وي كه تا آن زمان هرگز به چنين رستوراني نرفته بود، در گوشه اي به انتظار نشست، با اين نيت كه از او پذيرايي شود. اما هرچه لحظات بيشتري سپري مي شد، ناشكيبايي او از اينكه مي ديد پيشخدمت ها كوچك ترين توجهي به او ندارند، شدت گرفت. از همه بدتر اينكه مشاهده مي كرد كساني كه پس از او وارد شده بودند، در مقابل بشقاب هاي پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند. وي با ناراحتي به مردي كه بر سر ميز مجاور نشسته بود، نزديك شد و گفت: من حدود بيست دقيقه است كه در ايجا نشسته ام بدون آنكه كسي كوچك ترين توجهي به من نشان دهد. حالا مي بينم شما كه پنج دقيقه پيش وارد شديد، با بشقابي پر از غذا در مقابل من، اينجا نشسته ايد! موضوع چيست؟ مردم اين كشور چگونه پذيرايي مي شوند؟
مرد با تعجب گفت: اينجا سلف سرويس است، سپس به قسمت انتهايي رستوران، جايي كه غذاها به مقدار فراوان چيده شده بود، اشاره كرد و ادامه داد به آنجا برويد، يك سيني برداريد هر چه مي خواهيد انتخاب كنيد، پول آنرا بپردازيد، بعد اينجا بنشينيد و آن را ميل كنيد!
امت فاكس كه قدري احساس حماقت مي كرد، دستورات مرد را پي گرفت، اما وقتي غذا را روي ميز گذاشت، ناگهان به ذهنش رسيد كه زندگي هم مانند سلف سرويس است. همه نوع رخدادها، فرصت ها، موقعيت ها، شادي ها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد، درحالي كه اغلب ما بي حركت به صندلي خود چسبيده ايم و آن چنان محو اين هستيم كه ديگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتي شده ايم از اينكه چرا او سهم بيشتري دارد كه هرگز به ذهنمان نمي رسد خيلي ساده از جاي خود برخيزيم و ببينيم چه چيزهايي فراهم است، سپس آنچه مي خواهيم برگزينيم.
وقتي زندگي چيز زيادي به شما نمي دهد، به دليل آن است كه شما هم چيز زيادي از او نخواستهايد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)