آیا سحری به رنگ خون دیدی تو / محراب و تو منبری چنین دیدی تو
خون بر در و دیوار و جماعت سر و رو / فرقی که به سجده لاله گون دیدی تو
آن زاده کعبه و امین حرمین / افتاده میان خاک و خون دیدی تو
آن کس که ستیز خیبر و بدر و احد / چون شیر بغرید چنین دیدی تو
آیا تو درون ظلمت شام سیاه / نان آور کودک یتیم دیدی تو
آیا دل پرز خون و گریان چشمی / از جور زمانه و زمان دیدی تو
او زخم تن و زبان که در طول زمان / با جان به خرید و دم نزد دیدی تو
آیا زمیان مردم کوفه و شام / مظلوم تر از علی کسی دیدی تو
****
دیشب سحر را باب محنت باز گردید / سوز و گداز مرغ شب آغاز گردید
دیشب درون سفره ی شب زنده داران / غم بود و ماتم بودو رنج و درد و حرمان
دیشب به منبر راز دل محراب می گفت / از صبح خونین گل مهتاب می گفت
دیشب درو دیوار کوفه داد میزد / فریاد از بی رحمی بیداد میزد
دیشب علی در عرش اعلی سیر می کرد / آهنگ رفتن از دیار غیر می کرد
دیشب فضا را غرق سوز و ساز می کرد / گه دیده را می بست و گاهی باز می کرد
دیشب قرارش همعنان درد می شد / رخساره ی با خون خزابش زرد می شد
دیشب حسن بر هم کف افسوس می زد / بر صورت خونین بابا بوس می زد
دیشب حسینش همچو باران اشک می ریخت / کز اشک او از چشم گردون رشگ می ریخت
دیشب به فکر میزبانی بود کلثوم / ادآور آن میهمانی بود کلثوم
دیشب به پشت پرده زینب زار می زد / از فرط غم سر بر در و دیوار می زد
دیشب فضا بوی گل مهتاب می داد / گویی که سقایی به ساقی آب می داد
دیشب اجل آهنگ ساز و برگ می زد / پرونده ای را مُهر سرخ مرگ می زد
دیشب علی عزم دیار یار می کرد / عزم جدایی از در و دیوار می کرد
دیشب علی با فرق تا ابرو شکسته / می رفت نزد همسر پهلو شکسته
****
ژولیده نیشابوری
علاقه مندی ها (Bookmarks)