بیا پیش ای جوان و دیدن خود بر من آسان کن
که پیرم سخت و از نزدیک هم دشوار میبینم
گرم پیـرانه سر بـودی دماغـیدمـاغ از باده میشســتم به باغــیولی پیــری چنانم برده از کـارکه نشناسم، می از خون و گل از خاربهار عمر را وقت این قدر نیستچو فصل گل، دو روزی بیشتر نیست
به پیران کهن، غم سازگار استتو شادی کن، تو را با غم چه کار است؟
مرحوم سیدمرتضی رضوینژاد متخلص به (عارف بجنوردی)
علاقه مندی ها (Bookmarks)