این نظریه میگوید :
"اگر شیشه یکی از پنجرههای ساختمانی شکسته و به حال خود رها شده باشد، پس از مدتی عابرانی که از مقابل آن ساختمان میگذرند به این نتیجه میرسند که برای کسی مهم نیست که این پنجره شکسته است و کسی به شکسته شدن پنجرههای این ساختمان اهمیت نمیدهد. به مرور عابران بر تعداد شیشههای شکسته ساختمان میافزایند و بعد از شکسته شدن تمام شیشهها، نوبت به خود ساختمان میرسد. بعد از ساختمان هم نوبت به خیابانی که ساختمان در آن قرار گرفته میرسد و بعد شهر و ؛ افراد عابر احساس میکنند به تمام آن خیابان رسیدگی نمیشود؛ تلی از آشغال، خاکروبه ، خودرو های اسقاطی، تجمع افراد ناباب، نوشتن حرف های زشت و رکیک روی دیوار ها , فساد و فحشا و فعالیت های نا مشروع , تخریب اموال مردم و نوشیدن مشروبات الکلی در انظار عموم و همچنین ولگردی و قاچاقی های مواد مخدر و امثال آنها به این خیابان جذب میشوند؛ و سرانجام یک نفر در این خیابان به قتل میرسد. به این ترتیب، یک ناهنجاری کوچک منجر به ناهنجاریهای بزرگتر و جرم های جدی میشود."
مثلا یک پیاده رو را در نظر بگیرید.اگر مقداری زباله جمع شود ، بزودی زباله های بیشتری جمع میگردد. نهایتاً ، مردم کیسه های آشغال خود را که از رستوران می آورند، در آنجا رها میکنند یا به ماشینها دستبرد زده میشود."
حل مشکلات وقتی که هنوز جزئی هستند ، یک استراتژی موفق برای جلوگیری از خرابکاری میباشد. پنجره های شکسته را در مدت زمان کوتاهی تعمیر کنید و تمایل خرابکارها، برای شکستن پنجرهها یا آسیب بیشتر، بسیار کمتر خواهد شد.
پیاده رو را هر روز تمیز کنید تا تمایلی برای ریختن زباله بوجود نیاید( یا نرخ زبالهریزی بسیار کمتر خواهد شد). مشکلات افزایش نخواهند یافت و بدین ترتیب افراد آبرومند ، محله را ترک نخواهند کرد.
بنابراین تئوری 2 ادعای بزرگ دارد.
1) از جرمهای جزئی بیشتر و رفتار ضد اجتماعی سطح پایین، جلوگیری میشود.
2) از جرمهای بزرگ ، پیشگیری خواهد شد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)