يکی از اهداف مهم درمان يادگيری شناخت و ابراز همه انواع هيجانات است. در سال های اخير تمايل به داشتن تفکر مثبت به يک فرهنگ تبديل شده است و اين فرهنگ خود منجر به نوعی احساس گناه يا شرم بخاطر ادراک "داشتن تفکر منفی" در بسياری افراد شده، افرادی که در وهله اول از انواع هيجانات منفی همچون خشم و... رنج می برند. هرچند هيجانات مثبت بسيار ارزشمند هستند، اما وقتی افراد به اين باور برسند که می بايست همواره خوش بين و مثبت باشند، خود مشکل ساز خواهد شد.
خشم و ناراحتی عناصر مهمی از زندگی هستند، و پژوهش های جديد نشان می دهد که تجربه کردن و پذيرفتن چنين هيجاناتی برای سلامت روان حياتی است. تلاش برای سرکوب افکار منفی می تواند نتيجه معکوس داشته باشد و حتی احساس رضايت از زندگی را از بين ببرد. پذيرش پيچيدگی های زندگی، مسيری پربار برای دستيابی به بهزيستی روانی است.
برخی از نظريه ها (Hedonic theories)، بهزيستی روانی را وجود هيجانات مثبت، نبود نسبی هيجانات منفی و احساس رضايت از زندگی تعريف می کنند. اما در واقع اين تعريف با آشفتگی عملی اي که در زندگی واقعی تجربه می شود در تجانس نيست.
در ديگر سو دسته اي از نظريات (Eudaemonic theories) بر معنای زندگی، رشد شخصی و درک اجتناب ناپذير بودن مواجهه با سختی های زندگی برای رسيدن به اهداف شخصی تأکيد می کنند.
در اين رويکرد، احساسات ناخوشايند به همان اندازه احساسات خوشايند برای درک پستی و بلندی های زندگی لازم هستند. درک همزمان خوب و بد زندگی می تواند در خنثی کردن تجربيات بد مؤثر باشد و به فرد اين امکان را بدهد تا آن تجارب منفی را در راستای بهزيستی روانی خود معنا ببخشد.
علاوه بر آنچه گفته شد می بايست اهميت نقش هيجانات منفی در بقا را نيز در نظر گرفت. احساسات منفی علايم حياتی هستند که نشان می دهند در سلامت، روابط بين فردی يا ساير زمينه های مهم زندگی فرد مشکلی هست که نياز به توجه دارد.
مطلب فوق خلاصه اي از مقاله با عنوان "Negative emotions are key to well-being" نوشته توری رودريگز است که در ماه ژوئن 2013 در مجله "Scientific American" به چاپ رسيده است. برای مطالعه کامل اين مقاله اينجا کليک کنيد.
دکتر نیما قربانی
علاقه مندی ها (Bookmarks)