زندگی در گذر است....
شاید آن لحظه تلخ که دلی می شکنی...
یا همان لحظه که لبخند به لبی بنشانی....
آخرین سطر تو از صفحه هستی باشد....
پس زندگی کن....
هر که را دیدم خیانت کرد و رفت
هر که با من بود یار من نبود
هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت
خود ندانستم از این غمها چه سود
نفسم از حبس ابد نمی ترسد ...
وقتی وداع قلبم
ثانیه های بی تو بودن را شمارش کند ...
دست روی "دلم"مگذار...!
"میسوزی"...!
"داغ"خیلی چیزها بر دلم مانده...
خودم میدانم کهنه شده ام و تکراری...!
آنقدر کهنه که میشود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت..
بنویس و .....برو!
به ســــــــلامتیِ اونی که تو عصبانیت خواست آرومم کنه ...
هر چی از دهنــم در اومد بهش گفتم .
آخــــرش گفــت :
بهتری ؟
نمـــــیـدانــــی،
چه دردی دارد !
وقـــتـی ..
حــــالـم ..
در واژه هــا هــم نــمی گنــــجــد …!
دلـــــ ـــــم که گرفته باشد باصدای دستفروش دوره گرد هم گـــ ــــــ ــریه میکنم چه برسد به مـــــ ـــــرور خاطرات باهم بودنمان
وقتی آمدی
آنقدر مرا محکم در آغوشت بگیر
که نه شبی صبح شود
نه هیچ صبحی جراتِ بیدار کردنمان را داشته باشد. .
مادر تمام زندگیم درد میکند
دلم نوازشهای مادرانه میخواهد____
علاقه مندی ها (Bookmarks)