دور او حلقه زده و از مسائل دینی پرسش می کردند؛ در این هنگام یکی از مأموران (خلیفه) سر رسیده و به او گفت: «مگر تو را از فتوی و نقل حدیث نهی نکرده اند؟ ابوذر گفت: «آیا تو مراقب من هستی؟» سپس به گردن خود اشاره کرد و گفت: اگر شمشیر را این جا بگذاری و گمان برم که قبل از بریده شدن سرم، بتوانم سخنی از سخنان رسول خدا (ص) که خود شنیده ام به زبان آورم، بدون تردید این کار را خواهم کرد.»[37]
ناگفته نماند که این جریان در زمان عثمان اتفاق افتاد و ابوذر به جرم حقیقت گویی از مدینه به شام تبعید گردید.[38]
د) اجتهاد در مقابل نص:
با توجه به ضرورت سنّت برای فهم قرآن و تشریع احکام اسلامی و با توجّه به تأکیدات رسول اکرم (ص) مبنی بر لزوم تعلیم و تعلّم و کتابت حدیث و با توجّه به عمل اصحاب طبق دستور آن حضرت در زمان حیاتش مبنی بر تدوین صحف از کلمات و گفتار آن بزرگوار، این حقیقت به خوبی روشن می شود که این گونه تشکیک ها و تحلیل های سطحی و عوام فریبانه، در عین اینکه مصداق بیّن «اجتهاد در مقابل نص» است، خود نشانة یک توطئه و اقدام حساب شده برای عدم کشف برخی از واقعیات از رهگذر نشر احادیث و سنن نبوی است.
اگر قریش، عبدالله بن عمرو را از نوشتن حدیث در زمان حیات رسول خدا (ص) باز می دارد،[39] و اگر در آخرین لحظات حیات رسول خدا (ص) آن هنگام که آن حضرت، قلم و دوات می خواهد تا چیزی بنویسد که هرگز امّت گمراه نشود، ولی عمر از انجام این کار جلوگیری می کند و رسول خدا (ص) را رمی به هجر و شدت وجع می کند و اظهار می دارد که کتاب خدا ما را کافی است.[40]
و اگر ابوبکر بعد از رحلت رسول خدا (ص) در مجمعی می گوید:
«از آنجا که شما احادیث مختلف و گوناگون از پیامبر اکرم (ص) نقل می کنید، این اختلاف در آینده شدیدتر خواهد شد؛ از این رو، چه بهتر که اصلاً از رسول خدا حدیثی نقل نکنید؛ و اگر کسی از شما چیزی پرسید، بگویید: میان ما و شما قرآن هست، حلالش را حلال و حرامش را حرام بدانید»[41]
و اگر عمر کاروانی را به سرپرستی «قرطه بن کعب» به سوی عراق می فرستد و تا «حرار» آنها را بدرقه می کند و در آنجا به آنها دستور می دهد، برای مردم حدیث نخوانید و آنها را از اشتغال به قرآن با نقل حدیث باز ندارید و نیز دستور می دهد، افرادی مانند: عبدالله بن حذیفه، ابوالدرداء، ابوذر، عقبة بن عامر، ابن مسعود و ابومسعود انصاری را از جاهای مختلف کشور اسلامی احضار و به جهت نقل و اشاعه ی حدیث سرزنش و پیش خود نگه می دارد و یا حبس می کند.[42]
و اگر عثمان روی منبر رسماً اعلام می کند: «هیچ کس حق ندارد حدیثی را که در عهد ابوبکر و عمر شنیده نشده روایت کند.»[43] و اگر معاویه به «مغیرة بن شعبه» - فرماندارش در مدینه- دستور می دهد: «از هیچ گونه شتم و بدگویی نسبت به علی و یارانش و ذکر خیر و طلب مغفرت برای عثمان و دوستانش کوتاهی نکنند و طی بخشنامه ای به همة عمالش می نویسد که: «هر کس کلمه ای دربارة فضایل «ابوتراب» روایت کند، از او بیزارم!»[44]
همة اینها نشان می دهد که، این ممنوعیت تدوین و نقل حدیث در زمان خلفاء بخاطر ترس از افشای واقعیات و یک قدم حساب شده بود است و در هر صورت این ممنوعیت و عدم توجّه به حدیث که زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت، چنان تأثیری در جامعه اسلامی از خود به جا گذاشت که وی برای آئین محمدی (ص) احساس خطر کرد؛ ناگزیر نامه ای به «ابن بکر بن محمد ابن عمرو بن حزم» قاضی مدینه به این مضمون نوشت:
«درباره ی حدیث و سنّت پیامبر اکرم بنگر و در نگارش و گرد آوری آنها اقدام کن؛ چرا که می ترسم علم حدیث نابود و دانشمندان از بین بروند.» و طبق نوشته «ابو نعیمي» در تاریخ اصفهان، وی بخشنامه ای به سراسر کشور پهناور اسلامی آنروز صادر و از عمالش خواست که، دربارة احادیث نبوی و جمع آوری آن اقدام عاجل نماید.»[45]
چنانکه از مطالب فوق بر می آید، اهل سنّت، تا اوایل قرن دوم، بخاطر ممنوعیّت اخذ و نقل و تدوین حدیث از ناحیه خلفاء تلاشی در این راه نداشتند، ولی از آن زمان که این ممنوعیّت به وسیله بخشنامه رسمی «عمر بن عبر العزیز» رفع شد و مردم اجازه یافتند در این راه تلاش کنند، جنبش چشمگیری در نقل و تدوین حدیث، در آنها پدید آمد و از نیمه دوم قرن دوم، شروع به جوامع، صحاح، سنن، مسانید، معاجم، مستدرکات و مستخرجات نویسی کردند و به حق در این راه تلاش فراوان نمودند و اثرات ارزشمندی از خود به یادگار گذاشتند که «مَوطّآً» مالک و «مسند» احمد و «صحاح سته» که از آنها به «جوامع اولیه» تعبیر می کنند، محصول این دوره است.[46]
[1]. زین الدین – قربانی / علم حدیث / ص 30.
[2]. بحار الانوار / ج 2 / ص 150.
[3]. زین الدین – قربانی / همان اثر / ص 32.
[4]. مجید- عارف / تاریخ عمومی حدیث / ص 45.
[5]. همان / ص 46 / به نقل از معانی الاخبار / ص 374 ؛ زین الدین– قربانی / همان اثر / ص 32 / به نقل از ولایة الفقیه / آیة الله منتظری / ج 1 / ص 642 ؛ بحار الانوار / ج 2 / ص 145 ؛ وسایل الشیعه / ج 18 / ص 66.
[6]. بحار الانوار / ج 2 / ص 152.
[7]. محمد- کلینی / کافی / ص 43 / مجید - عارف / همان ثر / ص 44 / به نقل از کتب ذیل: 1- مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 225، ج4، ص 8. 2- سنن دارمی، ج 1، ص 74 و نیز قواعد الحدیث، ص 48. 3- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 84. 4- سنن ترمزی، ج 5، ص 34.
[8]. صحیح مسلم/ به رقم 2298.
[9]. زین الدین- قربانی / همان اثر/ ص 23.
[10]. همان / ص 34/ به نقل از کنز العمال.
[11]. مجید – عارف / تاریخ عمومی حدیث / ص 47 / به نقل از سیرة النّبویة / ج 1/ ص 125 ؛ اسد الغابه / ج 3 / ص 345.
[12]. همان / ص 48 / به نقل از اسرار الغابه / ج 3 / ص 245.
[13]. همان/ به نقل از سنن ترمذی / ج 5 / ص 38.
[14]. همان/ به نقل از تدریب الراوی / ج 2 / ص 62.
[15]. همان / به نقل از تدوین السنة الشریفه / ص 88.
[16]. همان/ ص 49 / به نقل از اضواء علی السنّة المحمّدیه / ص 48.
[17]. زین الدین- قربانی / همان اثر / ص 39 / به نقل از کتب ذیل: 1- فجر الاسلام، ص 221. 2- سفینة البحار، ذیل کلمه «صعب»، ج 2، ص 10، 3- مقیاس الهدایة، ص 114.
[18]. مجید- معارف / تاریخ عمومی حدیث / ص 68 / به نقل از تذکرة الحفاظ / شمس الدین - ذهبی / ج 1 / ص 3 / زین الدین- قربانی / علم حدیث / ص 43 به نقل از مقدمه مرآت العقول / ج 1 / ص 30 / مهدی- فقیه ایمانی / شناخت امام / ص 340، به نقل از الاضواء / محمد – ابودریه / ص 46.
[19]. مجید- معارف / همان اثر / ص 68 / به نقل از تذکرة الحفاظ / شمس الدین- ذهبی / ج 1 / ص 5 / مهدی - فقیه ایمانی / شناخت امام/ ص 340.
[20]. همان / به نقل از تذکرة الحفاظ / شمس الدین- ذهبی / ج 1/ ص 2.
[21]. همان / به نقل از اضواء علی السنّة المحمّدیه / ص 57
[22]. مجید- معارف / همان اثر/ به نقل از تأویل مختلف الحدیث / ص 41.
[23]. همان / ص 70/ به نقل از تدریب الراوی/ ج 2 / ص 64 / جامع بیان العلم /ج 1 / ص 64 / مهدی - فقیه ایمانی / شناخت امام / به نقل از این کتب: 1- طبقات ابن سعد، ج 3، ص 206، جامع بیان العلم، ج 1 / ص 77 و مختصر آن، ص 33، 2- کنز العمال، ج 10، ص 293، 3- تاریخ الفقة الاسلامیة، ص 171، محمد- عجاج، السنة قبل التدوین، ص 301.
[24]. مجید- معارف/ همان اثر / ص 70 / به نقل از اضواء علی السنة المحمّدیه / ص 47 / مجید – معارف / علوم الحدیث و مصطلحه / ص 31 / فجر الاسلام / ص 221.
[25]. مجید- عارف / همان اثر / ص 69 / به نقل از تدوین السنّة الشریفه / ص 437.
[26]. مجید- معارف / تاریخ عمومی حدیث / ص 69 / به نقل از تذکرة الحفاظ / ج 1 / ص 7/ مهدی- فقیه ایمانی / شناخت امام / ص 343 / به نقل از این کتاب: مصنف ابن ابی شیبه، تحت شماره 6280، مجمع الزوائد ، ج ، ص 149.
[27]. همان / ص 69/ به نقل از اضواء علی السنّة المحمّدیه / ص 54.
[28]. همان / به نقل از البدایة و النهایة.
[29]. مثناة: مجموعه ای از روایات بنی اسرائیل بود که یهودها جمع آوری کرده و با توجه به آن، از تورات غافل شدند.
[30]. مجید- معارف / همان اثر / ص 70 / به نقل از تدوین السنّة المحمدیّه / ص 47.
[31]. همان / ص 71 / به نقل از قرآن الکریم در روایات المدرسین / ج 2 / ص 419.
[32]. همان/ ص 71 / به نقل از ابوهریره - شیخ مفید / ص 103.
[33]. همان /به نقل از قرآن الکریم در روایات المدرسین / ج 2 / صفحات 419- 427.
[34]. همان / به نقل از نقش ائمه در احیاء دین.
[35]. مهدی- فقیه ایمانی / همان اثر / ص 344 / به نقل از این کتب: 1- طبقات ابن سعد. 2- تاریخ دمشق، 3- ابن عساکر، اضواء علی السنّة، ص 54.
[36]. مجید- معارف / تاریخ عمومی حدیث / ص 71 / به نقل از اضواء علی السنّة المحمّدیه / ص 54.
[37]. همان / به نقل از سنن دارمی / ج 1 / ص 132.
[38]. همان.
[39]. زین الدین- قربانی / علم حدیث / ص 43 / مقدمه مرآت العقول/ ج 1 / ص 28 / مجید- عارف / علوم الحدیث و مصطلحه / ص 16.
[40]. صحیح بخاری / ج 1 / ص 39.
[41]. زین الدین- قربانی / علم حدیث / ص 43 / به نقل از تذکرة الحفاظ / ج 1 / صص 2-3.
[42]. همان / به نقل ازمقدمه مرآت العقول / ج 1 / صص 30- 31 / فجر الاسلام / ص 210.
[43]. همان / به نقل ازمقدمه مرآت العقول / ج 1 / ص32.
[44]. همان / ص 44 / به نقل ازمقدمه مرآت العقول/ ج 1 / صص 33- 34.
[45]. زین الدین- قربانی / علم حدیث / ص 44 / به نقل از فجر الاسلام / ص 221.
[46]. همان / صص 338– 339.
علاقه مندی ها (Bookmarks)