سال 2034 است. در اعماق خرابه های مسکوی رستاخیز زده، در تونل های مترو بازماندگان نسل انسانها توسط خطرات مرگباری از بیرون… و از درون احاطه شده اند. موجودات جهش یافته در دخمه های مدفون در زیر ویرانی های سطح زمین کمین کرده و در آسمان آلوده‌ی فضای بیرون هم مشغول شکار هستند. اما انسانهای بازمانده به جای اینکه با هم متحد شده و با این خطرات مواجه کنند، بر سر اینکه کدام حزب و جناح صاحب قدرت برتر و نیروگاه مخصوص روز رستاخیز، D6 باشد با هم نزاع میکنند. جنگ داخلی در حال شکل گیری است که میتواند کل نسل بشریت را از روی زمین محو کند. به عنوان آرتیوم (Artyom)، پر از احساس گناه اما امیدوار، این شما هستید که کلید زنده ماندن انسانهایید. این شما هستید که آخر نور تاریکترین لحظات مایید…
داستان کامل مترو لست لایت
Metro: Last Light حدودا یک سال بعد از اتفاقات Metro 2033 شروع میشود، جایی که آرتیوم نهایتا موشک ها را بر سر Dark One ها ریخت (در داستان مربوط به مترو 2033 اینها را نیروی تاریکی خطاب کردم که به نظرم بهتر است همان دارک وان صدایش کنم!). در طول این یک سال رنجر ها (Ranger) نیروگاه نظامی D6 را تحت کنترل خود در آورده اند و آرتیوم به طور رسمی به درجه رنجری نایل شده است. خان (Khan) در ابتدای بازی وارد D6 میشود و به آرتیوم و بقیه رنجرها اطلاع میدهد که یک دارک وان کوچک توانسته از آن بمباران موشکی انتهای نسخه اول جان سالم به در ببرد. او میگوید که به عقیده او این دارک وان کلید راهگشای آینده بشریت است و قصد دارد با او ارتباط دوستانه برقرار کند. اما رئیس رنجرها، میلر (Miller)، میخواهد به دلیل خطر احتمالی آن دارک وان کشته شود. به همین دلیل میلر آرتیوم را مامور میکند به سطح زمین برود و دارک وان را پیدا کرده و کار او را یکسره کند. میلر همچنین دختر خودش و یکی از بهترین تک تیراندازهای رنجرها به نام آنا (Anna) را نیز به همراه آرتیوم میفرستد.
آرتیوم موفق به پیدا کردن دارک وان اشاره شده میشود و میفهمد که او تنها یک بچه دارک وان است. ناگهان آرتیوم توسط سربازان نازی رایش (Nazi Reich) که یکی دیگر از احزاب ساکن در مترو است، بیهوش میشود و بدین ترتیب هم او و هم دارک وان توسط آنها زندانی میشوند. از شانس خوب آرتیوم فردی با نام پاول موروزوف (Pavel Morozov) از دیگر حزب مترو «خط قرمز» (Red Line) به او کمک میکند تا از دست نازی رایش ها فرار کنند. پاول و آرتیوم از آنجایی که به هم کمک میکنند تا از تونلهای تاریک مترو و نیز خطرات سطح زمین عبور کنند با یکدیگر دوست میشوند اما وقتی این دو نفر به یکی از پایگاه های خط قرمز میرسند مشخص میشود که در واقع پاول یکی از افسران ارشد حزب خط قرمز است و به افراد خود اجازه میدهد آرتیوم را دستگیر کنند. در ادامه آرتیوم وقتی میخواهد از زندان آنها فرار کند متوجه نقشه رئیس اطلاعات نظامی خط قرمز با نام ژنرال کوربوت (Korbut) میشود که قصد دارد D6 را که هم اکنون در اختیار رنجرهاست، تحت کنترل خود در آورد و قدرت کل مترو را به دست بگیرد. کوربوت توسط پاول و لزنیتسکی (Lesnitsky) همراهی میشود که لزنیتسکی در اصل یک رنجر بوده و به آنها خیانت کرده و با دزدیدن یک نمونه از سلاح زیستی موجود در D6 به حزب خط قرمز پناهنده شده است.
در نهایت آرتیوم موفق میشود به کمک خان دارک وان بچه را نجات دهد. دارک وان با لمس آرتیوم حقایقی را در قالب فلش بک هایی فاش میکند. آرتیوم در قالب این فلش بک ها متوجه میشود که وقتی خودش بچه بود و به همراه بچه های دیگر بدون اجازه به سطح زمین رفته بودند، کم مانده بود که توسط موجودات جهش یافته کشته شوند که دارک وان ها سروکله یشان پیدا میشود و آرتیوم و دوستانش را نجات میدهند. به همین دلیل آرتیوم تصمیم میگیرد به جای اجرای فرمان میلر مبنی بر کشتن دارک وان از او محافظت کند و او را به ایستگاه پولیس (Polis) برگرداند. در این راه آرتیوم ابتدا با لزنیتسکی و سپس با پاول رو به رو میشود. دارک وان به کمک قدرت خود در خواندن ذهن افرادی که آنها را لمس میکند به آرتیوم این اجازه را میدهد که از نقشه ژنرال کوربوت مبنی بر حمله به D6 آگاه شود. در واقع هدف کوربوت از حمله به D6 استفاده از سلاح زیستی موجود در آن برای از بین بردن همه افراد مترو که عضو حزب خط قرمز نیستند، است. بعد از هر ذهن خوانی از این دو نفر آرتیوم این امکان را دارد که پاول و لزنیتسکی را به خاطر کارهایشان بکشد یا آنها را ببخشد.
آرتیوم و خان به همراه دارک وان نهایتا به پولیس که ایستگاه مرکزی مترو است میرسند. در پولیس کنفرانس صلحی بین احزاب مختلف مترو متشکل از هانسا (Hansa)، خط قرمز و نازی رایش در حال برگزاری است. دارک وان به سمت رئیس کل حزب خط قرمز با نام موسکوین (Moskvin) که در حال سخنرانی است میرود و باعث میشود در حضور جمع به نقشه های خط قرمز اعتراف کند. از جمله این اعترافات اینکه در واقع این کنفرانس صلح تنها برای این است که حواس دیگر حزب ها را به خود جلب کند تا کوربوت در طرف دیگر به D6 حمله کند. آرتیوم، خان، میلر و بقیه رنجرها سعی میکنند جلوی حمله خط قرمز به D6 را بگیرند اما شکست میخورند. آنها از قبل تصمیم داشتند اگر نتوانند مانع ورود خط قرمز به D6 شوند کل این نیروگاه را با بمب منفجر کنند تا آنها نتوانند به سلاح های زیستی خطرناک دست یابند. بدین ترتیب در پایان بازی با ورود قطار به درهای D6 همه جا خراب میشود و در حالی که کوربوت و همراهانش بالای سر آرتیوم قرار دارند او ناگهان متوجه میشود که کلید انفجار D6 جلویش افتاده است.
از این نقطه به بعد ممکن است هر یک از دو پایان موجود بنابر تصمیمات شما در طول بازی نمایش داده شود. در پایان بد بازی آرتیوم با زدن کلید کل D6 را منفجر میکند و مانع از این میشود که کوربوت از سلاح زیستی موجود در D6 برای کشتن بقیه استفاده کند. این انفجار باعث کشته شدن خود آرتیوم و همه رنجر ها و افراد خط قرمز موجود در نیروگاه D6 میشود. بعد از این اتفاق، آنا نمایش داده میشود که بچه آرتیوم و خودش در کنارش است و با او در مورد کارهایی که پدرش، آرتیوم، کرده صحبت میکند. اما در پایان خوب بازی، در حالی که آرتیوم آماده زدن کلید برای انفجار D6 میشود سروکله دارک وان بچه پیدا میشود که به همراه بقیه دارک وان هایی که در یکی از قسمت های مخفی D6 در خواب زمستانی بودند و حال توسط دارک وان بچه بیدار شده اند، برای نجات آرتیوم آمده اند. دارک وان ها ارتش خط قرمز و کوربوت را شکست میدهند و دیگر آرتیوم کشته نمیشود و D6 هم نابود نمیشود. آرتیوم از دارک وان تشکر میکند که «آخرین نور» دنیای رو به تاریکی انسان ها بودند. در هر دو پایان بعد از تمام شدن اتفاقات بازی دارک وان ها انسان ها را رها کرده و به جای دیگری میروند ولی به آنا یا آرتیوم قول میدهند که برای کمک به ساخت مجدد زمین برخواهند گشت.

دارک وان ها چه بودند؟ چرا آنهمه دارک وان بعد از انفجار موشک ها در پایان نسخه اول، هنوز زنده مانده بودند؟

در انتهای بازی یکی از یادداشت هایی که آرتیوم میتواند در محیط پیدا کند همه چیز را آشکار میکند:
«از اون بچه دارک وان پرسیدم که چطور شده تونسته از اون جهنم جون سالم به در ببره؟ حالا جواب این سوالو میدونم. وقتی موشک ها روی سر دارک وان ها فرود میومدند اون اصلا اونجا نبود. دارک وان ها… ما همیشه از خودمون میپرسیدیم که چطور میشه تو این مدت کم توی اون خرابه نوع جدیدی از زندگی آغاز بشه. چرا ما انسان ها میلیون ها سال طول کشید تا تونستیم به اینجایی از تکامل که هستیم برسیم ولی دارک وان ها تنها به چند سال زمان نیاز داشتن؟ جواب این سوال خیلی آسونه. این ما، انسانها، بودیم که اونها را به دنیا آوردیم. اونا در بین ما به وجود اومدن. پدرخوندم راست میگفت، اونها قدم بعدی تکامل ما هستن. ما پدران اونها هستیم و اونها فرزندان ما هستن. ما سلاح های بسیاری برای نابود کردن خودمون درست کردیم و یکی از این سلاح ها باعث به وجود اومدن اونها شد. اونا شبیه ما نیستن. چیزی که باعث مرگ ما میشه به اونا قدرت میده. ما دنیایی آلوده و ویران برای اونها به یادگار گذاشتیم. اما اونها یاد گرفتن که چطوری توش زندگی کنن. اونها با جذب رادیواکتیویه خودشون رو تقویت میکنن. اونها بعد اینکه به دنیا میان مستقما وارد دنیای بیرون نمیشن.
برای مدتی اونها توی یک خواب و رویا باقی میمونن و از کسایی که قبل از اونها به دنیا اومدن یاد میگیرن و اونجا بزرگ میشن. چیزی که ما داغونش کردیم خونه‌ی اونها بود ولی جایی که اونها بعد از تولد میخوابیدن زیر زمین قرار داشت که نزدیک D6 بود و به اون راه داشت. اما وقتی موشک ها فرود اومدن تونل های ورودی به اونجا تخریب شد. دارک وان هایی که در شرف آماده شدن برای ورود به دنیای بیرون بودن اونجا مدفون موندن. اما یکی از اونها، دارک وان کوچولوی داستان، به خاطر برق انفجار و آخرین فریاد مادرش چشماش رو باز کرد. بی خبر از اتفاقی که افتاده، بدون اطلاع از هیچ چیز و بدون آشنایی با دنیای بیرون سعی کرد دنبال بقیه دارک وان ها روی سطح زمین بگرده ولی نتونست اونها رو پیدا کنه. از اونجایی که زمان بیدار شدن دارک وان ها از خواب زمستانی فرا رسیده بود ولی نمیتونستن بیرون برن ممکن بود بدون حتی باز کردن چشم هاشون از گرسنگی بمیرن. نمیدونم خان چطوری تونست میلر رو راضی کنه ولی اون وقتی با تنها دارک وان رو به رو شد دست به اسلحش نبرد. اتفاقات بعد از این، بیشتر از نقشه قرمز ها منو شگفت زده کرد.
دارک وان ها توی D6 بودن! خان عقیده داشت که اونا به طور مصنوعی قبل از جنگ ساخته شدن. اما ساخته بودن که چی باشن؟ سربازایی مقاوم در برابر مواد رادیو اکتیویه و بدون نیاز به صدا برای ارتباط برقرار کردن؟ ممکنه… ولی شاید خدا بعدا تصمیم گرفت روح خودشو درون اونها بدمه…»
آیا خرابکاریهای حزب خط قرمز زیر سر موسکوین بود یا کوربوت؟
با اینکه موسکوین مقامش از کوربوت بالاتر بود ولی به دلایلی مجبور بود هر چه کوربوت میگوید به آن عمل کند. زیرا کوربوت به دروغ به موسکوین گفته بود که برادرش قصد دارد او را بکشد و خود به تنهایی حاکم خط قرمز باشد و به همین دلیل موسکوین باید از این کار جلوگیری کند. به پیشنهاد کوربوت، موسکوین با دادن سم به برادرش او را میکشد. از انجایی که هیچ کس به جز خود موسکوین و کوربوت از این ماجرا خبر ندارد کوربوت موسکوین را تهدید میکند که اگر کارهایی که او میگوید را انجام ندهد به همه خواهد گفت که او برادرش را کشته است. پس همه چیز زیر سر کوربوت بود و او بود که نقشه کشتن همه افراد مترو به جز خط قرمز را با سلاح های زیستی کشیده بود و موسکوین به ناچار فقط از او اطاعت میکرد.