To get away
به رها شدن از زندگی روزمره و شروع یک سفر می گویند.
I have been working too hard this summer. I really need to get away.
من تمام طول تابستان را سخت کار کردم و نیاز به یک استراحت دارم.
To be homesick
به زمانی می گویند که در مسافرت هستید و دلتان برای خانه تنگ شده باشد.
The kid was homesick after two weeks at camp.
آن بچه بعد از دو هفته اقامت در اردوگاه دلش برای خانه تنگ شده بود.
Souvenir
چیزهایی که در سفر برای یادآوری خاطرات سفر میخرید را می گویند.
I bought a scarf as a souvenir when I went to France.
وقتی به فرانسه سفر کرده بودم یک روسری به عنوان سوغاتی خریدم.
To have itchy feet
وقتی شما اوقات سختی را در اقامت در جایی میگذرانید و خواستار سفر کردن و دیدن مکان های جدید هستید، می گویند که شما یک جا بند نمی شوید.
My friend Joe can’t stay in one place. He is always moving around. He has itchy feet.
دوستم جو نمی تواند در یک مکان بماند و همیشه دوست دارد به جاهای مختلف برود و یک جا بند نمی شود.
Off the beaten path
مکانی که معمولا کسی به آنجا سفر نمی کند، دور افتاده
I don’t like to visit the usual tourist attractions. I prefer to go to places that are off the beaten path.
من زیاد به جاذبه های توریستی شناخته شده علاقه ندارم. ترجیح میدهم به مکانهای دور افتاده سفر کنم.
To travel light
سبک سفر کردن، بدون بار و بنه مسافرت کردن
If you go hiking this summer, remember to travel light.
اگر این تابستان قصد رفتن به پیاده روی داری، بدون بار و بنه برو.
علاقه مندی ها (Bookmarks)