دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: حکایتی شنیدنی!

  1. #1
    همکار تالار زیست شناسی
    رشته تحصیلی
    میکروبیولوژی
    نوشته ها
    984
    ارسال تشکر
    3,503
    دریافت تشکر: 4,071
    قدرت امتیاز دهی
    33716
    Array
    nedasoltani's: جدید65

    پیش فرض حکایتی شنیدنی!

    من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
    تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
    او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا

    من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
    تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
    او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت

    معلم گفته بود انشا بنویسید
    موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت

    من نوشته بودم علم بهتر است
    مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
    تو نوشته بودی علم بهتر است
    شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
    او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
    خودکارش روز قبل تمام شده بود

    معلم آن روز او را تنبیه کرد
    بقیه بچه ها به او خندیدند
    آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
    هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
    خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
    شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم
    گاهی به هم گره می خورند
    گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

    من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
    توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
    تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
    بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
    او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
    بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید

    سال های آخر دبیرستان بود
    باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

    من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
    تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
    او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار می گشت

    روزنامه چاپ شده بود
    هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

    من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
    تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
    او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود

    من آن روز خوشحال تر از آن بودم
    که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
    تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه
    آن را به کناری انداختی
    او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه
    برای اولین بار بود در زندگی اش
    که این همه به او توجه شده بود !!!

    چند سال گذشت
    وقت گرفتن نتایج بود

    من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
    تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت
    او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود

    وقت قضاوت بود
    جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

    من خوشحال بودم که مرا تحسین می کنند
    تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
    او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند

    زندگی ادامه دارد …
    هیچ وقت پایان نمی گیرد …

    من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
    تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
    او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!

    من ، تو ، او
    هیچگاه در کنار هم نبودیم
    هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

    اما من و تو اگر به جای او بودیم
    آخر داستان چگونه بود ؟؟؟!!!



    ویرایش توسط nedasoltani : 29th June 2013 در ساعت 06:52 PM

  2. 4 کاربر از پست مفید nedasoltani سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حکایتی از مولانا
    توسط setayesh shb در انجمن ادبیات تعلیمی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: 15th June 2013, 05:19 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 24th November 2011, 11:16 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th April 2010, 10:20 PM
  4. آموزشی: نصب php 32 بیتی بر روی ویندوز سرور 64 بیتی
    توسط moji5 در انجمن مقالات و آموزش های شبکه
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th March 2010, 09:26 PM
  5. خبر: بروز مشکل امنیتی در سایت‌های شرکت امنیتی مکافی
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th May 2009, 04:44 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •