یعنی من الان فهمیدم دارم تلف میشم....با دانش نداشتم مخی هستم واسه خودم
![]()
یعنی من الان فهمیدم دارم تلف میشم....با دانش نداشتم مخی هستم واسه خودم
![]()
طلب كردم ز دانائي يكي پند .......مرا فرمود: با نادان نپيوند
خــــــــــــــدایا...
میگن اگه تو زندگی به یه در بزرگــــــــــــــــ قفل شده برخورد کردین...نگران نباشین...چون اگه قرار بود این در باز نشه...جاش دیوار میچیدن...
اینارو میدونم...اما اگه یکی کلیدشو گم کرده باشه و امیدیم واسه پیدا کردنش نداره...چی کار کنه؟؟؟.................................................. ...........
سه چیز را با احتیاط بردار: قدم، قلم ، قسم!
از سه چیز کمک بگیر: عقل ، همت، صبر!
اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن: خدا، مرگ و دوست!
الان دلم میخاد گریه کنم
آخه قرار بود با عمه اینا بریم ارسباران کنسل شدبخاطر خواهرم!!!!!
با دختر عمه م خیلی خوش میگذشت اگه میرفتیم
خداااااااااا...............دلم مسافرت میخاد
خسته شدم ازین همه آلودگی
حتی3روز هم کافی بود خدا چی میشد مگه چرا نشد؟؟؟؟؟
خدا ازت خواهش میکنم یه فرصت دوباره ایجاد کنی خدا برای تو که کاری نداره![]()
میگویند دلتنگت نباشم !
خدای من...
انگار به آب میگویند خیس نباش...
به روزهایی فکر میکنم که فکر میکردم چه قدر فردا یعنی امروز میتونه خوب باشه!
اما حالا میبینم این طور نیست. خوب که نیست بماند،
بماند...
من یک زمانی به آدم هایی که برای من پررنگ بودن خیلی اعتماد داشتم.
کسایی که فکر میکردم با بقیه فرق دارن، میشه روی معرفتشون حساب کرد. روی بودنشون.
اما الان میفهمم هیچ کدوم از اینا نیست و همش شاید انتظارات زیادی از آدم ها بوده.
اونا خیلی ساده بی رنگ شدن و رفتن، وحالا من موندم و...
حالا میفهمم احساسم اشتباه بوده و همه و همه فقط یک نزدیکی دور بوده
بارفتنشون دلم شکست، نسبت به همه بی اعتماد شدم، دیگه نمیتونم محبت آدم هارو باور کنم.
و این خیلی بده که اعتمادت رو، باورت رو نسبت به همه کس و همه چیز از دست داده باشی دیگه نتونی هیچکس رو قبول داشته باشی، نه خودشو و نه حرفشو.
اما مثل همیشه یکی هست، حتی اگر هیچ کس و هیچ چیز دیگه نباشه، که فقط میشه اونو باور کردو و به بودنش تا ابد ایمان داشت.
خدایا ، بودنت رو شکر...!
هیتلربه ناپلئون می گوید:مابرای شرافت می جنگیم وشمابرای پول می جنگید،ناپلئون میگوید:انسانهابرای آنچه که ندارن می جنگند.
امروز کلا خوشحالم
چون حرفم رو به کرسی نشوندم
حدودا عید امسال بود که طوطیم پر زد و رفت !
من هم چون 1 سال بود بهش وابسته شده بودم تا 3 روز همش گریه می کردم .
حدود 1 هفته بود که من با خانواده سر این که یک طوطی جدید بخریم بحث داشتیم
مامان و بابام مخالفت داشتن و من هم اصرار می کردم
بالاخره امروز قبول کردن ! قرار شد فردا بریم یه طوطی بخیریم ، البته بعد از کلی بحث
دارم برای اسمش فکر می کنم ، که چی بزارم اسمش رو ؟؟
92.5.30
" برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "
میدونید یه چند وقتی دارم حس میکنم خیلی دارم زیادی به همه احترام میزارم
یا بهتره بگم زیادی دیگران رو بزرگ و خودمو کوچیک میکنم
چون اینطوری موجب شده هر کی خودشو تو مقامی بزرگتر از من ببینه و به من به یه نحوی توهین کنه
و این نوع برخوردا در این چند روز اخیر خیلی زیاد شده
بحث فقط این سایت نیستا،کلا چه جامع ،چه تو سایت
والا موندم باید چیکار کنم
میدونی آدم از چی هرسش میگیره از اینکه میدونی کمتر از تو هست ولی بازم به خودش اجازه میده تورو مسخره کنه
خیلی ناراحتم
البته تقصیر خودمه
خیلی عصبییم به خدا![]()
شاید ....
در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)