به بهانه فیلم «اینجا بدون من»: حضور یلدا در اجتماع به رفتن به سوپري محلهشان خلاصه ميشود. اگر مقابل ديگران بخواهد حرفي بزند، سرد ميشود، ميلرزد و حالت تهوع سراغش ميآيد. او حتي رودررو عاشق هم نميشود و بدتر اينكه شكست در همين عشق كودكانه، آرامشش را ميگيرد و زندگي خانوادهاش را هم زير و رو ميكند.
آيا يلدا و همه دخترهاي مثل او پيش از شكست عشقي دچار اختلالهاي شخصيتي هستند؟
حضورش در اجتماع به رفتن به سوپري محلهشان خلاصه ميشود. اگر مقابل ديگران بخواهد حرفي بزند، سرد ميشود، ميلرزد و حالت تهوع سراغش ميآيد. او حتي رودررو عاشق هم نميشود و بدتر اينكه شكست در همين عشق كودكانه، آرامشش را ميگيرد و زندگي خانوادهاش را هم زير و رو ميكند. گرچه يلدا با شكست عاطفياش از قالب يك دختر به ظاهر آرام بيرون ميآيد و همه ترد عاطفي او را تقصير مشكلاتش ميدانند اما از منظر روانشناسي بايد بگوييم كه او پيش از اين شكست هم دچار نوعي اختلالات شخصيتي بوده كه با آمدن يك مشكل جديد تشديد ميشوند.
سندرمي براي عاشقها
ما در تشخيصهاي روانشناسي و روانپزشكي، سندرمي داريم كه از آن بهعنوان سندرم تروماي عاشقي ياد ميكنند. شايد بهتر باشد قبل از اينكه به بحث اين سندرم بپردازيم «تروما» را معني كنيم. تروما در زماني اتفاق ميافتد كه بهعلت بروز اتفاقات ناگوار فرد يكپارچگي روانياش را از دست ميدهد و با وحشت و درماندگي شديد يا ترس به اين اتفاقات واكنش نشان ميدهد. اين واكنش در سندرم تروماي عاشقي، در شرايطي اتفاق ميافتد كه فرد بعد از يك شكست عاطفي بزرگ، از دست دادن يك عزيز يا اتفاقاتي از قبيل مواجهه با خيانت و... به آن دچار ميشود. در اين زمان فرد يك سري واكنشهاي رواني از خود بروز ميدهد كه گاهي ميتواند با اختلالاتي از قبيل افسردگي، اختلالات انطباقي يا روانپريشي هم همراه شود. اينكه اين سندرم يك بيماري جداگانه است يا اينكه بايد آن را جزو چنين اختلالاتي به شمار آورد، هنوز در تحقيقات روانشناسي مورد بحث است.از دست دادن عشق و رابطه عاشقانه يا خيانت براي فرد نقش تروما را بازي ميكند و فرد به آن واكنش ميدهد.
فاجعهها مرور ميشود
در سندرم تروماي عشق، فرد مدام تروما را مرور ميكند و مدام با آن خيانت اشتغال ذهني دارد. مشاجرهها را هر لحظه به ياد ميآورد و مرور ميكند. وقتي فيلمي ميبيند كه يادآور آن اتفاق است دوباره درگير آن موضوع ميشود. در اين شرايط فرد به يك سري واكنشهاي دفاعي رو ميآورد. مثلا از هر چيزي كه يادآور آن تروما باشد اجتناب ميكند و حتي ميخواهد خانه و محلهاش را هم عوض كند و از هر جا يا هر كسي كه يادآور آن رابطه باشد دوري كند. در واقع فرد دچار يك جور واكنش هيجاني ميشود و گاهي حتي از خود عاطفهاي بروز نميدهد و حالت بيحسي و خنثي بهخود ميگيرد و روابط اجتماعياش محدود ميشود. اختلال در خواب و واكنشهاي يكه خوردن هم در او بروز ميكند. مثلا به محض شنيدن صداي زنگ در دچار يكه خوردن ميشود و از جا ميپرد. از طرف ديگر دچار واكنشهاي فيزيولوژيكي ميشود. سردرد، سرگيجه، تهوع و يبوست از جمله اين واكنش هاست.
گاهي به درمان نيازمندند
فردي كه با چنين شرايطي روبهرو ميشود و در واقع يك نوع شكست عاطفي را تجربه ميكند، اغلب دامنهاي از واكنشها را بروز ميدهد كه ميتوان تا حدي آن را طبيعي دانست اما اگر فرد به واسطه اين شرايط زندگياش مختل شود، نتواند عملكرد خوبي در كار، تحصيل يا شرايط عمومي زندگياش داشته باشد و دامنه اختلالاتي كه در بالا ذكر كرديم در او بسيار فراگير و شديد باشد، او نياز به درمان خواهد داشت و ديگر نميتوان گفت كه يك دوره طبيعي را سپري ميكند.
واكنشها متفاوت است
زماني كه يك واقعيت بيروني برايمان اضطراب برانگيز است و محيط بيروني اضطراب زاست، فرد ناخودآگاه از مكانيسمهاي دفاعي استفاده ميكند. اين مكانيسمها از يكسري رفتارهاي دفاعي كه آنها را «پخته» ميناميم شروع شود و تا يكسري رفتارهاي دفاعي كه ناپخته هستند ممكن است قابل تغيير باشد. براي مكانيسم دفاعي پخته ميتوان چنين مثالي را زد؛ فردي معلول است اما به دليل جبران اين قضيه در ذهن خود در پاراالمپيك شركت ميكند و مقام جهاني ميآورد اما براي نمونه مكانيسم ناپخته دفاعي ميتوان گفت فرد براي فرار از واقعيت وارد تخيل ميشود و با آن تخيل زندگي ميكند. اين همان مكانيسمي است كه مادر يلدا از آن استفاده ميكند و يلدا هم به نوعي آن نقشي كه مادرش دوست دارد در ذهنش بسازد را ميپذيرد و در تخيلش با آن زندگي ميكند. مادر دوست دارد دخترش كفش پاشنهدار بپوشد و بلندتر بهنظر برسد، كلاس گل چيني برود و هنرمند شود و...
درمان طولاني نتيجه ميدهد
درماني كه براي بيماران مبتلا به اين اختلال درنظر گرفته ميشود، درماني طولاني مدت است و ميتوانيم مطابق ديدگاه شناختي رفتاري با آنها پيش رفته و به مرور موفقيت بيشتري به دست بياوريم. در بسياري از مبتلايان به اين بيماري، اختلال بهدليل طرحوارههاي ترد كه در كودكي فرد شكل گرفته ايجاد ميشود و بايد باتقويت خود فرد و تكرار اينكه تو ويژگيهاي ديگري هم داري كه قابل پذيرش باشد براي بهبود او اقدام كرد. از طرف ديگر اين اختلال در بسياري موارد با اختلال فوبياي اجتماعي هم همراه ميشود و ميتوان گفت در شخصيت يلدا اين 2 اختلال بسيار به هم تنيده شده است.
بايد به شخصيت فرد توجه كرد
اگر فرد پس زمينههايي داشته باشد ممكن است براساس شخصيتهايش واكنشهايي به تروماي عاشقي بدهد. اين موضوع را براساس تيپهاي شخصيتي افراد بايد درنظر گرفت و گفت كه چقدر اين واكنشها طبيعي بوده است يا نه. در مورد يلدا مكانيسمهاي دفاعي او با تيپ شخصيتياش سازگار شده است. او نافعالتر از قبل ميشود، بيحال ميشود، دورههايي از خشم را نشان ميدهد و به خاطر همان تيپ شخصيتي منزوي و تنهايي كه دارد، يك نوع عدماشتغال، احساس تنهايي شديدتر و خلق پايين در او ايجاد ميشود.
تصويري كه از اول فيلم براي يلدا معرفي ميشد نشاندهنده يك اختلال شخصيت اجتنابي بود. افرادي كه اين اختلال را در خود دارند، مدام از روابط اجتماعي ميترسند و از آن گريزانند و در مقابل يك نوع ترس ترد شدن دارند و يلدا به دليل وضعيت پايش هم به اين ترس دامن ميزند. در واقع دليل بيماري و منزوي بودن او مشكل پايش نيست بلكه اين كاستي با مشكلات ديگر شخصيتي او همراه شده و در كنار هم مسئله بزرگتري را ساختهاند.
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
علاقه مندی ها (Bookmarks)