دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: همه چیز در باره فرضیه تکامل موجودات و آفرینش انسان (2 از 3)

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض همه چیز در باره فرضیه تکامل موجودات و آفرینش انسان (2 از 3)

    قسمت دوم همه چیز در باره نظریه تکامل

    از وبلاگ : http://www.qane.blogfa.com/post-7.aspx




    6- نظرات اندیشمندان اسلامی در باره تکامل

    فرضیه تکامل پرسش های جدیدی در برابر اندیشمندان دینی پدید آورد و آنها را برای پاسخگویی و یا پذیرش آن به پژوهش دوباره در منابع دینی وا داشت ، در ميان عالمان دينى و اندیشمندان دین دار كه درصدد تبيين نگرش دین به نظریه تکامل بر آمده‏اند ، روى‏كردهاى گوناگونى نشان داده شده است
    که می توان به نگرش های زیر اشاره کرده :

    یکم – نظریه ی که ادعاى می کند كه در قرآن به تكامل تدريجى و تحول انواع و پيوستگى نسلى اشاره شده است .

    دوم – نظریه ای که ادعا می کند که در صورت اثبات نظريه تكامل ، این در مورد ديگر جانداران است و انسان حساب جداگانه و مستقلى دارد وآدمی پيوستگى نسلى با ديگر حيوانات ندارد.

    سوم – نظریه ای که ادعا می کند که امكان برداشت هر دو نظريه از قرآن هست .

    چهارم – نظریه ای که بین حوزه کاری علم و و حوزه کاری دین تفکیک و جدایی قائل است و می گوید که زبان علم دو زبان جداگانه است و با زبان علم نمی توان به ارزیابی مفاهیم و آموزه های دینی پرداخت
    زیرا آنچه علوم در اين زمينه بيان داشته‏اند فرضيه‏هايی‏ است كه دائما تغيير كرده و اصلاح شده و با باطل شناخته شده و فرضيه‏ای ديگر جانشين آن شده است . با اين چنين‏ فرضيه‏هايی نمی توان مطلبی را كه در يك كتاب آسمانی آمده است ، اگر به‏ صورت صريح و غير قابل توجيهی بيان شده باشد ، مردود شناخت و آن را دليل‏ بر بی اساسی اصل مذهب شمرد و بی اساسی مذهب را دليل بر نبودن خدا گرفت‏ .

    پنجم – نظریه ای که محدوده کار کرد علوم تجربی را امور اثباتی می داند نه امور نفی به سخن دیگر امور تجربى گرچه زبان اثبات دارد ليكن هرگز لسان نفى ندارد؛ چون امتناع خلاف مكشوف خود را نيازموده است ، يعنى تجربه مى تواند فتوا دهد كه چنين مطلبى درباره بشر واقع شده است ، ولى نمى تواند ادعا كند كه غير آن محال است»

    ششم – نظریه ای که ادعا می کند که قرآن نظریه تکامل خلقت را رد می کند . این نظریه امروز یک نظریه ای شکست خورده است و تبدیل به یک نظریه جعلی شده است .





    1-6-دلائل نظریه نخست پذیرش تکامل و توجیه آن:

    از جمله این نظریه پردازان می توان به دکتر یدالله سحابی (سحابى، يداللَّه، خلقت انسان، تهران: شركت سهامى انتشار، چاپ 13، 1375) و دکتر شهید سید محمد بهشتی است که در یکی از سخنرانی های خود تحت عنوان « پیدایش انسان از نظر علم و قرآن » به تایید این نظریه و توجیه آن با دیدگاه اسلام پرداخته اند که ما آن را در اینجا برای مطالعه خوانندگان می آوریم :
    شهید بهشتی و توجیه فرضیه تکامل

    شهید بهشتی در یکی از سخنرانی های خود تحت عنوان « پیدایش انسان از نظر علم و قرآن در باره تکامل انسان از دست آورد های داروین تجلیل می کنند و موضوع تکامل انسان را بسیار زیبا توجیه می کند که مطالعه آن بسیار مفید است :

    بسم رب الشهدا والصدیقین ، موضوع بحث پیدایش انسان از نظر علم و از نظر قرآن است ابتدا درباره پیدایش انسان از دیدگاه علم مطالبی را مطرح می کنم. تحقیقات علوم طبیعی و مطالعات علمی در زمینه شناخت طبیعت، روش و شیوه ای دارد که بیشتر بر مشاهدات عینی خارجی، تجربیات آزمایشگاهی، بررسی های تطبیقی، و نتیجه گیری های علمی از این مشاهدات و تجربه ها و بررسی ها تکیه دارد، و باید هم چنین باشد. باید بپذیریم که شیوه های مورد استفاده در این قرن های اخیر در زمینه شناخت طبیعت، شیوه‌های پیشرفته، آگاهی بخش و پرثمری بوده است .
    یکی از چهره‌های درخشنده در طبیعت شناسی علمی داروین است. مطالعه زندگی نامه این مرد نشان می‌دهد که مردی به تمام معنا جستجوگر، علم دوست، و عاشق شناخت بهتر جهان بوده است. او به راستی می‌خواسته بر آگاهیهای صحیح‌تر درباره جهان طبیعت دست بیابد. روشی علمی که او برای این منظور مورد استفاده قرار داده روشی است که در اصل صحیح و عالمانه و علمی است و که هنوز هم به قوت خودباقی است و در آینده هم باید از آن استفاده کرد. او با بردباری قابل تحسینی مجموعه اطلاعاتی علمی را که درباره پیدایش موجودات طبیعت، ومخصوصاً موجود زنده، تا عصر او دیگران در کتابهایشان نوشته بودند گردآوری کرد و مورد مطالعه قرار داد. و چون یک طبیعت شناس ارزنده فقط ملا کتابی نیست بلکه کتاب بزرگتری را که او مورد استفاده دایم و پیگیر قرار می دهد کتاب پر راز و در عین حال آگاهی بخش طبیعت است، او تلاش کرد تا نه تنها به صورت شخصی، بلکه با تمام امکاناتی که در اختیار داشت ( کلکسیون ها و مجموعه های ارزنده ای از فسیل‌های گیاهی وحیوانی، از انواع سنگها، و آنچه می توانست در شناخت علمی طبیعت به او کمک بکند ) به شناخت طبیعت بپردازد. برای اینکه پیوند فرهنگ بشری در طول قرنهای گوناگون محفوظ بماند و فکر نکنیم که همه چیز نو است و بر گذشته‌ها یکسره خط بطلان بکشیم، یادآوری می کنم که مشابه این طرز عمل را در طبیعت شناسی ارسطو و در زندگی نامه او نقل کرده اند. ارسطو هم از محبت و علاقه اسکندر پرقدرت به خودش یک استفاده فراوان و مهم کرد و آن این بود که از او و از کسانی که با او بودند خواسته بود تا به هر جا می روند مدارک طبیعی تازه علمی را برای تهیه کلکسیونهای علمی طبیعی برای او بفرستند. به همین جهت است که او در کتابهای طبیعت شناسی‌اش آگاهی‌هایی می دهد که از محیط یونان وپیرامون یونان بسی ‌فراتر است؛ آگاهی‌هایی ناشی از مشاهدات عینی و همراه با نتیجه گیریهای “نیمه علمی “ داروین با نتیجه‌گیری از مجموعه مطالعات وسیعش، در خلال کتابها و بر آثار طبیعی گردآوری شده زمانش، نتیجه‌ای گرفت که البته این نتیجه و این فرضیه سابقه داشت : فرضیه تکامل. فرضیه تکامل مخلوق داروین نیست بلکه داروین با مطالعاتش توانست در شناساندن علمی این فرضیه و گسترش نتیجه گیریهای علمی از آن یک نقطه عطف و یک جهش به وجود بیاورد، و به همین جهت فرضیه تکامل به نام داروینیسم معروف شد. ما نباید بگوییم این نامگذاری‌ها غلط است. نباید بر سر آنها جدال کنیم. باید معنی صحیح این نامگذاری‌ها را یاد بگیریم. وقتی می‌گوییم داروینیسم، نمی‌خواهیم بگوییم و فرضیه‌ها و نظریات علمی که او خلق و ابداع کرده است. می‌توانیم بگوییم نظریاتی که او به بهترین وجه نسبت به زمان خودش و قبل از خودش به آنها شکل داد. بر طبق این نتیجه گیری نهایی داروین به این نتیجه‌هایی که عرض می‌کنم رسید.
    بررسی تحقیقی تاریخ طبیعت در ما این فکر را به وجود می‌آورد که موجودات این جهان با نظمی خاص از بساطت و سادگی به سوی ترکیب و پیچیدگی پیش رفته اند.” یعنی اگر ما براساس معیارهایی که برای شناسایی تاریخ طبیعت هست - چون تاریخ طبیعت را با گفتار مورخین نمی‌شود شناخت. تاریخ طبیعی خود یک شیوه مخصوص به خود دارد که مهمترینش همان شناخت طبقات، و بخصوص فسیلها حسب ترتیبی است که می توانیم از مقارنه این دو به دست بیاوریم و بعد با یک نوع واحدهای تقریبی که از طریق بررسی‌های شیمیایی درباره این فسیلها به کار می‌رود می‌توانیم مقدار زمان لازم برای پیدایش هر یک از این طبقات را بر روی یکدیگر و هر یک از این فسیلها را پس از دیگری حدس بزنیم؛ چیزی تقریباً شبیه آنچه با تجزیه نور خورشید می‌کنیم و می‌توانیم بر اساس آن بگوییم خورشید از چه موادی ترکیب شده است. این بررسی نشان می‌دهد پیدایش موجودات ساده ( غیرزنده ها، مخصوصاً موجودات آلی ) در گذشته در یک زمان صورت نگرفته بلکه این موجودات از موجودات بسیطتر و ساده تر شروع کردند و بعد در کشاکش تکامل طبیعت موجودات پیچیده‌تر جمادی به وجود آمدند. حتی در پیدایش جمادات یک نوع ترتیب تکاملی در تاریخ طبیعت به چشم می‌خورد.
    “ تا نوبت به پیدایش حیات و موجود زنده رسید و نخستین موجود زنده شاید یک موجود زنده تک سلولی بوده است .” اینها را به عنوان “شاید” می‌گویم؛ چون اگر کسی فراتر از “شاید” بگوید هم به علم خیانت کرده هم به غیرعلم، “شاید یک موجود زنده تک سلولی در کنار باتلاقها پیدا شد. و این موجود زنده ساده باز در بستر تکامل پیش رفت و موجودات زنده پیچیده‌تر از گیاه، و بعد هم پیچیده‌تر از حیوان و جانوران و بالاخره انسان به وجود آمد .”
    نشانه‌های علمی بر این پیدایش تکاملی موجود زنده که داروین و دنبال کنندگان نظریه او به آنها استناد کرده‌اند سه نشانه اصلی است .
    1 ـ فسیلهای گیاهی و حیوانی و احیاناً بازمانده‌های پیکرهای حیوانی و انسانی و ترتیب تاریخی که در پیدایش آنها با معیارهای تاریخ طبیعی می‌توان حدس زد.
    گاهی می‌خوانیم در فلان نقاط استخوانهایی از یک انسان باقی مانده که با ترکیب آنها بر روی یکدیگر می‌توانند حدس بزنند اندامش چگونه بوده، حتی با چهل پنجاه قرابت تصویر او را می‌کشند.
    2ـ در کنار این، یک نشانه دیگر هست که از نظر جهان شناسی و طبیعت شناسی بسیار جالب است، و آن مشابهت موجود در ساختمان اصلی سلولها و ارگانیسم موجودات زنده و تکامل این مشابهت در موجوداتی است که ما آنها را در بستر تکامل تنظیم و رده بندی می کنیم. وقتی این مشابهت را الان هم در میان این موجودات زنده ای که فکر می کنیم پیدایش آنها در تاریخ طبیعت در یک ردیف بوده دنبال می کنیم، اولا یک مشابهت کلی در ساختمان سلولها و در ساختمان کلی این موجودات می یابیم و ثانیاً تکامل این مشابهت را - یعنی این مشابهت هر چه جلومی رود بیشتر می شود و بین هر ردیفی با ردیف بعد می‌شود.
    3ـ نشانه سوم بسیار جالب است : تجلی آن تاریخ طولانی تکامل در تکامل جنین. یعنی یک جنین که معمولا نه ماه در شکم مادر است، اگرما بخواهیم همین سیر تکاملی آن را بررسی کنیم می بینیم مثل فهرست کوتاهی است از آن کتاب مفصل تاریخ طبیعت؛ یعنی همان مراحل تکاملی که برای موجود زنده از تک سلول تا انسان در تاریخ طبیعت هست همان مراحل به صورت خلاصه و فشرده در جنین انسانی یا در جنین حیوانات دیگر هست. آن تاریخ طولانی تکامل موجود زنده در تکامل جنین و دورانهایی که در رحم یا تخم می گذراند تجلی می یابد؛ بخصوص در جنین انسان تا رسیدنش به مرحله انسان شدن. بنابراین، رفقایی که می‌خواهند از نظر علمی با تکامل آشنا بشوند نه تنها باید کتاب هایی را که در زمین شناسی تدریس می شود مطالعه کنند بلکه در زمینه‌های فیزیولوژی و جنین شناسی نیز کتابهای سودمندی را مطالعه کنند تا اصل مطلب را درست بفهمند داروین و دیگران از این نشانه‌ها نتیجه گرفتند که همه موجودات این جهان، حتی انسان، مولود حرکتی تکاملی هستند که درطبیعت به صورت همه جانبه وجود دارد. در پرتو این نتیجه گیری، طبیعت شناسان تاکنون موفق به کشف بسیاری از رازهای نهفته طبیعت شده اند.بنابراین، ارزش این نظریه را از این دیدگاه هرگز نباید نادیده گرفت. البته نظریه تکامل به آن صورتی که داروین عرضه کرد با همه جزئیاتش به قوت و اعتبار خود باقی نماند - کدام نظریه علمی است که با همه جزئیاتش تا ابد معتبر بماند؟ آنچه گاه گفته می شود نظریه تکامل داروین ردشده، اگر منظور این باشد که اصلا علمای بعدی گفته اند این نظریه به کلی باطل است، بنده از چنین چیزی خبر ندارم ; اگر کسی خبر دارد نشانی اش را به ما بگوید. اینکه می گویند نظریه تکامل داروین رد شده، یعنی قسمتهایی از آن مورد نقادی قرار گرفته ; آنهم یک نقادی عالمانه، با شیوه عالمانه و با همان شیوه ای که خود داروین دنبال می کرد. کشفیات تازه، بررسیهای تازه، شناختهای تازه، شناختهای هسته ای، شناختهای، ژنتیک،اینها شکی نیست که هم متعلق به بعد از دوران اوست و همه به فهم صحیح تر مطلب کمک می کنند در حقیقت باید گفت خود نظریه تکامل نیزدر بستر تکامل علمی قرار گرفته و آنچه امروز به عنوان نظریه تکامل از نظر علمی مورد تاءیید است با آنچه داروین گفته، در اصول خیلی فرق ندارد؛ گرچه در جزئیات تا حدود زیادی فرق دارد. این است منظور از انتقاد از نظریه داروین .
    نتیجه گیری‌هایی که از تکامل دارونیستی شده، حتی نتیجه گیری‌هایی که امروز مورد تأیید علما و دانشمندان طبیعت شناس است. از یک نظرباید به دو دسته تقسیم شود. یکی نتیجه گیری هایی که از نظر علمی باید گفت نتیجه گیری هایی قطعی است ؛ یکی نتیجه گیری هایی که باید گفت نتیجه گیری های حدسی ظنی غیر قطعی است. خلاصه سخن ما تا اینجا چنین است.
    1ـ اساس نظریه تکامل از نظر علمی همچنان به قوت خود باقی است و کمکی مووثر به پیشرفت های قابل ملاحظه در شناخت هر چه بهتر وروشنگرتر طبیعت و بخصوص موجودات بوده است .
    2 ـ این نتیجه گیریها از یک نظر باید به دو گروه اصلی تقسیم شود:
    الف) نتیجه گیری هایی قطعی و صددرصد روشن و ثابت شده؛
    ب) نتیجه گیری های حدسی ظنی که یک عالم طبیعت شناس منصف طرفدار تکامل هم آنها را حدسی و ظنی می داند نه قطعی و یقینی .
    آنچه مربوط تمام شد ترتیبی که در این نظریه هست و به موجب آن موجود تک سلولی گیاهی بوده، بعد یک گیاه پیشرفته تر، بعد یک گل، بعد یک موجود تک سلولی، بعد آرام آرام یک موجود دریایی زنده مثل ماهی، و بعد یک موجود رونده‌ای مثل گاو یا الاغ و بعد انسان، از نظر ترتیب تاریخی و تقدم و تآخر تاریخی قطعی است. یعنی پیدایش این موجودات تقریباً برطبق همین ترتیب گفته شده از نظر تاریخ است. این نتیجه گیری، یک نتیجه گیری قطعی علمی است. بنابراین، رده بندی و صف بندی ترتیب تاریخی پیدایش موجودات زنده تقریباً براساس آنچه درتکامل گفته می‌شود جزو نتیجه گیری های قطعی و یقینی است که نباید درباره آن شکی کنیم اگر کسی شک بکند دور از علم است.
    اصل این ترتیب تاریخی و اینکه مطالعه برگه های تاریخ طبیعت نشان می‌دهد که پیدایش حیوان بعد از گیاه بوده و پیدایش انسان نیز بعد ازحیوانات دیگر بوده است. تا این مقدار از مسأله، در کلیاتش قطعی و یقینی و علمی و اثبات شده و غیرقابل تردید است. این نتیجه گیری قطعی .اما یک سووال : آیا این گل چند برگی که زمان پیدایش آن، از نظر ترتیب تاریخی و فسیل شناسی، بعد از پیدایش گیاهی یک برگی بوده، از دل گل یک برگی بیرون آمده است ؟ یعنی، آیا پیدایش گل چند برگی به این صورت بوده که گل یک برگی و دانه‌های آن آرام آرام آن طور جلو رفتند که از یکی از دانه ها و نسلهای گل یک برگی گل دو برگی یا سه برگی به وجود آمده است یا اینکه گل چند برگی که ایجاد مستقلی داشته است ؟ به عبارت دیگر، آیا انواع از شکم یکدیگر به وجود آمدند یا هر یک برحسب همین ترتیب تاریخی، جداگانه ایجاد شدند؟
    تا آنجا که من شخصاً کتابهایی در این زمینه خوانده ام و با بهترین اساتید موجود ایران در این زمینه تبادل نظر داشتم، پاسخ بدین سووال مثبت است - البته در حد برداشتهای علمی؛ یعنی علوم طبیعی که در آنها قطعیت صددرصد معتبر نیست یک عالم طبیعت شناس، همانطور که درشناخت قسمتهای دیگر طبیعت از نشانه هایی یک نتیجه حدسی می گیرد و بعد آن را زیربنا قرار می دهد و بر اساس آن نتیجه گیری های جدیدمی کند - مثلا کوشش می کند با ایجاد یک حرکت تکاملی مصنوعی در دانه یک گیاه، گیاه پیشرفته تری را از آن به وجود بیاورد - به این سووال پاسخ مثبت می دهد، اما نه در حد یقین صددرصد. یعنی قطعیتش در حد قطعیت خود این ترتیب تاریخی نیست. ما به طور قطع می توانیم بگوییم این گل دو برگی بعد از آن گل یک برگی به وجود آمد، اما با همان قطعیت نمی توانیم بگوییم که پیدایش این مرهون تکامل دانه ها و انتقال مختصات تکاملی از نسل قبلی به نسل بعدی بوده است. نمی توانیم بگوییم آنچه در گذشته صورت گرفته حتماً از این قبیل است. ولی این را می توانم بگویم که ما آن قدر نسبت به این مسأله گرایش داریم که الان در صنعت کشاورزی و در صنایع وابسته به آن از این موضوع استفاده می کنیم. و باایجاد تکامل مصنوعی در یک دانه، مرتباً گیاهانی بهتر و دلخواه تر به وجود می آوریم.

    [یکی از حاضران]: آقای سحابی در کتاب خلقت انسان ....
    [دکتر بهشتی] : خدمت خود ایشان صحبت کردیم ایشان از دوستان عزیز من هستند.بعد از نوشتن کتاب خلقت انسان و بعد از بحث هایی که پیرامون آن شده بود، این استاد مسلم تکامل و زمین شناسی، جناب آقای دکتر سحابی، که مردی با ایمان و نورانی و باصفا و دوست داشتنی است، خودشان فرمودند که دوست دارم با تو پیرامون نتایج کار در این زمینه بحثی داشته باشم. اتفاقاً تابستان سال پیش بود که این توفیق نصیب شد که چند جلسه یکی دو ساعته در خدمتشان به صحبت نشستیم. و همان طور که عرض کردم، با اساتید مختلفی در این زمینه صحبت شده، باایشان هم صحبت شده؛ آهنگ صحبتمان هم تحقیقی بود و هیچ تعصب و پرخاشگری و از این حرفها در کار نیست؛ بخصوص اینکه ما با ایشان یک دوستی صمیمی شخصی هم داریم. اتفاقاً با آقای دکتر فرهیخته هم یکی دو بار قرار گذاشتم که ایشان هم بیایند در این زمینه با هم صحبت کنیم؛ چون ایشان هم خیلی در این زمینه داد سخن می دهند. البته هنوز فرصت رو در رو شدن با ایشان دست نداده؛ یعنی وقتمان با هم نخوانده .ولی با دیگران مکرراً صحبت شده است. آنچه ایشان [سحابی] می گفتند همین بوده که مسأله در حدی است که ما در علم و در صنعت کشاورزی و مانند آن از آن استفاده می کنیم .
    برای اینکه این مطلب روشن بشود که چطور ما در این مسأله نمی توانیم جواب قطعی بدهیم، یک کلکسیون می گذاریم کنار کلکسیون هایی که طبیعت شناسان دارند: کلکسیون ماشین چاپ. می‌رویم چین باستان. باستان شناس چینی به ما کمک می کند و یک دانه از آن وسیله های چاپ خیلی قدیمی مصر و چین را در اختیار ما می گذارد; چیزی است شبیه یک قالب سنگی ناهموار که این اثر را دارد که مثل یک مهر است و وقتی روی آن یک ماده رنگی بمالند و روی کاغذ بزنند شکل خودش را منعکس می کند. این می شود اولین دستگاه چاپی که تاکنون می شناسیم. سطح این دستگاه چاپ فرورفته و ناهموار است. جلوتر می آییم قطعه سنگهای صافی را پیدا می کنیم که روی آنها با مرکب خاصی نوشته می شود وبعد با کمک دارویی فرورفتگی های صافی در آن به وجود می آید و می شود چاپ سنگی که تا 200 سال پیش وجود داشت. بعد از مدتی به دشتگاههایی با حروف چوبی می‌رسیم. صفحه‌هایی که حروف چوبی تراشیده شده را روی آن در کنار هم می‌چیدند و حروفچینی می‌کردند. این کار را راحت‌تر بود و لازم نبود که همیشه به سراغ خطاهای خوب برویم. یک خطاط خوب پیدا می‌کردیم که یک بار حروف قشنگ را می نوشت و بعد حروف را با هم جفت و جور می کردیم. بعد می‌رسیم به ماشین با حروف سربی. ماشین با حروف سربی هم، از نظر تکامل، از آن ماشینهای دستی شروع شده تا ماشینهای پیشرفته خودکاری که امروز هست. یعنی در این مورد باید سی - چهل نوع ماشین پیشرفته که به تدریج پیش رفته در آن کلکسیون ردیف کنیم. بعد می رسیم به ماشینهای افست ....تا برسیم به ماشینهای موجی چاپ. این ماشینها برحسب ترتیب تاریخی، ترتیب تکاملی هم دارند. اما آیا این ماشین بعدی از شکم ماشین قبلی منولد شده است ؟ یعنی آن ماشین های قبلی در یک بستر تکاملی طوری پیش رفته که بالاخره اندامهای آن در بعدی هم وجود دارد؟ در این مثال، دلیل اول و دومی که در فرضیه تکامل به آن استناد می کردم اینجاهست. یعنی، اولا، تکامل اینها تاریخی است. اول یک ماشین ساده است، بعد پیچیده تر و پیچیده تر می شود. یعنی این ماشین‌ها برحسب ترتیب تاریخی از سادگی به سمت پیچیدگی پیش می روند. دلیل دوم هم هست. یعنی در اصل و کلی طرح و الگو همه شریک هستند. مثلا، در همه اینهاباید چیزی را که می خواهند چاپ بشود وارونه نصب کنند تا وقتی چاپ می کنند از رو چاپ شود. در این اصل همه شان مشترکند - و در بسیاری از اصول کلی دیگر. یعنی همان تشابه کلی که در فسیلها و در موجودات می یافتید اینجا هم هست. و این تشابه، روزافزون و رو به تکامل است .یعنی وجوه مشابهت بین ماشینهای پیشرفته تر با ماشین بعدی خیلی زیادتر است تا بین او و نخستین ماشین. ولی بالاخره آیا می شود گفت که آن ماشین از شکم این به وجود آمده، یعنی وقتی خواستند این ماشین را بسازند آمدند آن یکی را تکه تکه کردند و اجزایش را در این به کار بردند؟ یااینکه نه؛ انسان خالق ماشین چاپ در اولین مرحله تکاملی خودش، در حقیقت این خود انسان بوده که تکامل پیدا کرده فکرش رسید به آن ماشین چاپ ساده به آن دستگاه چاپ ساده که اصلا ماشین نبود دستگاه بود بعد رفت جلو رفت جلو، رفت جلو، رفت جلو، هر قدر توانایی خلاقیتش بیشتر شد ماشین کاملتری را به وجود آورد بدون اینکه این ماشین را از شکم قبلی زایانده باشد؟ اگر این ماشین ها نشانه تکاملی باشدنشانه تکامل در فکر و اندیشه و خلاقیت آفریدگار این ماشینها، یعنی انسان، است. بدین معنا که علم و فکر بکر سازنده ماشین‌های جدید زاییده فکر سازنده ماشین‌های قبلی است با یک مرحله تکاملی؛ اما خود اینها از شکم یکدیگر به وجود نیامده اند.

    ما نمی خواهیم بگوییم تکامل حتماً نیست. می‌خواهیم بگویم این ادله این و دلائلی که در طبیعت شناسی داریم نمی گوید حتما" هست می شودتکامل باشد؛ می شود از شکم هم آمده باشد; و می شود نیامده باشد. همین اندازه می شود گفت؛ بیش از این نمی خواهیم بگوییم. ما می خواهیم بگوییم پیدایش موجود بعدی کاملتر از شکم موجود قبلی، با این دلایلی که گفته شد، قابل اثبات قطعی نیست ... آیا این می تواند اثبات کند که نخستین انسان از شکم آخرین میمون تکامل یافته به وجود آمده است ؟ ما نمی گوییم الان در زمان خودمان جنبه های تکاملی وجود ندارد. ما نخواستیم بگوییم که اصلا این نظریه هم به یکی در مورد در گذشته باطل است. ما می گوییم با شاید روبرو هستیم. از روی قراین طبیعی هفتاد درصد انسان نخستین از شکم میمون به وجود آمده باشد؛ سی در صد هم شاید چنین نباشد. منظور من نفی قطعیت بود.

    اما راجع به تکامل خالق. در مثال ماشین چون من انسان هستم و چون خالقیت من تدریجی تکامل پیدا می کند، ماشین را هم تدریجاً تکامل می دهم. ولی همه جا تدریج نشانه تکامل من نیست. گاهی اوقات تدریج ناشی از تدریج در قابلیت است. مثالی می زنم. جنابعالی که خیلی معلومات دارید چرا برای بچه ای که به کلاس اول می آید یک کتاب ساده فارسی می نویسید؟ چون شما نمی توانید آخرین اثر ادبی را برای اوبنویسید یا چون او توانایی درک آن را ندارد؟ چون او نمی تواند بخواند. از هر سال مطلب درسی را تکامل می دهید. پس تدریج همان طور که ممکن است وابسته باشد به تکامل در خالق، می تواند به تکامل در ظرفیت مخلوق. هم وابسته باشد. در مورد خدا این دومی است.

    پس، منهای دین، منهای قرآن، منهای عهدین، منهای روایات، منهای هر فکر دینی، اگر ما بخواهیم از دید علمی طبیعی بپرسیم تکامل گفته اند چه چیزهایی چه نتیجه گیری هایی به دست می آوریم، پاسخ این است که یک مقدار نتیجه گیری قطعی و یک مقدار نتیجه گیری غیرقطعی به دست می آوریم. این مساءله که موجود کاملتر از شکم ناقص تر بیرون آمده، غیر قطعی است. اما اینکه عاملتر بعد از ناقص تر آمده، از نظر ترتیب تاریخی قطعی است. حالا برویم سراغ نصوص دین و سراغ پیدایش انسان از دیدگاه قرآن.

    آیات قرآن دلالت صریح بر این دارد که

    1 - آفریدگار جهان پس از آفرینش زمین و آسمان و همه موجودات زمینی و آسمانی که ما می شناسیم ( از گیاه و جانوران و غیر آنها) موجودی آفرید به نام «آدم » . تا اینجا دلالت قرآن کاملا صریح است .

    2 ـ آیات قرآن ظهور - ( اینجا صحبت از صراحت و نص قاطع مشکل است) ـ فراوان در این دارد که پیکر این آدم از گل و لای ساخته شد و اومولود یک موجود زنده نبوده است
    اگر از من سووال کنید که آیا اصلا آیات قرآن در آفرینش انسان، می خواهد رقیب تاریخ طبیعی باشد؛ یعنی تاریخ طبیعی چیزی بگوید و قرآن هم چیزی بگوید - حالا یا عین او، یا موافق او، یا مخالف او - می گویم نه ! ( هیچ جای قرآن سرگذشت پیدایش انسان را از نظر طبیعت، برای دادن آگاهی به ما، نگفته است. قرآن این کار را به عهده خود ما گذاشته است.

    همه مواردی که به صورت اشاره، به صورت دو آیه و سه آیه، یا به صورت چند آیه، درباره آفرینش انسان و آدم در قرآن آمده، همه می خواهد یک نتیجه گیری می خواهد بکند: ای انسان، خدای آفریدگار تو به تو دو امکان اختصاصی داد; امکان آگاه شدن و شناخت خیر و شر،امکان تصمیم گرفتن و اختیار و انتخاب. مواظب باش ! در برابر این امکاناتی که به تو داده اند از تو انتظاراتی هست. مراقب باش ! یک روزی حساب این نعیم و امکاناتی که به تو داده اند پس می گیرند. تمام آیاتی که در زمینه آدم در قرآن آمده ناظر به این است ; مگر یکی دو جا که ناظر به یک نکته دیگر است، و آن هم یک اشاره است. بنابراین، وقتی یک گوینده یا نویسنده ای مطلب را از این دیدگاه مطرح می کند، آیا می شود به اوگفت که خوب بود در این باره اطلاعات ارزنده تر و دقیق تری در زمینه پیدایش پیکر انسان و خود انسان در اختیار ما می گذاشتی ؟ اصلا این خلاف بلاغت است. صحیح سخن گفت، و صحیح نوشتن در اینجا این است که مقدمه ها را به نحوی بگویند که در جهت نتیجه گیری مورد نظر باشد.طرح چیزهایی که دخالت در آن نتیجه گیری ندارد اصلا بیجاست. اینکه بشر هم چگونه به وجود آمده تاءثیری در این نتیجه ندارد. هر جور به وجود آمده باشد; با جهش) ، با موتاسیون، به صورت طبیعی، به صورت الهی، تأثیری درد این نتیجه ندارد. مهم این است که این موجود درسراسر عالم هستی با یک امتیاز پیدا شد. کدام عالم اجتماعی، انسانی، طبیعی، محیطی، فیلسوف هست که درباره این امتیاز چیز بیشتری از اسلام گفته باشد؟ این است که دوستان توجه کنند که اصلا آیات قرآن در صدد بیان یا رد و قبول این نکته های پیچیده علمی و نفی و اثبات آن هانیست. در صدد چیز دیگری است. همین ! فقط باید ببینیم قرآن، بدون اینکه در صدد بیان مطلبی از این قبیل باشد، عباراتش با چه چیز بیشترجور در می آید.

    4 ـ نام «آدم » در قرآن نام شخصی معین است. نام کلی و نوعی نیست .
    5 ـ انسان های موجود بر وری کره زمین، در قرآن با عنوان زاده های آدم ) آدمی زادها( بنی آدم مورد خطاب و گفتگو قرار گرفته اند.
    6 ـ آیا قبل از پیدایش این آدم شخصی، موجود جانداری که از نظر قد و قامت و کارهای حیوانی شبیه او باشد وجود داشته یا نه ؟ در قرآن دراین باره مطلب روشنی نمی توان یافت ; ولی در چند آیه ایهام‌ها )و نه اشاره ها)یی در این زمینه هست.
    ( برای مطالعه این سخنرانی می توان به آدرس :shiftegan-e-khedmat.blogsky.com/1385/05/12/post-16)









    ویرایش توسط kamanabroo : 29th June 2013 در ساعت 01:35 AM

  2. کاربرانی که از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند.


  3. #2
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : همه چیز در باره فرضیه تکامل موجودات و آفرینش انسان (2 از 3)

    2-6-دلائل نظریه دوم ، نظر غالب درمیان علماء :

    نظریه ای که ادعا می کند که در صورت اثبات نظريه تكامل ، این در مورد ديگر جانداران است و انسان حساب جداگانه و مستقلى دارد وآدمی پيوستگى نسلى با ديگر حيوانات ندارد. مورد پذیرش جمع بسیاری از اندیشمندان است از جمله نظریه پردازان علامه سیدمحمد حسین طباطبائی و نیز حضرت آیت الله شیخ جعفر سبحانی (ر.ك: سبحانى، جعفر، منشور جاويد، ص 94؛ و نیز ایشان در ، داروينيسم يا تكامل انواع ) حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی ( مكارم شيرازى، ناصر، فيلسوف نماها؛)، حضرت علامه آیت محمد تقی مصباح یزدی ( مصباح يزدى، محمد تقى، خلقت انسان از نظر قرآن، معارف قرآن: خداشناسى، انسان شناسى، كيهان‏شناسى (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، چاپ سوم 1380).


    سخن علامه پذیرش تکامل در باره جانوران نه انسان :

    از ميان آراى ياد شده، به اختصار ديدگاه علامه طباطبايى بيان مى‏شود: ایشان در کتاب المیزان در تفسیر آیه نخست سوره نساء (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ) در این باره مطالب مفصلی را آورده اند که چنین است :


    گفتارى پيرامون منتهى شدن نسل حاضر به آدم ع و همسرش‏

    چه بسا گفته باشند كه اختلاف رنگ پوست بدن انسانها كه عمده آن سفيدى در نقاط معتدله از آسيا و اروپا و سياهى در ساكنان آفريقاى جنوبى، و زردى در ساكنان چين و ژاپن، و سرخى در هنود آمريكائيان مى‏باشد حكم مى‏كند به اينكه هر يك از اين نسل‏ها به مبدئى منتهى شود كه غير از مبدأ آن ديگرى است، چون اختلاف رنگها از اختلاف طبيعت خونها ناشى مى‏شود، و بنا بر اين مبدأ مجموع افراد بشر نمى‏تواند كمتر از چهار نوع زن و شوهر باشد چرا كه چهار نوع رنگ بيشتر وجود ندارد (و از يك نوع زن و شوهر چهار نوع انسان منشعب نمى‏شود، پس فرضيه آدم و حوا قابل قبول نيست).

    و چه بسا بر نظريه خود استدلال نيز كرده باشند به اينكه: همه مى‏دانيم قاره آمريكا در قرون اخير كشف شد، (كه كريستف‏كلمب فرانسوى آن را كشف كرد)، و وقتى كشف كرد سرخ پوستان را در آنجا ديد، با اينكه همه مى‏دانيم سرخ‏پوستان هيچ ارتباط و اتصالى با ساير سكنه دنيا نداشتند و نمى‏شود احتمال داد كه ساكنان نيم كره شرقى دنيا با فاصله بسيار زيادى كه با آنان داشتند ريشه و منشا واحدى داشته باشند و همه به يك پدر و يك مادر منتهى شوند، و ليكن هر دو دليل عليل و محل خدشه است.
    اما مساله اختلاف خونها و به دنبالش اختلاف رنگها هيچ دلالتى بر نظريه آنان ندارد، براى اينكه بحث‏هاى طبيعى امروز اساس خود را بر اين پايه نهاده كه انواع كائنات در حال تطور و تحولند و با چنين مبنايى چگونه اطمينان پيدا مى‏شود به اينكه اختلاف خونها و به‏ دنبالش اختلاف رنگها مستند به تطور در اين نوع نباشد؟

    با اينكه اين دانشمندان جزم و قطع دارند بر اينكه تطور و تحول در بسيارى از انواع جانداران از قبيل اسب و گوسفند و فيل و غير آن واقع شده و اين بحث و فحص سرانجام به آثارى باستانى و تحت الارض بسيارى برخورده كه كشف مى‏كند چنين تطورى واقع شده علاوه بر اينكه علماى امروز هيچ اعتنايى به اختلاف رنگها نداشته، در جرائد مى‏خوانيم كه در اين ايام در انگلستان جمعى از دكترهايى كه خود را طبيب مى‏دانند در اين صدد بر آمده‏اند كه فرمولى تهيه كنند كه رنگ پوست بدن انسان را تغيير دهند، مثلا سياه آن را به سفيد مبدل سازند. و اما مساله وجود انسانهاى سرخ‏پوست در ما وراى بحار با اينكه همين طبيعى دانان مى‏گويند كه تاريخ بشريت از ميليونها سال تجاوز مى‏كند هيچ چيزى را اثبات نمى‏كند، اين تاريخ نقلى است كه عمر بشر را، شش هزار سال و اندى مى‏داند، و وقتى مطلب از اين قرار باشد چه مانعى دارد كه در قرون قبل از تاريخ حوادثى رخ داده باشد و قاره آمريكا را از ساير قاره‏ها جدا كرده باشد، هم چنان كه آثار باستانى ارضى بسيارى دلالت دارد بر اينكه دگرگونگيهاى بسيارى در اثر مرور زمان در سطح كره زمين رخ داده، درياها خشكى و خشكى‏ها دريا شده، و بيابانها كوه و كوه‏ها مسطح و از همه اينها مهم‏تر اينكه دو قطب شمال و جنوب و منطقه‏هاى زمين دگرگون گشته، دگرگونى‏هايى كه علوم طبقات الارض و هيات و جغرافيا آن را شرح داده است، و با اين حرفها و نظريه‏ها ديگر دليلى براى آقايان باقى نمى‏ماند مگر صرف استبعاد اينكه آمريكايى سرخ پوست، با چينى زردپوست در يك پدر و يك مادر مشترك باشند.

    و اما قرآن كريم ظاهر قريب به صريحش اين است كه نسل حاضر از انسان از طرف پدر و مادر منتهى مى‏شود به يك پدر (بنام آدم) و يك مادر (كه در روايات و در تورات به نام حوا آمده) و اين دو تن، پدر و مادر تمامى افراد انسان است، هم چنان كه آيات زير بر اين معنا دلالت مى‏كند:" وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ" (و خلقت انسان را از گل آغاز كرد، سپس نسل او را از چكيده آبى بى مقدار بيافريد." سوره سجده: 8".)

    " إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" (محققا وضع عيسى نزد خدا نظير وضعى است كه آدم داشت و خدا او را از خاك خلق نموده سپس خطاب به خاك فرمود باش و خاك آدم شد." سوره آل عمران آيه: 59".)

    " وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ، قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ، وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها" (و زمانى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: مى‏خواهم در زمين جانشينى بگذارم، گفتند باز در زمين كسانى مى‏گذارى كه در آن فساد كنند و خونها بريزند؟." سوره بقره آيه: 30".سوره بقره آيه: 30- 31 ‏)" «1»" إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ" (آن زمان كه پروردگارت به ملائكه گفت: بشرى از گل خواهم آفريد: چون از خلقتش به پرداختم، و از روح خود در او دميدم همه برايش به سجده بيفتيد." سوره ص آيه: 71")


    بطورى كه ملاحظه مى‏كنيد آياتى كه نقل شد شهادت مى‏دهند بر اينكه سنت الهى در بقاى نسل بشر اين بوده كه از راه ساختن نطفه اين بقا را تضمين كند، و ليكن اين خلقت با نطفه بعد از آن بود كه دو نفر از اين نوع را از گل بيافريد، و او آدم و پس از او همسرش بود كه از خاك خلق شدند (و پس از آنكه داراى بدنى و جهازى تناسلى شدند فرزندان او از راه پديد آمدن نطفه در بدن آدم و همسرش خلق شدند) پس در ظهور آيات نامبرده بر اينكه نسل بشر به آدم و همسرش منتهى مى‏شوند جاى هيچ شك و ترديدى نيست، هر چند كه مى‏توان (در صورت اضطرار) اين ظهور را تاويل كرد.


    و چه بسا گفته باشند كه: مراد از آدم كه در آيات مربوط به خلقت بشر، نامش ذكر شده، آدم نوعى است، نه يك فرد معينى از بشر، گويى كه مطلق انسان از اين جهت كه خلقتش منتهى به مواد زمين است، و از اين جهت كه به امر توليد مثل پرداخته، آدم ناميده شده، و چه بسا كه اين احتمال خود را به ظاهر آيه زير مستند كرده باشند، كه مى‏فرمايد:" وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ"(با اينكه ما شما را نخست خلق كرديم. و سپس صورتگرى نموديم، آن گاه به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد." سوره اعراف آيه: 11")


    چون اين آيه از اين اشاره خالى نيست كه فرشتگان مامور شده‏اند براى كسى سجده كنند كه خداى تعالى با خلقت او و تصويرش آماده سجده‏اش كرده است و آيه شريفه فرموده او شخص معين نبوده، بلكه جميع افراد بشر بوده است، چون فرموده:
    " شما را خلق كرديم و سپس صورتگرى نموديم ..." و همچنين در آيه ديگر فرموده:" قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ... قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ، ... قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ" (سوره ص آيه: 83)


    نخست سخن از خلقت يك‏ فرد دارد، مى‏فرمايد:" اى ابليس چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كنى براى كسى كه من او را به دست خود خلق كردم؟ ... ابليس گفت:" من از او شريف‏ترم، چرا كه مرا از آتش و او را از گل آفريدى"

    و در آخر از همان يك فرد تعبير به جمع كرده مى‏فرمايد: ابليس گفت:
    " به عزتت سوگند كه همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان مخلصت را".


    ليكن اين احتمال قابل قبول نيست، و اشكالهاى زير آن را رد مى‏كند، نخست اينكه مخالف ظاهر آياتى است كه نقل كرديم، و دوم اينكه مخالف صريح آيه‏اى است كه در دنبال نقل داستان خلقت آدم و سجده ملائكه و خوددارى ابليس از آن- در سوره اعراف- آمده و فرموده: يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما" (اى بنى آدم زنهار كه شيطان شما را دچار فتنه نسازد، هم چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان كند، تا عورتشان نمودار شود." سوره اعراف آيه: 27")


    چون ظهور اين آيه در اينكه آدم شخصى معين بوده و در بهشت بسر مى‏برده و شيطان، او و همسرش را فريب داده، جاى ترديد نيست.


    سوم مخالفتش با ظاهر آيه زير است كه مى‏فرمايد:" وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا"(و آن زمان كه به ملائكه گفتيم بر آدم سجده كنيد، پس همگى سجده كردند مگر ابليس، كه گفت: آيا بر كسى سجده كنم كه تو او را از گل آفريدى؟ و اضافه كرد: به من بگو آيا اين موجود خاكى را بر من برترى داده‏اى؟ اى خدا اگر تا قيامت عمرم دهى ذريه و نسل او را از راه بدر خواهم كرد، مگر اندكى از آنان را." سوره اسرا آيه 62".)
    و چهارم مخالفتش با ظاهر آيه مورد بحث است كه مى‏فرمايد:" يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً ..."، به همان بيانى كه در تفسيرش گذشت.


    پس همه اين آيات- بطورى كه ملاحظه مى‏فرمائيد- با اين معنا كه جنس بشر به اعتبارى آدم ناميده شود و يك فرد از اين جنس هم به اعتبارى ديگر آدم خوانده شود نمى‏سازد و نيز با اين معنا كه خلقت بشر به اعتبارى به تراب نسبت داده شود و به اعتبارى ديگر به نطفه، هيچ سازگارى ندارد، مخصوصا آيه شريفه:" إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ..." (سوره آل عمران آيه 59".)"


    كه صريح در اين است كه خلقت آدم مانند خلقت عيسى وخلقت عيسى مانند خلقت آدم خلقتى استثنايى است و اگر منظور از كلمه" آدم" آدم نوعى بود، ديگر تشبيه خلقت عيسى به آن معنا نداشت، چون خلقت عيسى" خارق العاده" بود و خلقت نوع بشر بطور" عادى" است و صاحبان اين احتمال از نظريه از حد اعتدال و ميانه‏روى به حد تفريط گرائيده‏اند، هم چنان كه زين العرب يكى از علماى اهل سنت به سوى افراط گرائيده و گفته است اعتقاد به خلقت بيش از يك آدم، كفر است (يعنى آن قدر پاى بند به فرديت شخص آدم شده كه حاضر نيست آدم‏هاى متعدد در نسل‏هاى متعدد را بپذيرد، با اينكه طبق روايات و نيز كشفيات اخير آدم‏هاى بسيارى بوده‏اند كه هر يك سر سلسله نسل خود به شمار مى‏آيند).

    انسان نوعى است مستقل (نه تحول يافته از نوعى ديگر نظير ميمون)

    آياتى كه گذشت براى اثبات اين مطلب كافى است و نيازى به دليل ديگر نيست، براى اينكه همه آنها،" نسل بشر متولد شده از نطفه را" منتهى به دو فرد از انسان به نام" آدم" و" همسر او" (حوا) مى‏دانند و در باره خلقت آن دو صراحت دارند به اينكه: از تراب بوده (در نتيجه جز اين را نمى‏توان به قرآن كريم نسبت داد كه) پس انسانيت منتهى به اين دو تن است و اين دو تن هيچ اتصالى به مخلوقات قبل از خود و هم جنس و مثل خود نداشتند، بلكه بدون سابقه حادث شده‏اند.

    و آنچه امروز نزد دانشمندان زيست‏شناس در باره طبيعت انسان شايع است اين است كه اولين فرد انسان فردى تكامل يافته بوده، يعنى در آغاز انسان نبوده بعد در اثر تكامل انسان شده است، و مخصوصا اين فرضيه: يعنى اينكه:" انسان قبلا يك فرد حيوان بود و با تكامل انسان شد" هر چند بطور قطع مورد قبول و اتفاق همه دانشمندان نيست و به اشكالهاى بسيارى برخورده و بصورتهاى مختلف بر آن اعتراض كرده‏اند، و ليكن اصل فرضيه، يعنى اينكه انسان حيوانى بوده، و در اثر تكامل انسان شده، مطلبى است مورد تسليم و قبول همه و تمام مسائل و بحثهايى را كه در باره طبيعت انسان كرده‏اند

    بر اساس اين فرضيه بنا نهاده‏اند چون تفصيل فرضيه آنان بدين قرار است كه:
    زمين (كه يكى از ستارگان سيار است) در آغاز قطعه‏اى جدا شده از خورشيد بوده، و از آن منشعب شده، و در آن ايام در حال اشتعال و چون فلزات ذوب شده مايع بوده، و به تدريج و در تحت عواملى شروع به سرد شدن كرده، و پس از سرد شدن باران‏هاى سهمگينى بر آن باريده و سيل‏هاى مهيبى بر روى آن جريان يافته، و از تجمع آن سيل‏ها در نقاط گود زمين درياها پديد آمده، و سپس تركيبات آبى و زمينى پديدار گشته، و پس از آن گياهان آبى و بعد از تكامل يافتن گياهان و مشتمل شدنش بر جرثومه‏هاى حيات، ماهى و ساير حيوانات آبى پديد آمده، و آن گاه ماهى بال دار پيدا شده كه هم در آب زندگى مى‏كرده و هم در خشكى، و آن گاه حيوانات صحرايى و در آخر انسان موجود گشته،

    و همه اين تحولات از راه تكامل صورت گرفته، تكاملى كه بر تركيبات موجود زمين در مرتبه سابق عارض، گشته، به اين معنا كه تركيب موجود در زمين، با تكامل از صورتى به صورت ديگر در آمده، نخست گياه پيدا شده، و بعد حيوان آبى و آن گاه حيوان ذو حياتين، و سپس حيوان صحرايى و در آخر انسان.
    دليل همه اينها كمال منظمى است كه در نهاد و ساختمان موجودات مشاهده مى‏شود، و پيداست كه موجودات طورى منظم شده‏اند كه از نقص رو به كمال بروند، تجربه‏هاى پى در پى در موارد جزئى از تطور و تحول نيز دليل ديگر بر اين معنا است.


    در اينجا ممكن است سؤال شود كه منظور از اين فرضيه (فرضيه تطور) چه بوده؟ و با آن، چه چيز را خواسته‏اند اثبات كنند؟ جواب اين است كه مى‏خواسته‏اند خواص و آثارى را كه قبلا در نوع انسانى نبوده و بعدا پيدا شده توجيه كنند، اما دليل بخصوصى كه فقط اين فرضيه را اثبات كند و ساير فرضيه‏ها و محتملات مساله را نفى نمايد نياورده‏اند، با اينكه فرض تباين اين نوع با ساير انواع فرضى است ممكن، و هيچ اشكالى متوجه آن نيست، آرى ما مى‏توانيم نوع بشرى را پديده‏اى مستقل و غير مربوط به ساير انواع موجودات فرض كنيم، و تحول و تطور را در" حالات" او بدانيم نه در" ذات" او، و اين فرضيه علاوه بر اينكه ممكن است مطابق تجربيات نيز باشد، چون ما تجربه كرده‏ايم كه تا كنون هيچ فردى از افراد اين انواع به فردى از افراد نوع ديگر متحول نشده، مثلا هيچ ميمون نديده‏ايم كه انسان شده باشد، بلكه تنها تحولى كه مشاهده شده در خواص و لوازم و عوارض آنها است.


    و بحث مفصل اين مساله جاى ديگرى لازم دارد و منظور ما از اين مقدار كه گفتيم اين بود كه اشاره كنيم به اينكه فرضيه تحول انواع تنها و تنها فرضيه‏اى است كه مسائل گوناگونى را با آن توجيه كنند و هيچ دليل قاطع بر آن ندارند، پس حقيقتى كه قرآن كريم بدان اشاره مى‏كند كه انسان نوعى جداى از ساير انواع است، هيچ معارضى ندارد و هيچ دليل علمى بر خلاف آن نيست. ( طبا طبائی ، سید محمد حسین المیزان فی تفسیر القرآن ، ترجمه موسوى همدانى سيد محمد باقر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏ ، سال چاپ: 1374 ش‏ چاپ: پنجم‏ ، ج‏4، ص: 224 تا 229 )




  4. 2 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : همه چیز در باره فرضیه تکامل موجودات و آفرینش انسان (2 از 3)


    3-6-نظریه سوم ، پذیرش هر دو نظر در قرآن :

    حضرت آیت الله مرحوم میرزا علی مشکینی از جمله این نظریه پردازانی است که در کتاب ،تكامل از نظر قرآن ادعا می کند که امكان برداشت هر دو نظريه از قرآن هست ،

    آیت الله مشکینی و توجیه هردو نظریه با قرآن :
    ایشان در این کتاب که پنج گفتار است ، که در گفتار نخست که تقریبا نیمی از کتاب است اختصاص داده است به توجیه اثبات فرضیه تکامل انسان با آیات شریف قرآن و از میان مطالب می توان فهمید که ایشان بدین سوی تمایل دارد که ما در اینجا این گفتار را بطور کامل نقل می کنیم :


    گفتار نخست از کتاب تکامل در قرآن نوشته حضرت آیت الله مشکینی :

    گفتار اول : در بیان متونی که می توان از آنها تایید عقیده به تکامل و منتهی شدن سلسله انواع موجودات زنده تکامل یافته به “ انسان “ را برداشت کرد .

    استنباط از آیات قرآن

    1
    برخی آیات قرآن ، دلالت بر این امر دارند که آفرینش تمام موجوات زنده اعم از گیاه و حیوان و انسان از “ آب “ آغاز شده است مانند این گفته خداوند :
    وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ ( 30- انبیاء )
    و هرچیز زنده را از آب بوجود آوردیم

    آیه فوق دلالت بر افرینش همه موجوات زنده اعم از نباتات و حیوانات از جمله انسان ، از " آب “ دارد زیرا"جعل" ( قراردادن ) همان " خلق" ( آفریدن ) است ، پس اینجا قسمتی از عقاید قائلین به تکامل اثبات می شود و اگر منظور از آب را اینجا فقط نطفه و منی می گرفتیم ، موضوع شامل نبات نمی شد در حالی که آیه در بر گیرنده مفهومی کلی و عمومی است .


    2
    آیه ای دیگر که بیانگر همان مفهوم آیه سابق می باشد عبارت است از :
    وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (45- النور)
    و خداوند تمام جنبدگان را از آب آفرید ، پس برخی از آنها بر روی شکم خود (خزندگان) و برخی بر دو پا و برخی از آنها با چهارپای خود راه می روند ، خداوند هر آنچه بخواهد می آفریند .

    تفسیر " آب" به نطفه جنس نر ، بر خلاف ظاهر آیه می باشد بنا براین آیه با این قول که منشاء پیدایش موجود زند ، آب مخلوط با "خاک" است که مواد مساعد حیات در آن دو وجود دارد بی انطباق نیست و بلکه رابطه نزدیکی بین آن دو می باشد و مقدم داشتن حیوانات "الماشی علی بطنه " ( خزندگان )‌ شاید به این علت باشد که معروفترین این نوع جانداران "ماهییها " هستند که نخستین موجودات زنده از لحاط زمان آفرینش می باشند وحیوات خزنده خشکی ، بعد از آنها پدید آمدند و منظور از "من یمشی علی رجلین " ( برخی بر دو پای خود راه می روند ) انسان و پرندگان و برخی انواع میمونها هستند .

    و همین آیه با آوردن عبارت کلی " علی رجلین " (بر دو پا) عقیده آنهایی را که انسان و سایر جانداران را دو نوع مستقل از هم می دانند باطل می سازد و همچنین کسی که منظور از " ماء" (آب) را درخلقت انسان ، " نطفه " میداند ، علاوه بر اینکه برخلاف ظاهر قرآن اندیشیده است ، افراد نخستین هر نوع جاندار را اعم از جنس نر یا ماده از کل افراد آن نوع جدا کرده است .


    3
    از آن جمله این گفتهء خداوند است :
    وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ ( 11- الاعراف )
    و همانا ما شما را آفریدیم و سپس شکل دادیمتان و سپس به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید .
    ایه فوق از جمله بهترین آیات قابل استفاده برای اثبات این نظریه است زیرا خداوند در این آیه بیان می کند که ابتدا او قبل از شکل دادن به انسان او را آفریده و بعد از مدت زمان نامعلوم ( به قرینه کلمه " ثم" ) او را به شکل انسان فعلی در آورده است ، سپس بعد از مدتها فرشتگان را امر به سجود در برابر یکی از افراد نوع اسنان کرده است


    بنا براین "خلق"یا آفرینش نخستین ، همان تکوین او از آب و خاک و زندگی دادن ( دمیدن روح) به اوست که جز در ضمن وجو به عنوان یک " نوع " و یا "انواع " امکان نمی یابد و از این آیه چنین بر می آید که انسان دوره ها و مراحل خاصی را گذرانیده است :

    اول - مرحله بعد از خلقت و پیش از شکل گرفتن به صورت انسان .
    دوم – مرحله بعد از پیدا کردن شکل " انسان " و پیش از انتخاب آدم از بین افراد .
    سوم – مرحله انتخاب آدم از بین آنها و بعد از آن ، امر کردن فرشتگان به سجود بر ادم و این مرحله در حقیقت ، همان بیان حال آدم است که در آینده خواهیم گفت .

    * به مرحله اول ، یعنی آغاز افرینش انسان و چگونگی آن و ماده اولیه خلقت او در آیات زیادی اشاره شده است که بیشتر آنها را انشاء الله خواهیم آورد از جمله آنها آیه زیر است :
    هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى‏ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى ( 2- الانعام )‌

    اوست که شما را از گل ( آب و خاک ) آفرید و سپس مهلتی مقرر کرد و مهلت قرر پیش اوست .


    چنانکه دیدیم خطاب آیه به"شما" یعنی " نوع انسان " است نه فرد فرد انسانها ، زیرا فردفرد انسان ها از خاک آفریده نشده اند اگر چه گاهی سخن از آفرینش فرد انسانی هم از خاک پیش آمده است .

    و اینکه می گوید "قضی اجلا " ( مهلتی مقرر کرد ) منظور این است که خداوند آفرینش و تکوین انسان را ، حتمیت و استواری بخشیده که مدت آن پیش خودش معلوم است و شاید هم ، این مدت همان مدت زمان فاصله بین آغاز آفرینش انسان از خاک تا تحقق تصویر و شکل دادن به انسان وتشکیل این نوع خاص از جانداران می باشد و همچنین می فرماید :
    إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ ( 11 الصافات )
    ما شما را از گل چسبنده آفریدیم

    وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً ( 45- فرقان )
    او خداوندی است که از “ آب “ بشری آفرید و او را اصل نژاد و میاه تولید نسل انسان گردانید .

    تمامی این آیا وضع این نو، ( انسان ) را قبل از پیدا کردن شکل انسان بیان می کنند .


    * برای مرحله دوم یعنی بعد از شکل گرفتن ساختمان وجوی انسان و قبل از انتخاب " آدم " از بین افراد آن ، آیه ای که با صراحت آن را بیان کند نیافتیم ولی دو آیه زیر را می توان اشاره به این مرحله از آفرینش انسان دانست :

    الف – كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه‏ ( 213- بقره )
    مردم همه گروه واحدی بودند ، پس خداوند ، پیامبران را به عنوان بشارت و بیم دهنده فرستا و همراه آنها " کتاب" را براستی و حق فروآورد تا در باره آنچه انسانها با هم اختلاف کرده اند حکم کند .

    اگر به اثبات نبوت برای"آدم" از همان آغاز هبوطش به زمین ، چنانکه از بعضی روایات بر می آید قائل باشیم ، دلات آیه بر مقصود ما واضح است ، زیرا چنانکه از ظاهر آیه معلوم می شود پیش از بعثت انباء زمانی برانسان ها گذشته است که آنها " امت " واحدی بودند و مفهوم واحد بودن مردم در آیه فوق چنانکه عده ای از مفسرین گفته اند و اخبار و روایات آن را تفسیر کرده اند – این است که مردم همه بدون مذهب و احکام آسمانی بودند و با عقلها ، اندیشه ها و فهم ها ی خودشان زندگی می کردند و پس آیه کاملا با منظور ما منطبق می شود

    و منظور از اختلاف اولی در آیه اختلافات مادی و دنیوی و تضاهای طبقاتی پیش از بعثت پیامبران می باشد که ناشی از حیات اجتماعی تمدن و اشتراک آنها در امور زندگی ( اولیه تضادها بعد از جامعه اولیهء واحد ) بوده است زیرا بعید است که مردمی انبوه و دارای خواسته ها و امیال مختلف در یک جا زندگی بکنند و در امور مادی و دنیوی خود دچار اختلاف نشوند .

    و منظور از "اختلاف دوم " [ دنباله آیه فوق در قرآن مطالعه شود] اختلافات و تفرقه های دینی و اعتقادی با انشعاب های مذهبی ناشی از اختلاف در کتاب خدا ، بعد از بعثت انبیاء و نزول کتاب است


    چنانکه از جملات بعدی این آیه بر می آید ، ضمیر کلمه " فیه " ( در آن ) در بیان"اختلاف" اولی به موصولی که مراد از آن " امور دنیوی و اقتصادی" است و ضمیر " فیه" در بیان " اختلاف" دوم به "کتاب" یا " حق " بر می گردد. بنا بر این ، خداوند در آیه « وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ» (24- الفاطر ) (هیچ امتی نیست جز اینکه پیامبر بیم دهنده ای برای هدایت آنها آمده است .) و وضع جامه ها را بعد از اختلاف نخستین بیان کرده و به امر کلی وعمومی بعثت انباء و نزول کتاب “ بر هر قومی و ملتی اشاره می کند .


    ب - وَ ما كانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فيما فيهِ يَخْتَلِفُونَ ( 19- یونس )
    و مردم جز امت واحدی نبودند پس دچار اختلاف و پراکندگی شدند و پیش از سخن پروردگارت ، سخنی نبود تا بین آنها در باره آنچه در آن اختلاف داشتند حکم کند .
    ظاهر آیه با آیه قبلی ، هدف مشترکی دارد و مراد از یکی بودن مردم ، این است که آنها ، به سرخود و به امید و اقتضای فطرت وغریزه اولیه شان رها شده و هیچ گونه مذهب و آئینی که وظایف و تکلیف برای آنها معین سازد ، نداشتند .

    مسئله اختلاف که در این آیه آمده به عقدیه من ، خواه منظور اختلاف در معنی اول و یا دوم باشد ، فرقی نمی کند اگرچه به معنی اول گرفتن بهتر است ، زیرا اگر منظور آیه اختلاف در معنی دوم آن باشد باید جمله ای مانند : " فبعث الله النبیین بالکتاب و الشرایع فاختلفوا ... " (

    پس خداوند پیامبران را با کتاب و قوانین مذهب فرستاد پس آنگاه اختلاف کردند ...)را در تقدیر بدانیم . بنا بر این آنچه را که با آیه سابق منطبق دانستیم با این آیه نیز می توان مطابقت داد بر این اساس مفهوم جمله "ولولا کلمه" همان سنت جاریه خداوند است مبنی بر اینکه خداوند هیچ امتی را قبل از فرستادن رسولی به سوی آنها ، نابود نمی کند چنانکه می فرماید :
    َ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً (15- الاسراء )
    و ما عذاب نمی کنیم تا اینکه پیامبری بفرستیم

    بلی اگر مراد از اختلاف ، اختلاف آنها در کتاب و دین بود ، مراد از آن عدم تعجیل در عذاب و نابود ساختن آنها بدون هیچ مهلتی می شد زیرا خداوند پیش از آیه وعده مهلت دادن به تبهکاران و مجرمان را داده است ، چنانکه می فرماید :
    وَ ذَرْني‏ وَ الْمُكَذِّبينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَليلاً ( 11- المزمل )
    مرا با منکران و تکذیب کننگان که صاحبان ناز و نعمتند واگذار ( خود دانم که چه کنم ؟) و به آنها اندکی مهلت بده


    فَمَهِّلِ الْكافِرينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً ( 17- الطارق
    به کافران مهلت ده و آنها را فرو گذار فروگذاشتنی

    وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ ( 12 – یونس )
    و اگر خدا در کیفر دادن به عمل زشت مردم به مانند تعحیل و شتاب در پاداش اعمال نیک شتاب می کرد ، مهلت زندگیشان به پایان می رسید همه محکوم مرگ و هلاکت می شدند

    فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ ( 35- احقاف)
    پس پایداری کن ، بهمانگونه که پیامران اولوالعزم پایداری کردند و در باره آنها شتاب مکن


    3
    و دیگر آیه زیر در این مورد قابل توجه است :
    وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ خَلِقُ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ
    فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ(29– الحجر )

    و آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان گفت که من بشری را از گل خشک که از لجن تیره رنگ ریخته شده است می آفرینم پس آنگاه که او را ساخته و پرداختم و از روح خود در او دمیدم در پیش پای او سجده کنان بیفتید .

    بدیهی است که مرا از " بشر" در این آیه کل "نوع" اوست نه یک فرد خاص از آن و تنوین "بشرا" تنوین نکره نیست بلکه تنوین اعراب است ، مانند این قول شاعر :
    اسد علی وفی الحروب نعامه
    برمن شیر است و لی در جنگها شتر مرغ
    و دلیل آن اینست که بیان چگونگی آفرینش انسان در آیه مزبور درست بهمان گونه است که در آیات سابق در باره " نوع" و "طبیعت " او بیان شده است
    ممکن است برخی اشکال کنند که : برگشت دو ضمیر مجرور در جملات "نفخت فیه " و "فقعوا له " به " بشر " مذکر درآیه ، دلالت آن را فقط بر " آدم " معلوم می کند ، بنا براین اشکالی ندارد که بگوئیم : کسی که روح در او دمیده شده و فرشتگان امر به سجد در برابر او شده اند همان " آدم " است .
    در جواب باید گفت : بعد از اینکه با مطالعه بسیار از آیات معلوم شد که آنچه از گل و لجن تیره ( طین و حماء‌ مسنون ) آفریده شده ،همان نوع " انسان " است ، بکار بردن ضمیر اشکالی وارد نمی کند وآیه مزبور مانند این آیه سورةاعراف می شود که خداوند می فرماید :
    وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ
    و ما همانا شما را آفریدیم وسپس شکل دادیمتان ...

    پس معنی ایه مورد بحث ما نیز چنین میشود که " وقتی نوع انسان را آفریدم و در آدم که فردی از انست روح دمیدم ، در برابر او به سجود بیفتید ... "




    4
    و آیه زیر:

    إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ خَالِقُ بَشَرًا مِّن طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ(72و 71- ص )
    آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان گفت که من بشر را از گل می آفرینم ، پس وقتی او را ساخته و پرداختم و از روح خود در اودیمیدم ، در برابر او به سجد بیفتید .
    این آیه نیز مانند آیه سابق آفرینش انسان را از گل که در این آیه توصیف منتسب به بشر است تاکید می کند و این گونه توصیف در بسیاری از آیات منسوب به نوع انسان است پس این امر قرینه دلالت بر اینست که مراد از بشر در اینجا " انسان " یعنی نوع و طبیعت کلی اوست نه فرد بخصوصی و برگزیده مانند " آدم "
    بنا براین دلالت آیه مزبور به قول دوم یعنی به نظریه تکامل بیشتر و واضح تر است و اینجا تسویه ( جمله ء " سویته " ) تقریبا به معنی جاری ساختن انسان در مسیر تکامل است تا اینکه به صورت انسان درآمده و آماده " نفخ روح " در معنایی که سابقا شناختیم ،گردد.


    5
    و آیه :
    الَّذِى أَحْسَنَ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْانسَانِ مِن طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ ثُمَّ سَوَّئهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ ( 7-9 السجده )
    خداوندی که هر چیزرا به نیکوترین صورت بیافرید و آفرینش انسان را از گل ( آب و خاک ) آغاز کرد ، سپس خلقت نسل او را بر اساس آنچه از آب بی قدر جدا می شود قرار داد و سپس او را بیاراست و از روح خود در او دمید .


    اگر بگوئیم در آیه فوق مراد از " بدء خلق الانسان و ... الخ " آغاز آفرینش آدم و سپس آراستن و شکل دادن اوست ، بنا براین آیه ، قول نخستین ( استقلال انسان ) را تائید می کند ، ولی می توان گفت منظور آغاز آفرینش هر موجود زنده و سپس حرکت دادن آن در مسیر تکامل و آراستن و شکل دادن او به صورت " انسان " و سپس نفخ روح خدا( عقل ) در او می باشد ، اینست که بعدا می فرماید :
    وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ (23- الملک ) الخ


    و برای شما گوش و جشم و دلها قرار داد .
    و این یکی درست تر است ، زیرا در جای خود می گوید : ثم جعل نسله ( سپس نسلش را آفرید از ... ) یعنی بقای نسل نخستین مخلوق از هر نوع و گروه جانداران که باشند ، بوسیله تناسل و آفرینش از " ماء مهین " [ مراد، آب " منی " است که مایه ادامه نسل تمام جانداران است ] ( آب پست و بی قدر باسیر تکامل تدریجی تا رسیدن به " " تسویه " ( اراستگی و تکامل شکل طاهر ) صورت می گیرد


    در کل می توان گفت که آیات فوق - چنانکه از متن آنها ظاهر است - سیر تکامل انسان را در سه یا چهار مرحله بیان می دارند : آفرینش او از گل ، بقای نسل او با تولید مثل تا به صورت " انسان " در آمده و روح در او دمیده شود و سرانجام مرحله بعد از نمفخ روح در او.


    و کلمه " ثم " در آیات مذکور برای بیان تحقق فواصل زمانی بین دورانها و مراحل تکامل می آید و " سلاله " هر چیزی است که از چیز یا چیزهای دیگر برگزیده و جدا شود و " ماء مهین " عبارت از آب منی است که از هر دو جنس نر و ماده بیرون می آید .

    بدیهی است که مراد از " سلاله " در این آیه ، جانوران بسیار کوچک داخل منی هستند که موجود زنده از آن بوجود می آید ( اسپرماتوزوئید و – اوول )
    بعید نیست که نفخ روح در اینجا به معنی اعطاء مقام پیامبری و دانش ( علم الاسماء ) به انسان و تجهیز او با عقل باشد و اطلاق " روح " به علم و معارف حقه ، صحیح و وارد است زیرا روح مایه نخستین و وسیله زندگی است و آن بر دو قسم است : روح جسدی یا روح جسمها که سبب حیا و زنده بودن جانوران است و روح نفسانی که عبارت از دانشها و معارف دینی است که درونها یا خنیشتن های انسانی ( نفوس ) را زنده نگه می دارند و این گفته خداوندکه :
    وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ( 52- الشوری )
    و بدینگونه به تو " روحی" از امر خودمان ، وحی کردیم
    که منظور از " روح " را در آیه ، کتاب خدا و دین و احکام آن دانسته اند


    و همچنین می فرماید :
    يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ (15– غافر )
    خداوند ، روح را از امر خود بر هر آنکه بخواهد از میان بندگان خود القاء می کند .

    يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ ( 2- النحل )
    خداونذد ، فرشتگان را با " روح " بر هر آنکه بخواهد از میان بندگانش، فرو می آورد.

    وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه‏ ( 22- المجادله )
    و خداوند آنها را با روحی از خود ، یاری کرد
    هَلْ أَتىَ‏ عَلىَ الْانسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيًْا مَّذْكُورًا إِنَّا خَلَقْنَا الْانسَانَ
    مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعَا بَصِيرًا إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ
    إِمَّا كَفُورًا(3) ( 1و 3 – الدهر )

    آیا بر انسان روزگارانی نگذشت که چیزی شایسته یاد کردن نبود ، ما او را از آب نطفه دهم آمیخته خلق کردیم تا او را بیازمائیم ، پس او را شنوا و بینایش ساختیم ، ما راه به او نشان دادیم حال ، خواه هدایت پذیر شود و شکر این نعمت گوید و خواه کفران ورزد ( او آزاد است )

    کلمه " هل " ( آیا) در آیات مذکور برای استفهام تقریر است یعنی می گوید در حقیقت " روزگارانی بر انسان گذشت است ... » اینست که برخی از مفسرین آن را به معنی " قد " ( به تحقیق ) گرفته اند .
    و اینکه می گوید : لَمْ يَكُن شَيًْا مَّذْكُورًا ( چیزی قابل ذکر نبود ) یعنی در حقیقت چیزی غیر قابل ذکر بود زیرا نفی در کلام متعلق به قیود مندرج در آنست لذا آیه مزبور چنین معنی می دهد که این نوع ( انسان ) در مرحله خاصی از تاریخ ، یک موجود بی نام و نشان و نا شناخته بوده است پس مفاد آیه بر نوع " انسان " از آغاز شکل یابی بعد از تحول و تکامل از نوع پیش از خود ، دلالت دارد تا اینکه سر انجام موجودی شناخته شده و قابل ذکر گردید
    و نیز بدیهی است که مراد از " مذکور نشدن " ، بی نام و نشان بودن و عدم ذکر انسان ، نزد ملائکه و جهان ماورائی است ، و الا در این موقع ، از میان موجودات زنده ، جانوران ذی عقل نبودند تا انسان در بین آنها مذکور و مطرح باشد


    و در برخی روایات و اخبار آمده که :

    یا بن آدم اذکرنی فی ملاء کاذکرک فی ملاخیر من ملاء الآدمیین
    ای فرزند آدم مرا یاد کن در میان جمعت تا ترا یاد کنم در جمعی بهتر از جمع آدمیان

    اینجا می توان گفت از " انسان " نخستین بار در جمع فرشتگان یاد شده است خواه زمانی که آنها ( افراد نوع انسان ) قبل از انتخاب آدم در زمنین مرتکب فساد و خونریزی شده بودند و خواه زمان قبل از تولد آدم و یا در زمان انتخاب و برگزیدگی او و اعطاء مقام نبود یا دانشت به او ، پس در این موقع است که انسان در ملاء اعلی " ( جهان فرشتگان ) شناخته می شود و فرشتگان از او به بزرگی و عظمت یاد می کنند .

    بهر حال ، انسان ، روزگارانی را از تاریخ سپری کرده اکه در آسمان و نزد فرشتگان والای خدا ناشناخته بوده است ، و در این مدت ، مسیر تغییر و تحولی را از یک نوع به نوع دیگر پیموده تا به صورت " انسان " فعلی بر آمده است و " حین " مدت زمانی است اعم از کم یا زاد و گاهی نیز به معنی " مدت طولانی گرفته انف و " دهر " به معنی زمانی طولانی است که آغاز و انجام ندغاشته باشد ( زمان مطلق تا بی نهایت )

    ممکن است برخی گویند : چه اشکار دارد که بگوئیم اینجا منظور از انسان همان " آدم" است و زمانی را که او در آن مذکور و مطرح نبوده است ، همان زمانی بدانیم که او قطعه گلی چسبنده و " صلصال کالفخار" ( گل خشک سفالی ) و کلا پیش از زندگی یافتن و نفخ روح در او بوده است ؟ یا بگوئیم که منظور آیه طی مراحل آفرینش انسان از نطفه و علقه و مضغه تا ولادت ( مطابق قول اول ) می باشد .

    در جواب باید گفت که هر دو احتمال فوق یعنی اراده کردن فرد خاص از نوع انسان و همچنین کنار گذاشتن افراد دیگر آن خلاف ظاهر آیه است و منحصر ساختن " انسان " به " آدم " یا بیرون کردن سایر افراد از مفهوم " نوع " امر باطل و نادرست است .

    و چنانکه از مفهوم آیه مذکور بر می آید ملائکه اگرچه اسم " بشر" و" انسان " را قبل از اینکه خداوند ، افرینش این نوع مخلوق را آغاز کند ، شنیده بودند ، ولی انسان با اوصاف، خصوصیات کارهای زشت و زیبایش برای آنها ناشناخته بوده است و آنها بعد از اینکه فساد و خونریزی افراد انسانی را می بینند و بعد از اینکه خداوند در جهخان بالا اعلام می کند که می خواهد جانشین در زمین قرار دهد ، پی به صفات و خصوصیات او می برند .

    و نیز آیات سورة " حجر " دلالت بر این امر د ارند که خداوند وقتی فرشتگان را از آفرینش بشر آگاه کرده پیش از آن ، نه تنها اطلاعی از کیفیت و صفات آدمی نداشتند ، حتی اسم و عنوان هم از او نشنیده بودند چنانکه می فرماید :
    وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ ...وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَْاءَ كلَُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئكَةِ... قَالُواْ سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الحَْكِيمُ(32)

    قَالَ يََادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسمَْائهِِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسمَْائهِِمْ قَالَ ...وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبىَ‏ ... ( 30تا34- بقره )

    و آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روی زمین جانشینی قرار می دهم ، ژگفتند : آیا کسی در آن قرار می دهی که فساد کند و خون ها بریزد ... و خداوند به آدم ، تمامی اسم ها را آموخت و سپس آنها را به ملائکه عرضه کرد ... گفتند ما علمی نداریم ( چیزی نمی دانیم ) همانا تو خود دانای رازها و نهان هایی ... و گفت ای آدم آنها را از اسم های آنها آگاه کن پس آنگاه که آدم ، آنها را از اسمهای آنها آگاه کرد گفت ... و آنگاه که به فرشتگان گفتیم به آدم سجد کنید پس همه سجده کردند به جز ابلیس ....)


    آنچه از آیات به وضوح بر می آید ، اینست که اعلام اینکه خداوند انسان را به عنوان خلیفه انتخاب کرده ، بعد از پیدایش افراد انسان در روز زمین بوده و بلکه بعد از زشتکاریها و قتل و خونریزهایی که انجام داده بودند . اینست که فرشتگان وقتی سخن خداوند را مبنی بر اینکه امر می شنوند ، اعتراض می کنند ، بنا براین اننسان قبل از اعلام انتخاب آدم به جانشینی بر فرشتگان شناخته شده بودة ، به طوری که می توان گفت آنچه قبل از انتخاب آدم حاصل شده است ، علم فرشتگان به خصوصیت انسان می باشد اگرچه اسمی از آن نبرده و از حال او سخنی نمی گفته اند و موقع انتخاب او به عنوان خلیفه و جانشین است که به سخن می آیند و از او بدینگونه که در آیه دیدم یاد می کنند .
    بهر حال انسان در مرحله ای از زمان چیزی نمی گفته اند و موقع انتخاب او به عنوان خلیفه و جانشین است که به سخن می آیند و از او بدینگونه که در آیه دیدم یاد می کنند .


    بهر حال انسان در مرحله ای از زمان چیزی غیر مذکور ( بی نام و نشان و ناشناخته ) بوده ، سپس با تمام صفات ، خصوصیات و رفتارهلایش قابل ذکر و شناخته شد.
    بنا براین ، عبارت " انا خلقنا " ی خداوند ، آنچه را که قبلا برای ما مبهم بود ، بیان می کند ، خداوند در این سخن چگونگی آفرینش اننسان را از آغاز آن تا رسیدن او به مرحله " مذکوریت و معروفیت " ( چیزی نام برده و شناخته شده ) ، شرح می دهد ، و مراد از " نطفه " نیز همان " آب" به طور مطلق و یا آبی اندک است ، چنانکه در


    خطبه 48 نهج البلاغه نیز آمده است :
    و قد راءیت ان اقطع هذه النطفه الی شرذمة منکم موطنین اکناف دجله
    و صلاح دیدم که از این آب ( فرات ) بگذرم و به سوی عده ای از شما مسلمین که ساکنان اطراف دجه اند رهسپار شوم .

    و در خطبه 59 در باره خوارج می فرماید :
    مصارعهم دو النطفه – والله لایفلت منهم عشره و لا یهلک منکم عشره
    قتلگاه آنان این طرف آب است ( رودخانه نهروان ) سوگند به خدا ، ده تن از آنان از کشته شدن نجات نمی یابند و ده نفر هم ار شما هلاک نمی گردد.
    و " امشاح " جمع " مشج " ( با دو فتحه ) یا " " مشیج " به معنی " درهم آمیخته " است پس " امشاج " یعنی آمیخته ها .

    و می توان گفت که آوردن چنین صفتی برای " نطفه " در حقیقت توصیف متعلق و محتوای آنست یعنی اجزاء و مواد آن درهم آمیخته می باشد و این اشاره به زیادی مواد و آمیختگی آنها با همدیگر است .

    پس چنانکه گفتیم معنی " نطفه" در ایه مزبور " آب " است که مواد و اجزاء بهم آمیخته داخل آن ، آن را به صورت گل و لجن ریخته شده ( حماء مسنون ) در آورده بودند و از همین ماده اولیه حیاتی ، ابتدا سلولها و بعد ، انواع جانوران نخستین و بعد حیوانات بالاتر و ... پدید آمده اند .
    و " ابتلاء‌" یعنی آزمایش و در تفسیر المیزان چنین آمده که : "ابتلاء" به معنی دگر گونی و تحول یا انتقال یک چیز از حالتی به حالت دیگر و از شکلی به شکل دیگر است مانند آزمایش طلا در بوته "


    و اینکه در صیغهء مضارع آورده ( نبتلیه = آزمایش می کنیم ) دلالت بر ادامه و استمرار دارد ، یعنی ابتلاء امری است که بطور پیوسته از آغاز خلقت انسان از گل تا آنجا که شنوا و بینا ( سمع و بصر ) شده ، ادامه داشته است و پایان ابتلاء ( آزمایش ) که اینجا درست به معنی ( تکامل تدریجی ) است شنوا و بینا ساختن او یا در حقیقت ، دادن آگاهی و شعور به اوست ، تکوینی بودن او را چنانکه از تفسیر مزبور بر می آید نشان می دهد .
    و نیز می توان گفت که مراد از گفته خداوند که " فجعلناه سمیعا بصیرا ( پس او را شنوا و بینا ساختیم ) اینست که خداوند او را نیرو " عقل " و اندیشه داد ، زیرا چشم و گوش ، دو سمبل و وسیله ء دریافت نیروی عقلانی و ادراکات است و بدیهی است که مراد خداوند خود چشم و گوش یا حنواس بینائی و شنوایی نیست ، زیرا آندو را همه حیوانات دارند .

    بنا بر این آیه مزبور کاملا این مفهوم را می رساند که خداوند انسان را پیش از اینکه آدم از میان افراد آن به جانشینین خدا لانتخاب شود نیروی عقل و شعور و آگاهی داده است واینکه می فرماید : إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ... ( به او راه نشان دادیم ...) منظور ، هدایت او به راهی است که منتهی به " الله " می شود و دارای سه بعد :‌عقاید درست ، اخلاق فاضله و عملهای صالح است و این همان راهی است که ضامن سعادت و نیک بختی پیماینده اش بود و او را تا به خدا و کسب خشنودیهای او می رساند .


    و مفاد کلی این سخن ، دادن دین و قانون شرع به انسان ، یا انتخاب او به پیامبری یا جانشینی و حجت بودن او بر اهل زمانش .
    *


    تمامی آتنچه گفتیم ، در بیان معنی و مفهوم آیات شریفه از جهت تطبیق آنها بر نظریه تکامل بود . اما معتقدان به قول اول ( آفرینش مستقل آدم بدون تکامل ) ، ان را چنین تفسیر می کنند که مراد از انسان ، افراد این نوع ( فرزندان آدم ) است که بعد از پیدایش اعجازی و ناگهانی نخستین فرد آن ( آدم ) بوجود آمدند و منظور از " نطفه " ، منی است و " امشاج" ( درهم آمیخته ها ) به معنی ماده حاصل از اختلاط منی مرد و زن است و با هر یک از آب ها آمیخته و مرکب از مواد مختلف می باشد .
    و مراد از ابتلاء یا آزمایش را تغییرات و دگر گونی های رحمی از نطفه تا علقه و ... و تا رشد و اعطای عقل و دین و حکمت و ... می دانند
    البته ، این گونه توجیه آیه ، بعید به نظر نمی رسد ، ولی اشکالات زیر را در بر دارد :


    اولا لفظ "انسان " در دو آیه دو معنی متفاوت دارند ، در حالیکه موضوع آن دو یکی است ، یعنی اولی را باید به معنی نوع و طبیعت گرفت و دومی را به معنی افراد .


    ثانیا لازم می آید که
    لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا 1- الدهر )
    به معنی اصلا چیزی نبود تا مذکور شود
    باشد و قبلا دانستیم که این معنی بر خلاف ظاهر آیه است


    ثالثا
    اختصاص دادن کلمه " انسان " دوم به افراد واستثنا کردن آدم و حوا ، برخلاف معنی کلی و عام کلمه " انسان " است زیرا بنا براین قول ؛ آدم و حوا از نطفه به وجود نیامده اند .





    7

    قُتِلَ الْانسَانُ مَا أَكْفَرَهُ مِنْ أَىّ‏ِ شىَ‏ْءٍ خَلَقَهُ مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَه
    ثمُ‏َّ أَمَاتَهُ فَأَقْبرََهُ ( 17- 12 عبسی )
    کشته باد انسان ، چه چیز او را کافر ساخت ( چه ناسپاس است او ؟!) ، خدا اورا از چه چیزآفرید ؟ از آبی او را آفرید پس آنگاه اندازه اش معین و سپس راهش را هموار کرد و بعد او را بمیراند و به سرازیر گور رهسپارش ساخت .
    بدیهی است که منظور از لفظ " انسان " در این آیه نیز نوع خاص است ، آیه مانند آن : "ان الانسان لفی خسر " ( همانا انسان در زیانکاری است ) می باشد و مراد از " نطفه " آب یا منی است و تنوین آن دلالت بر نوع خاص از آن دارد
    و مراد از " تقدیر" اندازه گیری و بیان کمیت و مقدار چیز است و مفهوم " سبیل " ( راه ) در اینجا طریقه زندگی در دنیا و کمال و نیکبختی او در دو سرای می باشد .
    بنا بر این معنی آیه در صورتیکه " نطفه " را به معنی " آب " بگیریم چنین می شود که :
    خداوند نوع " انسان را از آبی مخصوص ( شاید همان آب آمیخته با گل و لای و عناصر زمینی با خاکی باشد که موجودات زنده از آن بوجود آمده اند ) آفرید ، پس بر او " مقدر ساخت که از حالتی به حالتی دیگر تغییر یابد ( تحول و تکامل ) تا اینکه به صورت و شکل " انسان " درآمد
    سپس خداوند متعال " راه " زندگی مادی و ادامه حیات را با دادن عقل و نیروی اندیشه و ادراک ، برای اوهموار ساخت واو را با فرستادن پیامبرانی از نوع خود او و ارسال دین و کتاب برای او ، به راه سعادت و تقرب به خدا و رسیدن به رضای پروردگارش رهنمون شد .
    ولی اگر بگوئیم که منظور از " نطفه " فقط " منی " است مفهوم " انسان " در آیه ، خاص " افراد " او می شوند نه " نوع " بنا براین در صورت اعتقاد به اینکه آدم و حوا بطور ناگهانی و با اعجاز خداوند در یک لحظه آفریده شده اند ، لازم می آید که معنی کلی " انسان " را محدود کنیم ف یعنی " آدم و حواء" را جزء مفهوم " انسان " ندانیم ، زیرا آن دو ثبق این اعتقاد از طریق زاد ولد و از منی بوجود نیامده اند .
    ولی اگر با وجود معنی کردن " نطفه " به منی " معتقد " معتقد به " تکامل " انسان باشیم ، هیچ استثنا و تخصیصی در مفهوم " انسان " نخواهد شد .






    8
    وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَنَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ ثمُ‏َّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فىِ قَرَارٍ مَّكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَْالِقِينَ(14) ( 12- 14 المومنیون )
    و مکا محققا انسان را از گل خالص یا جزئی از گل آفریدیم پس آنگاه او را نطفغه گردانیده و درجای استوار رحم مادر قرارد دادیم ، آنگاه نطفه را علقه ( خون بسته ) وعلقه را پاره گوشت و باز آن را استخوان ساختیم و سپس بر استخوانها گوشت پوشاندیم پس از آن به آفرینش دیگر از او پرداختیم افرین بر قدرت کامل خداوند که بهترین آفرینندگان است .


    " سلاله " ( با ضم اول ) مانند کناسه و قلامه ، هر چیزی است که آن را از چیزی معین جدا بکنند ، چنانکه پیش از این نیز اشاره کردیم .
    ولی در مورد تفسیر " انسان‌" در این آیه مفسرین اختلاف کردهاند برخی گفته اند که مراد از آن فقط " آدم " پیامبر است و برخی دیگر منظور از آن را فرزندان آدم شمرده و شامل آدم و حوا ندانسته و برداشت گروه سوم چنین بوده است که مراد از " انسان " معنی حقیقی آن است یعنی نوع و طبیعت انسان و این عقیده ء آخر ، بر سایر اقوال در این مورد ترجیح دارد زیرا وقتی می توانیم معنی حقیقی کلمه را اراده کنیم دلیلی بر توجیه و تعبیر آن در خصوص فرد یا افراد ، وجود ندارد .
    بنا براین مفهوم آیه اولی اینست که خداوند نوع انسان را از چیزی که آن را از گل جدا کرده ، آفریده است که عبارت از همان عناصر زمینی ( خاک ) مخلوط با آب می باشد که ابتداء موجودات زنده تک سلولی و بعد انواع جانداران و سرانجام نوع انسان از آن پید امده است


    پس آیه فوق ( اولی ) از چگونگیی آغاز خلقت نوع انسان ، پرده برمی دارد .
    دو آیه بعد از آن حالی از بقای انواع از طریق مزاوجت و تولید نسل می باشد بنا براین معنی جمله " و جعلناه نطفه ..." چنین می شود که : ما در طول زمان ، بقای انسان را بر اساس تشکیل نطفه ، علقه ووو... قرار دادیم .


    و اما معتقدین به اینکه مراد از آفرینش انسان " گل" همان آفرینش آدم است ، ناچار می گویند که چون فرزندان ادم ( افراد انسان ) از آدم بوجود آمده اند و او هم از گل پدید آمده پس خلقت نوع انسان از گل کاملا صادق است و این نظر استاد طباطبائی در تفسیر سودمند " المیزان " می باشد که می گوید :
    " آنچه از ظاهر آیه بر می اید ، مراد از انسان همان نوع لاوست که شامل آدم وغیر او می گردد و منظور از " خلق " آفرینش نخستین است که آدم در آن از " گل" آفریده شده و سپس نسل او از طریق " نطفه " ادامه یافته است و آیه مزبور و آیات بعد از آن به همان معنی آیه و بداء خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین ( 8- السجده ) ( و خداوند آفرینش انسان را از گل آغاز کرد و سپس نسل او را در چیزی جدا شده از آبی سست و بی مقدار قرار داد ، می باشد )


    این نظر دور از منظور آیه است و من تعجب می کنم که ایشان چگونه در تفسیر خودشان از آیه مزبور معنی " سلاله " را بکلی از قلم انداخته اند با آنکه خود ایشان معنی آن را اندکی پیش از این سخنشان از " مجمع البیان " نقل کردهاند ، ولی در توضیح معنی ایه آن را از نظر دور داشته اند ، اینست که موجب درهم آمیختگی تفسیر معنی آیه شده شده است ، در صورتیکه باید دانست که بین این گفته خداوند : " و لقد خلقنا الانسان من طین " ( و همانا انسان را از گل آفریدیم ) و این گفته اش " من سلالة من طین " ( انسان را از جزئی از گل آفریدیم ) فرق زیادی وجود دارد ، بنا بر این معنایی که ایشان کرده اند بر اساس عدم توجه به کلمه " سلاله" بوده است و بنا بر عقیده ایشان ، آدم از " سلاله " آفریده نشده بلکه از " طین " ( خود گل ) خلق شده است ، در صورتی که چنانکه دانستیم – انسان ، آفریده از " سلاله " ( جزئی از محتوا و عناصر یا مواد تشکیل دهنده گل ) می باشد .


    ( نگاه کنید به کتاب تکامل در قرآن ، نوشته حضرت آیت الله علی مشکینی اردبیلی ، ترجمه ق. حسین نژاد ، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی تهران ، بی سال و بی چاپ )‌
    توجه : مطلب ناتمام است لطفا در قسمت بعدی ادامه مطلب را حتما مطالعه فرمایید

  6. 2 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ده چیز مانع از ده چیز است!
    توسط Rez@ee در انجمن احادیث و آیات قرآنی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 18th June 2013, 06:10 AM
  2. ده چیز که مانع رسیدن به چیز های دیگر در زندگی میشود
    توسط artadokht در انجمن روانشناسی موفقیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 11th October 2012, 06:22 PM
  3. 10 چیز که مانع 10 چیز دیگر است!
    توسط parichehr در انجمن مطالب عمومی روانشناسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd September 2012, 12:35 PM
  4. فایل: بازی هیجان انگیز پرونده قضایای اسرار آمیز – Mystery Case Files: Prime Suspects
    توسط آبجی در انجمن دانلود بازیهای رایانه ای
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th March 2010, 01:31 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •