یادمان باشد!هر پس موندهای که من زمین میندازم قامت یه نفرو خم میکنه.....
.................................................. .................................................. ..........................
خــــدایا
دلم هوس یک نماز دو نفره کرده است ...
فقط من باشم و تو !!!!!
.................................................. .................................................. ...............
خداروشکر ما دیگرفقیر نیستیمدیروز پزشک روستا گفت:چشمان پدرم پر از آب مروارید است!!!!
.................................................. .................................................. ....................................
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویرانمی کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بندهای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خردشدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده میگیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟طریقت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
.................................................. .................................................. ...........................
اگـر امـشب هم از حوالی من گذشتـی،
آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختی خوابانده ام...
.................................................. .................................................. ..
خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است.از زندگی لذت ببرید حتی اگر چیز با ارزشی را از دست داده اید...
.................................................. .................................................. .............
دیروز پشت خاکریز بودیم و امروز در پناه میز!دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد...
.................................................. .................................................. ...
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه گرفتـنهـمـه سالــه از پـی حـج، سفــر حجـاز کـردنزمدینــه تا بـه کعبــه، سـر و پـا بـرهنــه رفتـن
دو لـب از بـرای لبیکــ بـه گفتــه بـاز کـردن
شب جمعـه هـا نخفتـن ، به خــدای راز گفتـن
ز وجــود بـی نیــازش، طلـب نیـــاز کــردن
به مساجـد و معابـد، همه اعتکاف کردن
ز ملاهـی و مناهی، همـه احتـراز کردن
به خدا قسم که کس را، ثمر آنقدر نبخشد
که به روی مستمندی ، در بسته باز کردن...
.................................................. ............................
خواجه عبدالله انصاری فرمود:بدانکه، نماز زیاده خواندن، کار پیرزنان استو روزه فزون داشتن، صرفه ی نان استو حج نمودن، تماشای جهان است.اما نان دادن، کار مردان است...
.................................................. .........................................
اگر...اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم...
.................................................. .......................................
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.
اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من
گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت
به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت
گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت
و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم
از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول
رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم
چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست؛
تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
.................................................. .............................................
به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را میچیند و به تو میگوید ارباب ،نخند!
به پسرکی که آدامس میفروشد و تو هرگز نمیخری ،نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه میرود و شاید چندثانیه کوتاه معطلت کند ،نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه پیراهنش جمع شده نخند!
به دستان پدرت،
به جارو کردن مادرت،
به همسایهای که هر صبح نان سنگگ میگیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس،
به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده آژانسی که چرت میزند،
به پلیسی که سر چهارراه با کلاه صورتش را باد میزند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه میرود تا شماره کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچهها جار میزند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت میریزد،
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوار تاکسی میشود و بلند سلام میگوید،
به فروشندهای که به جای پول خرد به تو آدامس میدهد،
به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی،
به هول شدن همکلاسیات پای تخته،
به مردی که در بانک از تو میخواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی،…
نخند....، نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین
چیزهای نابجای آدمهایی بخندی که هرگز نمیدانی
چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند،
آدمهایی که هرکدام برای خود و خانوادهای همه چیز و همه کسند،
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا میکنند،
بار میبرند، بی خوابی میکشند، کهنه میپوشند، جار میزنند،
سرما و گرما میکشند و گاهی خجالت هم میکشند، …
خیلی ساده … نخند …
دوست من! هرگز به آدمها نخند، خدا به این جسارت تو نمی خندد. اخم میکند
علاقه مندی ها (Bookmarks)