جامعه شناسي در مقايسه با ساير رشته هاي علوم اجتماعي (روانشناسي، مديريت، آموزش، اقتصاد و...) رشته دانشگاهي نوپايي است و از استقلال آكادميك آن بيش از دو سه قرن نمي گذرد. اگست كنت فرانسوي، براي اولين بار كلمه"جامعه شناسي" را مورد استفاده قرار داد و معتقد بود كه ما با شناخت قوانين اجتماعي مي توانيم جامعه اي انساني تر بسازيم. دوركيم نيز در كتاب "قواعد روش جامعه شناسي" به طور جانانه اي از استقلال جامعه شناسي در مقابل فلسفه دفاع كرد. استدلال او اين بود که موضوع علم جامعه واقعيت اجتماعي و روش آن آزمايش بعد از وقوع است و بنابر اين شايسته استقلال و متشكل شدن در غالب رشته جديدي به نام جامعه شناسي است. سالها گذشت تا اينكه جامعه شناسان بعدي تونستند اين رشته را نهادينه كنند و شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد اكثر جامعه شناسان اوليه، يهودي بوده اند! ؟
تعريف جامعه شناسي بستگي به الگوي فكري و گرايش هاي ما دارد زيرا این علم همانند ساير علوم اجتماعي تحت تاثير متغير هاي اجتماعي است و به عبارتي جامعه شناختي تر، داراي ضريب تاثير پذيري اجتماعي است. هر چه جامعه ايدوئولوژيك تر باشد ضريب اجتماعي رشته هاي علوم اجتماعي با لاتر مي رود (بي خيال ضريب هاي 0 و 1 شويد). بدين معني كه علوم اجتماعي با گرايش هاي فكري متخصصان بيشتر مي آميزد و از قدرت علمي آنها كاسته مي شود. در حالي كه من در حوزه جامعه شناسي جهاني كار مي كنم، برايم غير منتظره نيست كه در جامعه ما صحبت از جامعه شناسي اسلامي نیز باشد
علاقه مندی ها (Bookmarks)