رسیدن به خواسته های غیرممکن
«یأس» پدیدهای مفهومی در انسانهاست كه با 2رویكرد خودآگاه و ناخودآگاه بروز مییابد.
در روزگار كنونی این پدیده در میان نسل جوان بیشتر دیده میشود چرا كه از آمال بیشتر نسبت به سایرین برخوردارند و ناكامی در راه رسیدن به یكی از این خواستهها سبب بسترسازی ناامیدی در ضمیر آنان میشود؛ این رویكرد خود آگاه قضیه است. جوانان بنا به طبع درونیشان، در بسیاری از مواقع دچار خودبزرگبینی یا بلندپروازیهای فانتزی هستند؛ خیالهایی كه در تمامیشان، خود را قهرمان بلامنازع میبینند و وقتی از تضاد تصور خود با دنیای حـقـیـقـی باخبر میشوند، ادامه مطلب کلیک کنید
«یأس» پدیدهای مفهومی در انسانهاست كه با 2رویكرد خودآگاه و ناخودآگاه بروز مییابد.
در روزگار كنونی این پدیده در میان نسل جوان بیشتر دیده میشود چرا كه از آمال بیشتر نسبت به سایرین برخوردارند و ناكامی در راه رسیدن به یكی از این خواستهها سبب بسترسازی ناامیدی در ضمیر آنان میشود؛ این رویكرد خود آگاه قضیه است. جوانان بنا به طبع درونیشان، در بسیاری از مواقع دچار خودبزرگبینی یا بلندپروازیهای فانتزی هستند؛ خیالهایی كه در تمامیشان، خود را قهرمان بلامنازع میبینند و وقتی از تضاد تصور خود با دنیای حـقـیـقـی باخبر میشوند، بهگونهای ناخودآگاه دچار یأس میشوند. بحران یأس در جوان امروزی فرایندی پیچیده است چرا كه با مطرحشدن اصولی كه مربوط به آنان نمیشود، رگههای این یأس در نوجوانی نیز دیده میشود و موجب سرافكندگی درونی و بیرونی آنان میشود.اغلب جوانان در شرایطی نابرابر، خواستار احقاق تصورات درونی خود هستند و در این راه، هر سدی كه سبب مانع تراشی در مسیر رسیدن به آن اهداف شود را برنمیتابند. طبیعتاً والدین نخستین مانع از دید آنها محسوب میشوند كه با نظارت و عدمتهیه امكانات مورد نیازشان، سبب سرخوردگی جوانان میشوند، این سرخوردگی با توجه به مقیاس آن، موجب میشود كه فرصتهای اجتماعی آنان در برابر افراد عادی جامعه، بسیار محدود شود و همین امر به كنار گذاشته شدن آنان از عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ختم میشود.
فرد مبتلا به یأس شخصیت نمیتواند بهگونه شایستهای در یك جمع قرار گرفته و روابط معمولی را با اعضای آن برقرار نماید، فاقد انگیزه لازم برای تعامل با جنس مخالف است، همواره خود را پایینتر از همه میپندارد، در انزوا به افكاری رو میآورد كه بازنده همیشگی آن افكار، خود اوست،
در یك تقسیم بندی ساختاری، میتوان مفاهیم یأس را در زمینههایی چون یأس اجتماعی، یأس شخصیتی(درونی)، یأس اقتصادی و یأس سیاسی خلاصه كرد كه در این مقاله دو مقوله ابتدایی را بررسی خواهیم کرد.
یأس اجتماعی
این شاخه از یأس، بیرونیترین جنبه ظهوری آن است و از عمومیت بیشتری نیز برخوردار است. یك نوجوان بهدلیل طبع حساس خود و با توجه به فرم شخصیتیاش، خواستار پوستاندازی رفتارهایی است كه او را همچنان در نظر همگان، كودك به حساب میآورد. او بسیار تلاش میكند تا به تقلید از والدینش، كارهایی متفاوت انجام داده و صراحتاً از آنها میخواهد كـه مسئولیتهایی را به وی محول كنند. جنبه غیرت نوجوانان نیز در این راستا جرقه میزند. آنان سعی میكنند در كارهای خانه بیشتر مشاركت كنند و توجه بیشتری به خواهر و برادر كوچكشان بكنند. واضح است كه در راه عملیشدن این اهداف، شكستهایی نیز به وقوع میپیوندد. از آنجا كه نوجوان تحمل یك شكست را ندارد در ضمیر درونیخود، مسئولیت این كارشكنی را برعهده خود گذاشته و خویشتن را مواخذه میكند. با توجه به نوع سرخوردگی و روند استمرار آن، آینده اجتماعی فرد رقم میخورد.
نوع تعامل والدین با وی از ضریب اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. اگر والدین در نقش حامی ظاهر شوند، میزان سرافكندگی فرزندشان در مواجهه با مشكلات گوناگون به نسبت پایین میآید ولی اگر فرزند احساس كند هیچ تكیهگاهی ندارد، دچار یأس اجتماعی مفرط میشود بهگونهای كه این بیحمایتی را به جامعه اشاعه داده و در برخورد با قشری از جمله دوستانش نیز همواره با شك و تردیدی منفی روبهرو میشود. در این شرایط او به همه چیز بدبین میشود و خود را موجودی تنها میپندارد كه هیچ همدردی ندارد. اینگونه افراد در آینده به انسانهایی كمرو، ناتوان از دریافت حق خود، بیاعتماد به دیگران و ناموفق به بـرقـراری ارتـبـاط بـا جنس مخالف میشوند كه در زندگی زناشوییشان نیز انتقادات بسیاری را بهخود راه داده و اساساً زندگی متزلزلی دارند.به عبارتی میتوان اذعان كرد كه جوان مبتلا به یأس اجتماعی، همواره خود را پایینتر و كمتر از سایرین میبیند و خود را ناتوان از انجام عملكردهای یك انسان عادی میداند. در چنین شرایطی، نزدیكترین افراد به مایوس، میبایست به هماهنگ كردن تدریجی روحیات فرد با بطن تكاپوی جامعه قدمهای اساسی بردارند، حرفهای امیدوار كنندهای از آینده به زبان آورده و فرد را به بیرون رفتن و برقراری ارتباط تشویق كنند.
یأس شخصیتی
از آن تحت عناوین دیگری چون یأس درونی یا فرهنگی نیز نام میبرند. این نوع از یأس به واسطه ارتباط مستقیمی كه فرد با دادههای درونی خود برقرار میكند، خطرناكتر و آسیب زا است و به تغییر رفتار بنیادین فرد منجر میشود.
در یأس شخصیتی، فرد با استدلالی كه خود به آن میرسد و یا دیگران به وی گوشزد میكنند، خویشتن خویش را مورد نكوهش قرار میدهد و همواره خود را در فضا و موقعیتی میبیند كه حقیرتر از دوستان دیگرش است. فرد با خودخوریهای مداوم، دایره وجودی مسائل کوچک را وسعت میبخشد. یا فرد از دور موفقیتهایی را میبیند كه مطمئن است خود توان بهدست آوردن آن را ندارد و یا بهعنوان فردی معمولی در داخل گروهی مانند خانواده، دوستان و همسالان قرار میگیرد و از ادامه رقابت باز میماند.
فرد مایوس اجتماعی معتقد است كه اجتماع هیچ كمكی به او نمیكند و اساساً چیز خوبی نیست و او از قرار گرفتن در آن پشیمان و متضرر است.
یأس شخصیتی، كاملاً درونی است اما سرنخ آن تماماً بیرونی است. چرا خدا وی را این شكلی خلق كرده است؟ تیپ و هیكل و نوع حرف زدن و خندیدن و راه رفتن خود را نكوهش میكند و خود را در قامت یك شخصیت مورد ستایش نمیبیند. اگر این نوع یأس در فرد شدید باشد وی حتی در درسهایش نیز با افت فاحشی مواجه میشود ولی اگر كمی امیدوارانه به قضیه نگاه كند، میتواند از راه درسخواندن و یافتن یك شغل مناسب، جبران مافات كرده و روحیه از دست رفتهاش را بازگرداند. فرد مبتلا به یأس شخصیت نمیتواند بهگونه شایستهای در یك جمع قرار گرفته و روابط معمولی را با اعضای آن برقرار نماید، فاقد انگیزه لازم برای تعامل با جنس مخالف است، همواره خود را پایینتر از همه میپندارد، در انزوا به افكاری رو میآورد كه بازنده همیشگی آن افكار، خود اوست، همواره با حسرت به دیگران و مسائل مربوط بهخودش مینگرد، خود را مستحق مرگ میداند و... . عواملی كه در ایجاد این یأس دخیل هستند را میتوان عدمموفقیت در برقراری یك ارتباط، دیدن خیانت از فرد مورد علاقه، حساس شدن روی موقعیتهایی كه میبایست در آن سن به آنها میرسید اما نرسیده، شكستهای پی در پی در مسائل گوناگون، وراثت، تنبلی و مواردی از این دست برشمرد. یأس شخصیتی بهگونهای خطرناك است كه فرد را مستقیماً در معرض خودكشی قرار میدهد؛ لذا میبایست با گفتن سخنان امیدبخش، وی را به داشتههایش حساس كرد و اینكه هر فرد ظرفیتهایی دارد كه شاید دیگران نداشته باشند و ذكر این نكته كه اصولاً خودت را با هیچكس مقایسه نكن. در اینگونه موارد باید سعی کنیم تا فرد متقاعد شود که باید استدلالات و تفسیر های خود را از وقایع تغییر دهد. به او کمک کنیم که خود را برای مقابله با مسائل و مشکلات تواناتر سازد و قدرت پذیرش بسیاری از مسائل را تقویت کند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)