از وبلاگ: http://www.qane.blogfa.com/post-8.aspx






بسم الله الرحمن الرحیم

فهرست مطالب همه چیز در باره نظریه تکامل :
1- شبهه :
2- فرضیه های تکامل موجودات
1-2- نظریه فیكسیسم یا ثبات انواع
2 -2- نظریه ترانسفورمیسم
3-2- فرضیه لامارک
4-2- فرضیه نئولامارکیسم
5-2- داروینیسم
6-2- فرضیه نئو داروینیسم
7-2- فرضیه‌ موتاسیون و جهش ژنی
3- نقد اندیشمندان در باره فرضیه تکامل موجودات
4- فرضیه ای در باره پیدایش زمین:
5- افسانه پیدایش انسان :
6- نظرات اندیشمندان اسلامی در باره تکامل
1-6- دلائل نظریه نخست پذیرش تکامل و توجیه آن
شهید بهشتی و توجیه فرضیه تکامل
2-6- دلائل نظریه دوم ، نظر غالب درمیان علماء
سخن علامه پذیرش تکامل در باره جانوران نه انسان :
3-6- نظریه سوم ، پذیرش هر دو نظر در قرآن :
آیت الله مشکینی و توجیه هردو نظریه با قرآن :
4-6- نظریه چهارم- نظریه تفکیک بین حوزه کاری علم و دین
نظر شهید مطهری در باره عدم پذیرش فرضیه تکامل
5-6- نظریه پنجم ، تجربه زبان اثبات دارد ، نه زبان نفی
نظرآیت الله جوادی آملی در باره آفرینش نخستین انسان
6-6- دلائل نظریه ششم :
نظر شهید آوینی حسن ختام



همه چیز در باره نظریه تکامل( قسمت یکم )
نویسنده : سید مهدی قانع
لطفا در نقل مطالب امانت دار باشید

1- شبهه :
2- فرضیه های تکامل موجودات
1-2- نظریه فیكسیسم یا ثبات انواع
2 -2- نظریه ترانسفورمیسم
3-2- فرضیه لامارک
4-2- فرضیه نئولامارکیسم
5-2- داروینیسم
6-2- فرضیه نئو داروینیسم
7-2- فرضیه‌ موتاسیون و جهش ژنی
3- نقد اندیشمندان در باره فرضیه تکامل موجودات
4- فرضیه ای در باره پیدایش زمین:
5- افسانه پیدایش انسان

1- شبهه :
یکی از مشهورترین شبهه هایی که در بین دانشجویان رشته های گوناگون علوم تجربه و علوم اجتماعی مطرح می شود موضوع پرسش از پیدایش انسان و پرسش هایی پیرامون تحلیل‌های داروینیستی دراین باره است .
چرا که براساس این تحلیل ها ، زنجیره‌ی وراثتی انسان کنونی به میمون نماهایی می‌رسد که پیش از دوران چهارم زمین‌شناسی می‌زیسته‌اند. و می گویند که نخستین جوامع انسانی جامعه‌هایی اشتراکی ( کمونی ) بوده است ، و اهمیت پذیرش و رد این شبهه در این جاست که ، بر اساس آموزه های ادیان توحیدی ، نسل انسان‌های کنونی را به یک زوج انسانی بنام آدم و حوا ( علیهما السلام ) می‌رساند که از بهشت برزمین هبوط کرده‌اند . و بر اساس آنچه که به صراحت در قرآن شریف آمده دانش هایی در باره حقایق جهان به حضرت آدم داده شده است. و نیز گفته شده که ایشان نخستین پیامبر خدا و حجت او بر کره‌ی زمین است. لذا در این میان پرسش و شبهه ای که مطرح می شود این است که:
یک- آیا می‌توان بین این آموزه های دینی و آنچه دربرخی کتاب‌های کتب آموزشی درباره‌ی تکامل انسان‌آمده، جمع کرد ؟
دو- چگونه آیات و روایات مربوط به آفرینش انسان را که در قرآن شریف و سایر کتاب های آسمانی آمده را با فرضیه تکامل موجودات بویژه انسان ، تفسیر و تحلیل کرد؟
وبه دیگر سخن اینکه آیا مطالب قرآن و روایات در باره آفرینش انسان با محتوای علمی سیر تکاملی انسان مطابقت دارد یا خیز؟
2- فرضیه های تکامل موجودات
چگونگى آفرینش موجودات زنده و پدید آمدن انواع گوناگون از زمان های قدیم مورد بحث دانشمندان بوده است با نگاهى هر چند گذارا به کتاب و نوشتارهای بجا مانده از مکتب های دارای پیشنه انسان ها می توان از ریشه دار بودن این بحث بخوبی آگاه شد . بویژه از كتابهاى آسمانى ادیان توحید مانند یهود، مسیحیت و اسلام، به پیوند و وابستگی این بحث با زمینه اعتقادی و دینی انسان ها از گذشته تا کنون پی برد.
اندیشمندان از گذشته تا کنون با توجه به پیشرفت علوم تجربی و نیز مکاتب گوناگون مادی وغیر مادی نظرات متفاوت در باره پیدایش انواع و به دنبال آن پیدایش انسان داده اند که در اینجا به گونه ای گذرا به برخی از آنها اشاره می شود :
1-2-نظریه "فیكسیسم"(Fixisme) یا ثبات انواع : پيش از نيمه سده هيجدهم، قانون مسلم در علوم طبيعى، اين بود كه از هر جانور يا گياهى عادتاً جانور يا گياه هم شكل خود پديد مى آيد، مثلاً از نوع آدم، آدم; از نوع اسب، اسب; از مور، مور; بیشتر دانشمندان قائل به ثبوت انواع ( فیکسیسم ) بوده اند ، آنها بر این باور بودند که هر نوع از انواع نباتات وحیوانات نوعی مستقلی است که در شرایط خاصی بوجود آمده و هیچگدام از نوع دیگری تکون و تبدل نیافته است .
و روى اين اصل نتيجه گرفته مى شد كه هر نوعى از انواع در آغاز آفرينش به همين شكل بوده است و همواره همانند خود را بوجود آورده است و به همين طريق نيز خواهد بود.
نخستين كسى كه نظريه ثبوت انواع را به عنوان يك اصل علمى بيان كرد دانشمند گياه شناسى انگليسى «برون رى»(1628ـ 1704) است. اين دانشمند اظهار كرد كه همه موجودات زنده، معمولاً موجوداتى نظير خود را توليد مى كنند.
پس از وى دانشمند گياه شناس سوئدى «لينه»(1778ـ 1707) بوده است.
پس از اين دو دانشمند، يگانه مدافع نظريه ثبوت انواع در جهان غرب، دانشمند ديرينه شناس و پايه گذار تشريح مقايسه اى «ژرژ كوويه» فرانسوى(1762ـ 1832) است، وى درباره آثار و باقيمانده هاى جانوران از بين رفته (فسيل) چنين نظر داده، كه يك عده جانورانى كه در طى ادوار گذشته عمر زمين، زندگى مى كردند از بين رفته اند، و آثار آنها كه اكنون در درون رسوبات باقيمانده است با آنچه كه امروز در همان نواحى زندگى مى كنند تفاوت كلى دارد. وى علل از بين رفتن جانوران را حدوث بلاياى عظيم طبيعى، بر روى زمين مى پندارد و معتقد مى شود كه در هر انقلابى، گروهى از جانوران از بين رفته و انواع ديگرى بوجود آمده اند و اين نظريه همان، فرضيه معروف «كاتاستروفيسم است.
( نگاه کنید: مقاله داروینیسم در اداور گذشته ، آیت الله جعفر سبحانی، سایت اینترنتی موسسه امام صادق علیه السلام http//imamsadeq.com/ar.php.page,460AA974.html?PHOSESSID=bad7807632ebd258c5125a0685e1c6d)

2 -2- نظریه "ترانسفورمیسم" (Transtormisme) یا تبدل انواع : این دسته از دانشمندان بر این باورند که انواع كنونى موجودات ، انواع دگرگونه شده انوع پیشین است .
برخی از فیسلوفان یونانی نخستین کسانی بودند که نظریه ترانسفورمیسم، یعنى تغییر تدریجى صفات، انواع و موجودات زنده را به گونه ای اجمالی مطرح کردند ، افرادی مانند "انکسیماندر" یا "آناگزیماندر" ( Anaximander) (526-611ق.م) و "امپدکلس" (Enpedocles) ( حدود 430-490ق.م) و آناکزاگوراس ( Anoxagoras) ( 428-490ق.م)و ارسطو (Aristotle)(320-384ق.م)
و در سده های اخیر ، فرضیه تکامل موجودات مورد توجه برخی از دانشمندان فرانسه مانند و طبیعى دان مشهور فرانسوى به نام "كوویه"(Cuvier) ، "برفون"(Buffon) و جانور شناس فرانسوى، "لامارك"(Lamarck) قرار گرفت .
البته شاید بتوان گفت که "كوویه" پیرو هردو نظریه بوده است بلکه بیشتر پیرو نظریه ثبات موجودات بوده زیرا او بر این باور بود كه جانداران در دورانهاى مختلف زمین شناسى پدید آمده‌اند؛ ولى در اثر انقلابهاى بزرگ و ناگهانى در سطح زمین منقرض شدند و دوباره گروه‌هاى دیگرى از حیوانات به صورت كامل‌ترى توسط حق تعالى آفریده شد؛ در دوره‌هاى بعدى تحقق یافتند. و منکر خویشاوندی میان جانوران امروزی و عهد دیرین بود ، این نظریه در دانش زمین شناسى به كاتاستروفیسم (Catastrophisme) یعنى انقلابات عظیم در سطح زمین معروف است.
3-2- فرضیه " لامارک "(Lamarck) (1744 ـ 1829م) ، نظریه او در واقع نخستین تئوری جامعی که تلاش داشت علل و کیفیت وقوع تحول در جاندران و اشتقاق گونه ها را از یکدیگر جمع بندی و تفسیر نماید .
می توان اصول پایه ای نظریه لامارک را به ترتیب زیر جمع بندی کرد:
یک-وجود گرایش ذاتی در جهت افزایش کارآیی وتوان حیاتی موجودات زنده . و به سخن دیگر ، حیات ، یک نیروی ذاتی دارد که سعی می کند موجودیت خود را حفط کند و حجم کالبد جاندار و اندام های او را تا رسیدن به حدی که به صورت خود تنظیم قابل کنترل باشد افزایش دهد .
دو- وجود نوعی شعور و توان درک و فهم در موجودات زنده که نیازهای جدید را درک می کند و برای رفع آنها تلاش می کند . و به سخن دیگر ، وجود استعداد ذاتی در جانداران برای سازیش با تغییرات جدید با محیطهای جدید.
سه – رشد اندامها و قدرت عمل آنها در اثر استعمال افزایش می یابد .
چهار- صفات اکتسابی قابل توارث اند به این معنا که کلیه تغییرات و تحولاتی که در طول مدت حیات موجود زنده عارض می شوند به نسلهای بعد انتقال می یابند .
ولی افکار ایشان چندان مورد توجه جامعه علمی آن روز قرار نگرفت .
4-2- فرضیه نئولامارکیسم : لامارکیسم‏های جدید که سر دسته آنان دانشمند آمریکایی کوپ(cope) و مدافع جدّی آن دانشمندانی نظیر « آلفرد ژیارد » و « دانکت » می‏باشند آن تمایل و اراده‏ائی را که لامارک در جانوران برای تغییر صورت یافتن تصور می‏کرد نپذیرفته و معتقدند تحت تأثیر مستقیم محیط زندگی، در جانوران و گیاهان تغییراتی حاصل می‏گردد، و این تغییرات اکتسابی به تدریج موروثی گشته و به اولاد منتقل گردیده و نسل به نسل تشدید می‏یابد، تا به حدّی که جانور را بیش از پیش به منظور سازش با محیط تغییر می‏دهد.
5-2- داروینیسم " ( Darwinisme) : در بیش از یکصد و اندی سال پیش "چارلز روبرت داروین " ( Charles Robert Darwin) طبیعی دان معروف انگلیسی کتاب " اصل انواع" را انتشار داد ، و با ذکر تجربیات و مطالعات زیادی که شخصا بعمل آورده بود ، بفرضیه تبدل انواع سر و صورتی بخشید . وی معتقد بود که همه انواع حیوانات از چند بلکه از یک نوع اصلی اشتقاق یافته اند .
اصول داروينيسم:
فرضیه تکامل و تبدل "داروين" بر چهار اصل و پیش فرضی استوار است پیروان این نظریه تلاش می کنند که با پذیرش و حتمی نشان دادن این اصول ، شکل علمی و قانونه به این فرضیه ببخشند . این اصول عبارت است :
یکم ـ اصل تنازع برای بقاء : جانداران با قدرت وتوان فوق العاده زیادی افزایش می یابند و محیط هرگز امکان قبول و پرورش همه آنها راندارد مثلا یک باکتری ساده که در 20 دقیقه به دو باکتری تبدیل می شود می تواند در مدت 36ساعت تمامی سطح کره زمین را به ضخامت 30 سانتیمتر از باکتری بپوشاند اما در شرایط طبیعی هرگز این امکان برای هیچ موجود فراهم نمی شود که این گونه تکثیر شود .
داروین با توجه به عمومیت این قاعده در سطح همه موجودات زنده به این نتیجه رسید که چون تعداد بسیار زیادی موجود زنده بیش از ظرفیت و امکانات محیط به وجود می آیند برای ادامه زندگی نوعی مبارزه بین آنها پدید می آید و از این مبارزه مستمر و دائمی تحت عنوان "مبارزه برای زنده ماندن " یا " تنازع برای بقاء " و بطور مختصر "تنازع بقاء" نام برد و او عقیده داشت همین مبارزه یکی از عوامل یا موتورهای اصلی تکامل است ، او تنازع بقاء را تنها به مبارزه ای که بین افراد یک گونه و یا جانداران متعلق به گونه های مختلف اتفاق می افتد محدود نمی دانست بلکه یک مفهوم بسیار گسترده تر برای آن قائل بود . مثلا کوششی را که هر جاندار برای مبارزه باعوامل نامشاعد محیط به عمل می آورد در داخل همان مفهودم تنازع برای بقاء قرار می داد .
دوم- اصل انتخاب طبیعی : در تنازع برای بقاء به طور طبیعی گروهی از موجودات حذف می شوند و داروین معتقد است که پدیده حذف عده زیادی از موجودات زنده و بقای عده ای محدود ، یک پدیده ء کورکورانه و تصادفی نیست ، بلکه عمل حذف و انتخاب با توجه به استعدادها و توانایی های موجودات زنده صورت می پذیرد . طبیعت آن دسته از موجودات زنده را که از آغاز تولد سازگاری بهتر با محیط دارند انتخاب ، و آن گروهی را که کمتر با محیط سازگاری دارند حذف می کنند . فرقی که انتخاب طبیعی از حیث مکانیسم با انتخاب مصنوعی که بنا به خواست و اراده انسان صورت می پذیرد دارد این است که انسان به هنگام انتخاب به صفات و ویژگی هایی توجه می کند که برای او مفید است مثلا اگر انسان گاوی را بخواهد انتخاب کند گاوی را انتخاب می کند که دارای وزن بیشتر ، آرام و کمتر تحرک و مقدار گوشت و شیر بیشتر باشد . اما در انتخاب طبیعی به صفات و ویژگی هایی توجه می کند که برای موجود زنده و تسهیل زندگی وی مفید است . مثلا در انتخاب گاوهای وحشی در محیط ، باقی می مانند که سرعت جابجایی زیادو چالاکتر ، امکانات دفاعی بیشتر و مقاوم تر هستند توسط طبیعت برای ماندن انتخاب می شوند
سوم – سازش با محیط و وراثت : داروین اعتقاد داشت که محیط دو نوع تغییر روی موجودات زنده ایجاد می کند . یکی تغییر بر روی کل اندام و دیگری تغییر از طریق اندام های جنسی یا زاد و ولد ، یعنی محیط می تواند در خود عملکرد جنسی تغییراتی ایجاد کند و بالطبع نتیجه این همه و یا برخی از این تغییرات به نسلهای بعدی منتقل خواهد شد .به عبارت دیگر داروین همه تغییرات اکتسابی را ارثی نمی دانست اما به ارثی شدن برخی از تغییرات اکتسابی معتقد بود او عقیده داشت در همه اندامهای بدن مواد خاصی به نام " ژمول "( Gemmule) وجود دارند این ژمولها به هنگام ساختن نطفه ، سهمی می فرستند و در واقع نطفه های جنسی با مشارکت همه اندام های بدن به وجود می آیند و اگر تغییری در هر یک از اندامها حاصل شود این تغییر در ژمول آن اندام اثر خواهد گذاشت و از طریق سهمی که ژمول در تولید نطقه خواهد داشت به نسل بعد منتقل خواهدشد . به همین دلیل نظریه داروین را " همه زایی " و یا زایش بوسیله همه اندامها می نامند .
چهارم – اصل تاثیر غیر مستقیم جانداران بر یکدیگر :داروین بر این گمان بود که روابط بین جانداران با یکدیگر در امر تحول و تغییر جانداران موثر است مثلا درخت کاج وقتی بهتنهایی در یک منطقه وجو داشته باشد ف امکان تولید نهالهای جوان کاج به دلیل تردد حیوانات بسیار اندک است وفی زمانی که اطراف درخت کاج به وسیله درختان و درختچه های انبوه دیگر که مانع رفت و آمد حیوانات می شود احاطه گردد نهالهای جوان کاج به صورت متراکم و انبوه رشد می کند داروین نتیجه می گیرد که از یکسو وجود حفاظ در اطراف کاجها عامل مثبتی در رشد و گسترش آنها است و از سوی دیگر چاپایان ضمن لگد مال کردن نهالهای جوان به صورت یک عامل منفی در زندگی و گسترش کاج ها عمل می کنند.
6-2- فرضیه نئو داروینیسم:
با کشف جدید قانون وراثت مکتب داروینیسم جدید به وجود آمد. پایه گذار این مکتب ویسمان(Weisman) معتقد است صفات اکتسابی موروثی نمی‏گردند، بلکه صفات و تغییراتی موروثی می‏توانند باشند که به گونه‏ائی در نطفه یعنی در سلول‏های «ژرمن» وجود داشته باشند.
در این فرضیه سلول‏های بدن هر جانوری شامل دو دسته مشخص می‏باشند:
اوّل: سلول‏های «ژرمن» که در غدد تناسلی(تخمدان بیضه) موجود می‏باشند و سلول‏های نطفه را به وجود می‏آورند.
دوم: سلول‏های «سوما» که کلیه اعضاء و دستگاه‏های بدن را تشکیل می‏دهند، وقتی تخم که منشأ تشکیل هر جانداری است شکل می‏گیرد، در حین تقسیمات اوّلیه‏اش سلول‏های ژرمن از بقیه جدا می‏شوند و به صورت غدد تناسلی باقی می‏مانند، در صورتی‏که سایر سلول‏ها تنوع حاصل می‏کنند و کلیه اعضای بدن را تشکیل می‏دهند.
به دیگر سخن، سلول‏های ژرمن از یک طرف و سلول‏های سوما از طرف دیگر، هر یک مستقیماً از تخم سرچشمه می‏گیرند، و از یکدیگر جدا می‏مانند گرچه در یک بدن جا داشته و رابطه فیزیولوژی دارند، بنابراین اگر چنان چه عملی به سلول‏های سوما تغییرات مخصوصی عارض کند(تغییرات بر اثر محیط زندگی) اساساً قابل انتقال به سلول‏های ژرمن نمی‏گردد، روی این اصل ویسمان معتقد می‏شود صفات اکتسابی موروثی نمی‏گردند، بلکه صفات و تغییراتی موروثی می‏توانند باشند که در نطفه یعنی سلول‏های ژرمن مندرج باشند و نموّسلول‏های نطفه آن تغییرات را بروز دهند.
داروینیسم جدید ساختمان زرافه را این طور تشریح می‏کند که روی اصل قابلیت تغییری که نطفه‏های نر و ماده داشته‏اند، در هر نسل زرافه‏هایی به دنیا آمدند که درازی گردن آنها متفاوت بوده است،(از آنجا که درازی گردن در «تنازع بقاء» مورد استفاده جانور واقع گردیده)، لذا زرافه‏هایی توانستند باقی بمانند و تولید مثل کنند که گردنی درازتر از دیگران داشته‏اند، و این خاصیت را بر اثر ساختمان مخصوص نطفه‏شان به اولاد انتقال داده‏اند، در اولاد حاصل نیز که از نظر درازی گردن با یکدیگر متفاوت بودند، بعضی زرافه‏ها که گردنی درازتر داشتند در میدان تنازع بقا پیش بردند، و بدین طریق از نسلی به نسل دیگر بر اثر انتخاب طبیعی زرافه‏های دارای گردن درازتر باقی ماندند و در نتیجه دسته‏ای از جانوران را به وجود آوردند که گردن بسیار دراز دارند و با محیط زندگی خود سازش حاصل نموده‏اند.
داروینیسم جدید در میدان فرضیه‏ها به زودی فرو ریخت و جای خود را به فرضیه موتاسیون(Mutjion) يا« تحول بر اساس جهش » سپرد. پایه گذاران این فرضیه فقط در یکی از اصول فرضیه داروین تجدید نظر کردند، و در اصول دیگر وی که سستی و بی‏پایگی آنها روشن گردید با او همفکر و هم رأی می‏باشند.
7-2- فرضیه‌ موتاسیون و جهش ژنی:
در این فرضیه تغییرات ناگهانی عامل اصلی تبدل انواع و پیدایش گیاهان و انواع حیوانات است، این تغییرات دفعی و ناگهانی است و از راه قانون توارث به اخلاف منتقل می‏گردد و گاهی تراکم این گونه جهش‏ها و تغییرات ناگهانی سبب پیدایش نوعی یا انواعی می‏شود.
با کشف ژن و کروموزوم، واهی بودن نظریات لامارک و داورین هر چه بیشتر نمود پیدا کرد. بعد از آن دانشمندان به این نتیجه رسیدند از آنجائی که صفات و ویژگیهای فرد از طریق ژنها کنترل می‌شوند و ژنها واحدهایی در کروموزومها هستند و جانداران مختلف هم از لحاظ صفات و تعداد کروموزومها با هم متفاوتند، پس برای توجیه نظریه تکامل بایستی هم درتعداد کروزومها و هم در ساختار آنها جهش و تغییراتی ایجاد شود. توجه به تعداد کروموزومی جانداران( خرگوش 44، مگس12، اورانگوتان 48، سگ 76، قورباغه 26، پشه 6، موش 40، انسان 46 و ...) نشان مي‌دهد جانورانی که از حیث تنوع به هم نزدیکترند، کروموزوم آنها با هم اختلاف فاحشی دارد و برعکس. بسیاری از ناهنجاریها در تعداد کروموزومی انسان باعث ایجاد بیماریهي موسوم به سَنْدرم بوده و مضر است.
اما تغییر در ساختار کروموزومها که جهش نامیده میشود پایه‌ مادی گرایانه‌ائی است که دانشمندان عصر جدید تحول انواع را از طریق آن توجیه می‌کنند.
امّا جهش چنان نبود که داورین از آن غفلت داشته باشد. بلکه در بسیاری موارد تغییرات ناگهانی موروثی را یادآور شده و پیدایش نژادهای اصلی سگ‌ها، گربه‌ها، خرگوش‌ها و کبوتران را از همین راه توجیه کرده است. ولی چون در مغزش این اندیشه راه یافته بود که تکامل بایستی آهسته و پیوسته باشد، از اینکه جهش را در تغییر انواع مؤثر بداند خودداری کرده است.
تغییرات ناگهانی که به جانداران دست می‌دهد دارای ویژگیهای زیر است:
الف- پیدایش آنها ناگهانی است نه تدریجی، و حد واسطی میان موجود اولی و تغییر یافته نیست.
ب- محیط زندگی در جهش تأثیری ندارد. زیرا جهش در فردی با هزاران فرد و محیط مشابه بوجود می‌آید.
ج- جهش مراتب مختلفی دارد و اغلب زیان‌آور است.
د- جهش تغییر در ژنها بوده و به نسل بعدی منتقل شده و تا جهش دیگری صورت نگیرد در طول زمان در تمام دورانها خصوصیات خود را حفظ می‌کند. و اکثر این جهش‌ها تحول سطحی ایجاد کرده و تا کنون جهشی که بتواند فاصله دو گونه را پُر کند دیده نشده است و کمتر جهشی بوده که عضوی تازه بوجود آورده باشد. هر چند ممکن است که آن را کوچک یا بزرگ و یا تغییر رنگ دهد. در اين رابطه دانشمندان مي‌گويند: « اگر از فهم پیدایش یک عضو جدید عاجزیم، فهم اینکه چگونه یک ساختمان جدید بوجود آمده است، آن هم بسیار دشوار است.
جهش بسته به نوع جاندار ممکن است مفید یا مضر باشد. مثلا فقدان بال در پروانه باعث مرگش می‌شود، ولی فقدان بال در حشره بالدار در نقطه‌ائی که باد زیاد می‌وزد، ممکن است مفید باشد. ولی سئوال اینجاست که اگر جهش در ناحیه‌ پیدایش عضوی رخ داد، آیا این جهش به تکامل کمک می‌کند. و آیا به مجرد پیدا کردن بال، یک جاندار می‌تواند پرواز کند یا اینکه شرایط دیگری مانند وزن بدن و سنگین مخصوص و شکل جاندار لازم است. پس بایستی سائر قسمتهای بدن جاندار نیز با جهش همراهی کند و این هم نیاز به جهشهای متعدد در ژنهای جاندار دارد. در ضمن اغلب جهش‌ها مغلوب بوده در نتیجه هنگام جفت‌گیری با افراد عادی جهش نیافته از بین می‌روند. پس اولین شرط بقای یک جهش جدا ماندن جانور جهش یافته از افراد نوع اصلی است.
دانشمندي به نام « پاتو» در کتاب تحلیل ریاضی فرضیه تکامل ثابت كرده است: « دست کم یک میلیون نسل متوالی لازم است تا از راه جهش تغییرات اساسی و همه جانبه‌ایی در یکی از صفات نسلی بوجود آید.» جهش‌ها که یگانه عامل تکامل شناخته شده‌اند تقریبا همیشه به نمونه‌های بازگشت به تکرار بستگی دارند. این جهش‌ها بالی ناقص و ضعيف پدید می‌آورند، پاره‌ائی از آنها نابودی دم، دندان و پشم را همراه می‌آورند. باز امیل گوبینو می‌گوید: « جهش‌ها زایده تصادف می‌باشند. ولی چگونه می‌توان از یک سلسله تصادف، عضوی جدید بدست آورد که با روابط بی‌شماری که این عضو لازم دارد، هماهنگ باشد.»
لازم به ذکر است ضمن تکامل جسمی موجودات به هر وسیله‌ائی(تكامل در گذر زمان و جهش بر اثر تغييرات ژني)، نبایستی یک سری رفتارها و غرایز را که در موجودات مختلف متفاوت است را از نظر دور داشت. « به عنوان مثال ساختن خانه‌های شش گوشه توسط زنبور عسل، بنا کردن سد توسط برخی سگهاي آبي»
نمونه‌هایی از جهش ژنی:
الف- جهش مربوط به بازوی کوچک کروموزوم شماره 5 در انسان باعث بیماری سندرم فریاد گربه می‌شود.
ب- جهش در کروموزوم شماره 13 باعث یک تومور مادر زادی در شبکیه چشم خواهد شد.
ج- جهش کروموزوم شماره 11 باعث تومور ویلمز(تومور بدخیم کلیه‌) می‌شود.
د- جهش باعث بالا بردن محصول پنی‌سیلین به وسیله کپک پنی‌سلیوم می‌شود.
( ن. ک : خلقت انسان از نظر قرآن ، محمود محمد عراقی ، بحث های جلسات تفسیر استاد ، علامه مصباح یزدی ، انتشارات شفق قم ، بی تاریخ و بی چاپ ، و نیز دایرة المعارف http://fa.wikipedia.org و نیز نگاه کنید به وبلاگ : http://safir12.blogfa.com/post-354.aspx و نیز : نقد و بررسی نظریه های تکاملی ، دکتر اصغر نیشابوری ،سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزش دفتر امور کمک آموزشی و کتابخانه های وزارت آموزش و پرورش ، چاپ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ اول زمستان 1367ص 119 تا 127)
3-نقد اندیشمندان در باره فرضیه تکامل موجودات
بیان این نقدها در اینجا دلیلی برتایید و یا رد نقد اندشمندان نیست بلکه صرفا جهت آگاهی ازنقطه نظرات مخالف بیان شده است :
نظريه نشو و ارتقاء از طرف دانشمندان مورد مناقشات علمى واقع شده، و بر آن ايراداتى نموده اند كه جواب قانع كننده‌ائى به آنان داده نشده است. و از جمله مخالفان سرسخت آن كه با ادله بطلان، نظريه داروين را رد مى‌كنند «دوكاترورواژ » طبيعى دان مشهور فرانسوى و « ورگو» عالم آلمانى و «كوپ» و « اسان هيلر» دانشمندان زمين شناس و «پوهن» و ديگران مى باشند كه حتى براى اثبات عكس نظريه داروين نيز استدلال كرده‌اند.
ايرادات علمى كه بر اين فرضيه شده است. مانند اينكه سؤال مى‌شود :
یک - اين نشو و ارتقا در حيوانات دريايى صورت نپذيرفته، و حيوانات دريائى به همان حالى كه از ابتدا بوده‌اند؛ باقى مانده‌اند، و يافت نشده است كه تحت تأثير اين قانون واقع شده باشند، و هم چنين تحول حيوانات زمينى به حيوانات هوائى چگونه صورت گرفته است؟
دو - گروه‌هائى از طبقات و انواع عالى‌تر در طبقات پائين‌تر زمين يافت شده‌اند در حالى كه طبق اين قانون بايد آثار اين نوع در طبقات بالاتر باشد؛ و بعضى از انواع نازل‌تر در طبقات بالاتر واقع شده در حالى كه بايد در طبقات پايين‌تر باشد.
سه - بعضى از انواع و گروه هاى جانداران يافت شده‌اند كه در زمانهاى قديم كامل‌تر از امروز بوده‌اند در حالى كه بايد امروز كامل‌تر باشند، حتى طبيعى‌دان معروف «دوكاترورواژ» در مورد انسان اين نظر را دارد كه نه فقط انسان قديم با انسان معاصر فرقى ندارد بلكه نواقص انسان كنونى از انسان قديم بيشتر است.
چهار - پرسش از چگونگى انتقال ميمون از حيوان به انسان و تكامل انسان از ميمون، و واسطه بين انسان و ميمون( در كتاب « على اطلال المذهب المادى» جلد 1، صفحه 88 آمده است: داروين نمى‌گويد كه ميمون فعلى اصل انسان است او مى‌گويد اصل انسان حيوانى است كه بين ميمون و انسان است كه هنوز آثار آن بدست نيامده، اما ميمون را داروين نهايت ترقى شاخه‌ائى از شاخه‌هاى حيوان مى‌شمارد، بنابراين اشكال بر نظريّه او بيشتر مى‌شود.) و بين هر نوع سافل و نوع عالى، چون جهش و تغيير ناگهانى قابل قبول نيست، و موتاسيونيست‌ها از عهده پاسخ به ايراداتى كه بر جهش و تغيير شكل ناگهانى وارد است برنخواهند آمد، و نمى‌توانند نقاط تاريك آن را روشن نمايند، و اگر قائل به انتقال و نقل تدريجى نيز شوند جواب داده خواهد شد كه در زمين شناسى با همه كاوشها و جستجوهايى كه از حلقه مفقوده كرده‌اند اثرى از آن يافت نشده است
پنج- تطور جنين، كه مخالفان تحول به آن استشهاد كرده و مى‌گويند اين همه تغيير و تبدّل كه در جنين پيدا مى‌شود بر حسب نظريه تحول بايد در طى قرنها و عصرها و دورانها و ده‌ها هزار سال انجام بگيرد، چگونه بدون نواميس تحولى كه در تاريخ زندگانى به قول شما ايجاد تكامل مى‌كند انجام مى‌پذيرد؟!
شش- اين نظريه نه فقط اصلش بر اساس حدس و گمان است، در فروعى هم كه بر آن مترتب كرده‌اند مثل اين كه نوع انسان تكامل يافته از نوع ميمون باشد نه انواع ديگر، نيز مبنى بر حدس است كه ناشى از تشابه جسمى ميمون و انسان است با اين كه فرق‌هاى جسمى و مهمتر روانى و اخلاقى بين اين دو نوع اين حدس را بسيار ضعيف مى‌سازد، و حتى از «پينچر» كه از مشاهير دانشمندان طرفدار فرضيه، تكامل است نقل شده كه جاى شك و ترديد نيست در اين كه انسان از نسل ميمون نمى‌باشد، زيرا ميمون داراى ساختمانى است كه نوع انسانى محال است از نظر تشريح تكامل يافته ميمون باشد.
بررسي مختصرى از سخنان « هنري برگسون(1859 الي 1941)» فيلسوف و نويسنده مشهور فرانسوى و برنده جائزه را و تعدادي ديگر از دانشمندان غربي، بي‌پايه بودن نظريه داروين را كه امروز پايه و اساس نگرش و جهانبيني غرب و مدرنيته را تشكيل مي‌دهد، آشكار مي‌نمايد.
اين فيلسوف پس از بيان مطالبى كه در رد ماديين و نظريه « تطور» بيان داشته و آنان را به خطا نسبت داده مى‌گويد: « تطور حيات بر اين صورتهاى زشتى كه داروين و اسپنسر كشيده‌اند ممكن نيست.»
و در ضمن حمله‌هايى كه به ماديين و كسانى كه پيدايش موجودات را از راه تصادف و انتخاب طبيعى پنداشته‌اند مى‌نمايد و آنان را مسخره مى‌كند، و بر بطلان نظرشان برهان مى‌آورد و مى‌گويد: « چگونه عقول ما مى‌تواند تصديق كند قوه باصره تمام حيوانات به طريق تصادف، و تطور و انتخاب طبيعى موجود شده باشد. محال است كه چشم، آن دستگاه عجيب و غريب پيچيده از آغاز بدون واسطه و علت غير مادى از ماده به اين صورت كامل به وجود آمده باشد. اگر ما مذهب تطور را بپذيريم، و با آنان كه اين مذهب را دارند متفقاً بگوئيم دستگاه بينائى جميع حيوانات پس از پيدايش بعد از يك سلسله تطورات بسيار بواسطه ناموس انتخاب طبيعى، و تأثير محيط، و ظروف و احوال و شرايطى كه حيوان در آن قرار دارد به اين مرتبه از كمال كنونى رسيده است آيا مى‌توانيم عقل را خود را قانع كنيم به اينكه شرايط؛ و ادوار و ظروف و احوالى كه براى چشم انسان جلو آمده به تمام معنى و صد در صد با شرايط و احوال دوران‌هايى كه بر چشم جميع حيوانات گذشته مطابقت داشته است؟»
باز مى‌گويد: « انتخاب طبيعى پايه‌اش بر تصادف است زيرا كسانى كه اين نظر را دارند گمان مى‌كنند كه هر موجود زنده‌ائى تحت تأثيرات مختلف قرار مى‌گيرد، ولكن آنچه براى يك زنده‌ائى از اسباب و مؤثرات و عوامل تكامل اتفاق مى‌افتد ممكن نيست كه عيناً براى تمام موجودات زنده اتفاق بيافتد بلكه به طور قطع اين عوامل مختلف مى‌باشند پس ناچار بايد در نتيجه هم اين اختلاف باشد، و بايد قوه باصره در دستگاه بينائى حيوانات مختلف، مختلف موجود شود در حالى كه در تمام حيوانات اين دستگاه به صورت واحد است.»
سپس هنرى برگسون، نظام زوجيّت را بررسى مى‌نمايد و باز هم ماديين را مسخره مى‌كند و مى‌گويد: « اگر ما پذيرفتيم كه اين تصادف سحرآسا و عجيب و باورنكردنى در تكوين دستگاه بينائى جميع حيوانات به يك نقشه و صورت امكان پذير است، در عالم نبات است چه خواهيم گفت كه مسيرش به تمام معنى با راه و مسير حيوان اختلاف دارد مع ذلك مى‌بينيم كه هر دو در راهى از راه‌هاى حيات با هم اتفاق دارند. ما مى‌بينيم كه نبات و حيوان در عمل تناسل از يك روش پيروى مى‌كنند، پس چگونه حيوان براى عمل تناسل «نر و ماده» را اختراع كرده، و نبات نيز همين طريق را اختراع كرده؟ و تصادفات تمام عوامل تطور و تحول و انتخاب طبيعى در تمام نباتات و حيوانات صد در صد مطابق درآمده است؟ سپس مى‌گويد: محال است كه اين اساس واهى ـ اساسي كه آن را انتخاب طبيعى ناميده‌اند ـ اساس اين تطابق و توافق باشد».
و از جمله دانشمندانى كه نظريه داروين را رد كرده‌اند، يكى «ايف دورج» عضو سابق مجمع علمى فرانسه و ديگر «م. جولد سميث» را نام مى‌برند، اين دو نفر در صفحه 345 كتابى كه به نام «نظريات تحول» نوشته‌اند: « مگر يك نفر مانند «نيوتن» پيدا شود و بطور طفره با اكتشاف جديد غير منتظر اين مسأله را حل نمايد. - تا اين كه مى‌گويند - داروين وقتى قانون انتخاب طبيعى را مطرح كرد، خيال مى‌كرد نيوتنِ اين نظريه است، ولى متأسفانه نظريه او در برابر نقد و ايراداتى كه بر آن وارد آمد پايدار نماند.»
« فون بایر» دانشمند بزرگ و باستان شناس آلمانی در کتاب « ابطال نظر داروین» می‏نویسد: « هر کس بگوید: انسان زاده‏ میمون است باید او را یک فرد جسور دانست، زیرا ما در حفاری‏های خود کوچکترین گواهی بر این گفتار پیدا نکردیم»
« فیرکو» طبیعی‏دان آلمانی متخصص «انتریولوژی يا تاریخ طبیعی انسان» می‏نویسد: « پیشرفت‏های محسوسی که علم تاریخ طبیعی انسان نموده است، روز به روز خویشاوندی انسان و میمون را دورتر می‏سازد، در حفریات عهد چهارم زمین هنگامی که جمجمه‏های انسان‏ها را در نظر می‏گیریم هرگز به کلّه میمونی که به کلّه انسان شباهت داشته باشد دست نیافتیم.»
« ایلی دوسیون » می‏گوید: دو ضربت شدید که بر دو اصل داروین وارد آمد، آخرین مقاومت خود را از دست دادند، «قانون انتخاب طبیعی» به وسیله «هربرت اسپنسر» ابطال گردید، و قانون «وراثت اوصاف اکتسابی» که پایه نظریه داروین است با تحقیقات دانشمند جنین شناس «رسیمان» از پای درآمد.
« چینو » استاد دانشگاه « نانسی كشور فرانسه » می‏نویسد: قانون « سازش با محیط » و تطبیق اعضاء با مقتضیات وضع زندگی، بی‏پایه است، کسانی که تصوّر کرده‏اند اردک بر اثر شنا، پرده شنا را در پای خود پیدا کرده و در روز نخست دارا نبوده سخت در اشتباهند و اردک از روز نخست برای شنا کردن آفریده شده است.»
« بلوجر » دانشمند فیزیولوژی می‏نویسد: من از نزدیک همه استدلال‏های کسانی را که معتقد به انتقال صفات اکتسابی بوده‏اند یک یک مورد بررسی قرار داده‏ام، ولی هیچکدام آنها قدرت اثبات این قانون کلی را ندارند.
« دویو اریموند » فیزیولوژیست فرانسوی می‏نویسد: قانون وراثت برای تغییر حوادث طبیعی اختراع گردید و بیش از یک فرضیه نیست.
بنابراین فرضه داروین بر اثر تحقیقات پژوهندگان دانش طبیعی حتی در حدّ یک فرضیّه هم نیست و هیچ اساس علمی ندارد و روز به روز بی‏پایگی آن به وضوح روشن می‏شود.
« وان بندن(Van Benden)» جنین شناس مشهور بلژیکی یک سال پس از فوت داروین قانون تولید مثل را در جانوران کشف می‏کند، و با این اکتشاف دوره جدیدی در تاریخ حیات شناسی به وجود می‏آورد. وی می‏گوید: «وقتی دو نطفه نر(اسپرماتوزوئید) و مادّه (اوول) به عنوان دو سلول متّحد می‏گردند، سلولی به نام تخم به وجود می‏آورند که پیوسته تقسیم می‏شوند، یعنی ابتدا به دو و سپس به چهار، و آن‏گاه به هشت، شانزده، سی و دو و... سلول‏های موجود رفته رفته تنوّع حاصل کرده،، بافت‏های بدن و سپس اعضا، و بالأخره دستگاه‏های مختلف، و سرانجام جاندار جدیدی نظیر والدین پا به عرصه می‏گذارند. وقتی طفلی به دنیا می‏آید در واقع دنباله وجود پدر و مادر است و با آنها پیوند مادی دارد، پس چنانچه صفتی بخواهد از والدین به اولاد برسد باید به هر صورت ممکن در سلولهای نطفه موجود باشد و از طریق آنان به اولاد انتقال یابد.»
پروفسور ابراهیم حورانی دانشمند زبان‌شناسی از كشور سوريه در رساله‌ائی تحت عنوان روش فلاسفه در رد نشو و ارتقاء می‌گوید: « دانشمندان نه تنها نظر داورین را به اثبات نرسانده‌اند. بلکه آن را رد کرده‌اند و با آن که می‌دانستند وی به مدت بیست سال در این زمینه تحقیق کرده است، بر او خرده گرفتند.»
استاد حورانی راجع به انتخاب طبیعی گفته است: « طبیعت تنها در موجودات تأثیر دارد و دیگر قادر نیست معلولی را بوجود آورد. می‌تواند چشمی را کور کند، ولی در پدید آمدن چشم نمی‌تواند نقش داشته باشد. مکتب داروین چنین اقتضا می‌کند که انواع عالی و پست در طول هم واقع شده باشند. در حالی‌که هم در موجودات زنده‌ فعلی و هم در نسل‌های انقراض یافته می‌بینیم که آنها در عرض نیز اجتماع کرده‌اند.»
دانشمنداني كه با فرضيه تكامل و اصول آن مخالف هستند و می‌گویند: « تکاملی که معلول انتخاب طبیعی باشد در مورد انسان صدق نمی‌کند و بایستی او را موجودی مستقل شناخت»، به افراد فوق ختم نشده و اشاره به سخنان تعدادي از آنان كه زمينه و گرايش مذهبي نيز ندارند، بسيار حائز اهميت مي‌باشد و نشان از ناپايداري و لرزش شديد ستونهاي تنازع بقاء و انتخاب طبيعي و ... مي‌دهد.
فیرخومی می‌گوید: « برای ما آشکار شده که میان انسان و میمون فرق اساسی وجود دارد و نمی‌توان انسان را از نسل آن یا حیوانات دیگری پنداشت.
میفرت می‌گوید: « به هیچ وجه امکان ندارد مذهب داورین را تأیید کنیم، بلکه آن را همیشه در ردیف افکاری بچه‌گانه خواهیم داشت»
هکسلی می‌گوید: « طبق اداله‌ائی که در دست داریم هنوز روشن نشده است که نوعی از گیاهان و حیوانات به سبب انتخاب طبیعی یا مصنوعی پدید آمده باشند.») و باز می‌گوید: « البته انسان فقط انسان است و در انسانیت خود هم یگانه و بی‌نظیر می‌باشد.»
پرفسور تندل می‌گوید: « شکی نیست کسانیکه به تکامل عقیده پیدا کرده‌اند نمی‌دانند که این موضوع بر اساس یک سلسله مقدماتی استوار گشته که هنوز مورد قبول واقع نگشته، بی‌گفتگو نیست که باید عقیده‌ داروین را دگرگون(متلاشي و نابود) ساخت».
پروفسور دوبژانسكي(Dobzhansky) گفته است: « شکی نیست که جنبه‌های تاریخی و عوامل اصلی جریان تکامل هنوز به طور کامل معلوم نشده است. علل و عواملی که برای پیشرفت نوع بشر شمرده‌اند، بسیار مبهم و تاریک است و نتایج ضعیفی از آن گرفته می‌شود.
کلارک در کتاب گواهی فسیل برای تکامل تدریجی بشر به سال 1964 می‌گوید: « شانس پیدا شدن فسیل از اجداد واقعی و حتی نمایش دهنده‌ایی از گروه جغرافیای محلی که اجداد حقیقی ما را ثابت کند، آنقدر کم است که اصولاً قابلیت و ارزش تصور هم ندارد.»
دانشمند معروف انگلیسی به نام دیوز(L.M.Davies) در باره کتاب اصل انواع داروین که در سال 1859 منتشر شد، می‌گوید: « تنها در این کتاب بیش از 800 جمله شرطی از قبیل بیایید فرض کنیم، ممکن است حدس بزنیم و غیره وجود دارد.»
خود داروین در فصل 6 کتاب اصل انواع می‌گوید: « قبل از اینکه خواننده به این قسمت از کار من برسد مشکلات زیادی به او هجوم خواهند آورد. البته بعضی از آنها به قدری جدّی و موجه است که باید اعتراف کنم هم اکنون نیز به سختی می‌توانم خود در باره آنها فکر کنم و دچار تردید نشوم.»
بیولوژیست فرانسوی ژان رستان(Rostand) می‌گوید: « تئوری تکامل افسانه پریان برای بزرگسالان است.»
گراسه(P.P.Grasse) عضو آکادمی علوم فرانسه می‌گوید: « هیچ بعید نیست که سرانجام، بیولوژی عنان و زبان تفسیر را در این باره به دست متافیزیک( علوم ماوراء الطبيعه) بسپارد».
محمود بهزاد استاد علم تکامل با وجود اعتقاد به اینکه انسان میمون اشتغال پیدا کرده است در آخر کتاب داروینیسم خود خلاصه‌ی نظریات دانشمندان را در چند جمله خلاصه کرده می‌گوید:« باید اقرار کرد که هیچیک از نظریات علمای طبیعی، کافی برای بیان آن نیست و این هماهنگی غیر قابل انکاری که بین موجودات وجود دارد نمی‌تواند تصادفی باشد زیرا جهش همیشه با حذف عضو همراه است، با تولید عضو هم همراه نیست. بنابراین وقتی ما برای توضیح عضو نمی‌توانیم نظری بگوییم، در باره شاخه جانوران و تبدیل آنها به یکدیگر بکلی کمیتان لنگ است».
به اشتباه برخی می‌پندارند تنها رجال مذهبی منکر عقیده تکامل انواع هستند، چون در میان دانشمندان بزرگ طبیعی، کسانی از قبیل استاد ویالتون(Wiallcton) رئیس دانشکده پزشکی و استاد جنین ‌شناسی در مونپلیه فرانسه و پروفسور کاترفاژ مدیر موزه تاریخ طبیعی درپاریس این مکتب را رد کرده‌اند.
کاترفاژ می‌گوید: « ما نمی‌دانیم چگونه انواع مختلف مارها بوجود آمدند، ولی این را می‌دانیم که آنها قابل تبدیل به انواع دیگر نیستند و داروین و لامارک قطعاً ناموس آفرینش را درباره‌ آنها کشف نکرده‌اند.»
بر اساس سخنان انديشمندان فوق، تمام عوامل قادر نیستند که یک موجود را به شکل دیگر در آورند. تمام تغییراتی که امکان وقوع دارد سطحی بوده و هرگز به ذات اصلی حیوان و گیاه راه نبرده‌اند. لذا بايد گفت: « حلقه گمشدهء ادعائي طرفداران داروين، تنها بین انسان و حیوانات پست‌تر از او مفقود نگشته است و ما همچنان به دنبال چنین حلقه‌ائی در بین تمام حیوانات می‌گردیم.»
در اینجا یک مسئله ساده و منطقی وجود دارد و آن هم این است که باید بفهمیم این حلقه‌ائی که طرفداران تبدل انواع ادعا کرده و می‌گویند بین انسان و میمون مفقودالاثر گردیده و معتقدند او موجودی ضعیف العقل‌تر از فعلی بوده، با آن همه ضعف جسمانی و عقلی چگونه توانسته است در محیطی که پر از حیوانات درنده بوده زیست کند؟ پس نتیجه می‌گیریم.
1- مکتب داروین رد و خلاف دین است.
2- رد این مکتب به دلیل کافی نبودن ادله آن است.
3- برتری داشتن ادله‌های مخالف آن بر ادله‌هائی که آن را تأیید می‌کند.
پس بیایید این نظریه اغراق‌آمیز را رها سازیم که می‌گوید: « در خلال صد میلیون سال اشیاء زیادی بوجود می‌آید. می‌گوییم: اگر در ظرف یک سال اصلاً چیزی پدید نیایید و کمترین اثری از آن نباشد هیچگونه دلیلی نداریم که اگر یک سال را صد میلیون سال یا ده هزار میلیون سال و بیشتر از آن کنیم، آن‌وقت چیزی سر از نقاب عدم بر می‌آورد و وجود پیدا می‌کند.
( نگاه کنید به وبلاگ : http://safir12.blogfa.com/post-349.aspx)
دانشمند نامور فرانسوى" كاميل فلاماريون " کتاب های مختلفی در موضوعات گوناگون نوشته از جمله كتابى به نام"مرگ و راز آن" (La Mo t Etson Myste e ) كه در سه جلد اولى پيش از مرگAvant lamo ( t ) و دومى گرداگرد مرگ(Autou de lamo t ) و سومى پس از مرگ(Ap es lamo t ) است . اين كتاب را عالم مصرى محمد فريد و جدى به عربى ترجمه كرده است و آنرا"على اطلال المذهب المادى" نامیده است نام نهاده است.
( نگاه کنید: مقاله داروینیسم در اداور گذشته ، آیت الله جعفر سبحانی، سایت اینترنتی موسسه امام صادق علیه السلام http//imamsadeq.com/ar.php.page,460AA974.html?PHOSESSID=bad7807632ebd258c5125a0685e1c6d)

انتقاد از اصول چهارگانه فرضیه داورین
1- تنازع بقاء همیشه با آن بی‌رحمی که داورین می‌پندارد همراه نیست. بی‌گمان تعادل موجودات از قربانی‌های فراوانی پدید آمده است. اگر یک قورباغه هزاران تخم و نوزاد بوجود آورد، تعدادی از آنها زنده می‌مانند و باقی دیگر را یا قورباغه‌ها و حشرات دیگر می‌خورند یا بر اثر بیماریها و انگل‌ها از بین می‌روند. این از بین رفتن‌ بی‌آنکه هیچ رابطه‌ائی با این که يك بچه قورباغه دمی کوتاه یا دراز و یا پوستی روشن و تاریک‌تر، و دستگاه تنفس کاملتر یا ناقص‌تر و ... داشته باشد انجام گرفته است.( گوبینو، 61)
2- تغییراتی که بوسیله محیط در جاندار رخ می‌دهد بسیار جزئی و نامحسوس است و پس از مرور هزاران سال به صورت تغییر کلی درمی‌آید و پایه انواع را تشکیل می‌دهد. پس این تغییر جزئی چگونه می‌تواند ضامن بقای گروهی در برابر گروه دیگر شود. دانشمندان علوم طبيعي می‌گویند: «تغییرات مولد تغییر فردی، چون همیشه خفیف و ناچیز، سود یا زیان آنها هم بسیار ناچیز است. آیا این تغییرات می‌تواند تحولی به منظور انتخاب فرد لایق و مستعدتر انجام دهد؟ هیچکس نمی‌تواند بپذیرد که شاخی درازتر از چند میلی‌متر و پرده پایی به ضخامت دو یا سه میلی‌متر، می‌تواند خود را از گزند حوادث برهاند. تنازع بقاء میدان مسابقه نیست و نمی‌توان آن را مسابقه اسب دوانی که درازای سر اسب هم در پیروزی دخیل است، تشبیه کرد. فقط تغییرات بزرگ محاسن با معایب کافی را برای انتخاب اصلح پدید می‌آورد و از این رو امتیازات فردی دارای اهمیت بسیار کوچک می‌باشد.( همان، 62)
3- برای آنکه یک تغییر اکتسابی مثلا سیاهی پوست بر اثر تأثیر پوست ارثی شود، بایستی این تغییر بوسیله‌ایی در ژنهایی که مربوط به رنگ پوست است ابجاد گردد که صفت جدید بعد از تغییر ژن والدین به فرزند منتقل شود.
4- در اکوسیستم دریایی با وجود شرایط یکسان محیطی انواع و اقسام جانوران و موجودات از ریز و درشت وجود دارد که طرز زندگی و ساختار تشریعی هر کدام با دیگری متفاوت است.
4- فرضیه ای در باره پیدایش زمین:
برای آشنایی به گونه ای فشرده و جامع پیرامون نظریه داروین و نظرات تکمیل شده آنان آشنا شویم بهتر است به زبان ساده درباره ادعای آنان که مروری داشته باشیم
زمین تقریبا چهار و نیم بیلیارد سال قبل پس از آنکه زمین از خورشید جدا گردید و توده ای گداخته و مایع بوده که در آن تمام عناصر بحالت بخار و یا گاز وجود داشته وهنوز مواد شمیایی بوجود نیامده بود در آن زمان در روی زمین ، دریا ها ، خشکی ها ، کوهها وجود نداشتند . این تودةء گداخته رفته – رفته سرد شده و از ترکیب عناصر با هم مواد ( Union) شیمیائی بوجود آمده و روی زمین قشر نازکی فرا گرفته است .
پس از آنکه از حرارت روی زمین و هوایی که آن را احاطه کرده بود به اندازه کافی کم شد مقدار زیادی بخار آب ، بصورت باران بزمین باریده ودریاهای گرمی را بوجود آورده که تمام سطح .یمن را می پوشانیده است . رفته – رفته روی زمین را قشر نازکی فرار می گرفت ولی معهذا ، توده گداخته ای که در دل زمین موجود بود ، این قشر نازک را میشکافت و بیرون آمد . بالاخره در عرض میلیونها سال قشر زمین ضخیم تر گشت ، دریاهای بزرگ دریاچه ها ، رود خانه ها و بدنبال خشکی ها رسوباتی بوجود آمد و طبقات مختلف زمین پدیدار شد .
طبقاتی که در زیر قرار گرفته اند ، تاریخ بی اندازه قدیم دارند و منسوب بدوره های خیلی قبل از ما هستند ، برعکس طبقاتی که بسطح زمین نزدیک هستند ، چندان قدیمی نیستند و بدینجهت از روی این طبقات دوره ای را که طی کرده ایم به چهار دوره تقسیم می کنند :
1-دوره خیلی قدیم « آرخئین Archeen» : در این دوره زندگی تازه شروع به پیدایش می نماید و رفته – رفته تکامل مییابد . ثبقاتی که متعلق باین دوره هستند ، میر سانند که فقط نباتات ساده ابتدائی از قبیل ، قارچ ها، جلبکها و بطور کلی گیاههای دریایی زندگی می کرده اند و از این عالم حیوانات در این دوره فقط حیوانات یک سلولی و حیوانات چند سلولی ساده ، مانند مرجان ها و جاندارانی شبیه کرمها وجو داشته اند .
2- دوره قدیم « پالئوزوئیک Paleozoique»: در این دوره با مهره داران مواجه می شویم ، در آغاز
مهره دارانی که در دریا زندگی می کرده اند و بعد ، دوزیستان و خزندگان بوجود می آیند .
3 - دوره وسطی «مزوزوئیک Mesozoique»: در این دوره خزندگان بنحو بهتر تکامل می یابند و انواع مختلفی پیدا می کنند پرندگان در اواسط این دوره پیدا می شوند ، و باز در این دوره است که پستانداران تکامل خود را آغاز می نمایند .
4- دوره جدید«کاینازوئیک Cainozoique» : در این دوره پستانداران که طبقه ممتاز حیوانات را تشکیل می دهند ، به اطراف و نواحی مختلف عالم پراکنده می شوند . پستانداران در راه مبارزه بازندگی بر تمام جانداران مزیت و برتری حاصل می کنند و بدینجهت فرمانروای بر خشکی و دریا می گردند آنها در روی زمین با شرایط مختلف سازگار می شوند و به همین علت انواع جدید شروع به پیدایش می کنند .در خشکی ها ، دریاها ، کوه ها .. در همه جای زمین ما حیوانات پستاندار را مشاهده می کنیم . ( پیدایش انسان و عقاید داروین ، آ.ای. قارایوین ، ترجمه عزیز محسنی ، مرکز نشر سپهر تهران ، چاپ چهارم ، زمستان 1354ص 39 و 40)

5- افسانه پیدایش انسان : در اواخر این دوره یعنی دوره چهارم در حدود سی میلیون سال پیش ، گله های میمون های عالی که «پاراپیته سینا Parapithecinae» خوانده می شوند ، در جنگلهای مناطق گرمیسری زندگی می کردند اینا ژیبون ، اورانگ اوتان و « دریوپیته کوس Dryopithecus» بودند .
گفته شده که «دریوپیته سیناها» نیاکان مشترک انسان و میمونهای آدم نمای کنونی ، یعنی گوریل و شامپانزه می باشند . بعدها باستانشناسان بقایای بسیاری از آدم – میمونهای منقرض شده را پیدا کردند که در جریان تکاملی خود در فاصله میان « دریوپیته کوس » و انسان جای می گیرند چنین کشفیاتی در اغلب مناطق جهان ، چون اروپا ، آسیا ، ( هندوستان و گرجستان ) و جنوب آفریقا انجام شده است .
برخی از دانشمندان در تحلیل های خود گفته اند که آدم میمونهای بزرگ برای بالا رفتن از درخت اغلب حالتی قائم به خود می گرفتند ، و استخوان های مچ دستشان کم کم به انجام حرکات گوناگون عادت می کرد ، بعدها در حوزه هایی که از انبوهی جنگلها کاسته شد، این گله های آدم – میمون مجبور شدند از درختها به زیر بیایند و به زندگی جدیدی بر روی زمین تن در دهند عادت کردن به حالت قائم این امکان را به آنان داد تا ایستاده راه بروند و دستهاشان را برای برداشتن اشیاء و گرد آوری خوراک ، دفاع از خود و حمله به دشمن به کار اندازند .
ساختمان استخوان آنان نشان میدهد که قاعدتا بر روی پاها ، یعنی به حالت عمودی راه می رفته اند ، انگشت شست ، که در برابر دیگر انگشتان دست قرار گرفته بود، برخلاف انگشت شست اکثر آدم – میمونهای کنونی ، نسبتا بزرگ بود این امر نشانگر این است که آدم – میمونهای قادر به انجام حرکات گوناگون بوده اند ، آنها می توانستند برای دفاع از خود در برابر دشمنان خطر ناک و در شکار و گرد آوری خوراک که کار همیشگیشان بود ، از اشیائی چون سنگ ، استخوان ، و غیره استفاده کنند همانگونه که از حفاریها بر می آید ، آنان ، جانوران کوچک را شکار می کرده و با اشیاء‌سنگین آنها را می کشته ، و برای شکستن لا سنگ پشت و خرچنگ از سنگ استفاده می کرده اند .
استفاده مداوم از ابزار طبیعی ، سرانجام باعث شد که آنان بکوشند تا اشیاء پیرامون خود را با نیازهای خویش تطبیق دهند ، ابزارهایی برای کارهای گوناگون بسازند و به مرحله کارآگاهانه قدم بگذارند این انساهای سنگواره برای برآوردن نیازمندیهای خویش اشیائی را که در طبیعت یافت می شد در روند کار ، به صورت وسائل و ابزار در آوردند ساختن ساده ترین ابزار انسان را از جهان حیوانی متمایز می سازد زیرا هیج جانوری قادر به فعالیتهای آگاهانه نیست و هیچ جانوری ، حتی ساده ترین ابزار را نمی تواند بسازد .
یکی از مهمترین حنبه های زیستی آدم – میمونهای قدیم ، ساختمان جمجمه آنان بود که با حالت قائم بدنشان هماهنگی داشت . این امر در آینده تکامل سریع جمجمه و مغز آنان را آسان کرد.
بدین سان در پایان دوران سوم ، یعنی بیش از یک میلیون و پانصد هزار سال پیش ، تکامل پشرونده جهان حیوانی ، بزرگترین رویداد تاریخ حیات بر روی زمین را پدید آورد در نتیجه روند طولانی تکامل ، نزدیکترین نیاکان انسان را به ظهور رسیدند انسان موافق قوانین عینی و طبیعی تکامل ، متکامل شد.
( ن.ک : زمینه تکامل اجتماعی ، و.ک. میتروپولسکی و ی . ا. زوبمیتسکی و و. ل . کرف ، ترجمه م. مینوخرد – ح. کامرانی ، انتشارات امیر کبیر ، چاپ اول تیرماه 1352 ص 6 تا ص 10 )
در باره کشفیاتی که تاکنون انجام شده عبارتند از
1-باید گفت که قدیمی ترین آثاری که از انسان بدست آمده متعلق به دو میلیون سال قبل به نام" هوموهابی لیس" (Homohabilis) بوده که ایستاده راه می رفته اند ولی دست آنها ناکامل تر از انسان ها ی امروزه بوده است . فسیل انسان های "هابی لیس" اولین بار در جاوه کشف گردید این نوع را که "پیته کانتروپ" یا انسان جاوه می نامند. بعدها، در شمال آفریقا و مجارستان و آلمان نمونه های دیگری از این نوع به دست آمد.
2- در اروپا قدیمترین فسیل انسانی که پیدا شده است در منطقه "هایدلبرگ" آلمان بوده ، که به نام "هوموهایدلبرگسنیس"(Homoheidel bergensis) معروف است . انسان "هایدلبرگ" که از او چانه ای محکم و بدون برآمدگی، و ساختمان دندان هایی شبیه انسان امروزی به دست آمد، قریب پانصد هزار سال پیش می زیسته است.
3-بعدها نیز از همین نوع آثار انسان "پیته کانتروپ" در چین به نام "سینانتروپ " کشف گردید ، که شامل چانه، جمجمه، کاسه سر و دندان ( مجموعا 16 استخوان مرد و 160استخوان زن) بود، در دهکده "چوکوتین" ( چهل کیلومتری پکن) در کاوش های 1927 تا 1932، به وسیله باستان شناسان امریکایی و چینی کشف گردید. که با بازسازی اندام ها، این استخوان ها دیرینه شناسان معتقدند که انسان پکن دارای حجم مغزی بین 850 تا 1220 سانتی متر مکعب است. ( حجم متعارف مغز انسان امروز بین 1200 تا 1880 سانتی متر مکعب می باشد) در پیرامون محل زندگی او ابزار و ادوات سنگی و مقداری خاکستر و نیز استخوان هایی از حیوانات دیگر به دست آمده، که به نظر متخصصان، کاربرد آتش را برای پختن گوشت حیوانات نشان می دهد. زمان زندگی انسان غارنشین پکن را نیمه نخست دوران چهارم زمین شناسی و پیش از یخبندان می دانند. واز همین گونه نیز در الجزیره و مراکش به نام "آتلانتروپ " کشف گردیده است . انسان های گروه پتیه کآنتروپ و هاید لبرگ را آرکانتروپ(Archanthropes) گویند.

4- انسان های" نئاندرتالین "(Neanderthalian) گروهی از انسان ها بودند که کمی قبل از صد هزار سال پیش در اروپا میزیسته اند . این انسان ها از گروه آرکانتروپ بوجود آمده اند . فاقد چانه بوده اند درجمجه آنها در حدود انسان های امروزی بوده است
دیرینه شناسان از انسان راست قامت که از نظر قد و شکل ظاهری و استخوان بندی به انسان امروز نزدیک است. و آن را انسان اندیشمند می نامند . و گفته اند که دوران زندگی انسان اندیشمند را از زمان انسان راست قامت تا حدود سی و پنج هزار سال پیش بوده است
از نظر تاریخ کشفیات باستان شناسی نخستین ( در 1856)، و از نظر دوران زندگی، تقریبا آخرین نوع انسان، پیش از انسان عصر ما است. انسان نه آندرتال اروپا، که آن را در شمار " انسان اندیشمند" می دانند از 150 تا 35 هزار سال پیش از میلاد در اروپا زندگی می کرد. کاسه سر و جمجمه انسان "نئآندرتال" متعلق به سومین و چهارمین دوره آخرین یخبندان است. این جمجمه برجستگی زیادی در بالای ابرو و پیش آمدگی صورت و آرواره قوی و برجستگی چانه و مغزی به اندازه مغز انسان امروز دارد.
در شمال آفریقا نوعی دیگر از انسان "نئآندرتال"به دست آمد که مشخصه برجستگی بالای ابرو را نداشت و حدس می زنند که از طرف مشرق مهاجرت کرده است.
تفاوت قد و اندامی که بین گروه "نئآندرتال" ( اروپایی و آفریقایی) دیده می شود به نظر دیرینه شناسان کمتر از تفاوتی است که بین اسکاتلندی ها و اسکیموها وجود دارد.
انسان "نئآندرتال" از دانه های رنگین استفاده می نموده و دیرینه شناسان معتقدند که زبانی- بسیار مختصر- برای ادای مقصود داشته است.
فسیل انسان های دیگری هم یافت شده است که عبارتند از :
5- انسان های "کرومانیون" (Cro-magnon) باستان شناسان در ناحیه "دردونی"(Dordonge) در جنوب فرانسه در منطقه "کرومانیون" موفق به کشف استخوان های انسانی، همراه با ابزار و ادوات، نائل آمدند که حدود سی هزار سال پیش در این منطقه می زیسته است. انسان کرومانیون دارای 180 سانتی متر قد، استخوان بندی قوی، پیشانی هموار و 1500 سانتی متر مکعب حجم مغز می باشد و در همه اندام ها مانند انسان امروز است.
ابزار به دست آمده، از محل زندگی انسان کرومانیون معرف توسعه فرهنگ قابل توجهی است. وی علاوه بر ابزارهای سنگی، وسائلی چون سوزن، چنگک و کارد را از استخوان و عاج و شاخ گوزن می ساخته است. تصاویری که بر دیوار غارها رسم کرده و نقش هایی که بر روی ابزارها آفریده است، انسان شناسان پیش از تاریخ را بررسی عقاید مذهبی و ظرافت هنری انسان کرومانیون می کشاند.
6-فسیل انسان "گریماندی"(Grimaldie) در ناحیه "مانتون فرانس"(Manton)
7- فسیل انسان "شانسلاند" (Chancelade)در ناحیه "دردونی"به دست آمده که از انسان های جدیدتر بوده اند
( در باره انسان نئاندرتال و کرومانیون به دائرة المعارف ویکی پدیا مراجعه کنید )

توجه : بحث ناتمام است لطفا ادامه بحث را در قسمت های بعدی مطالعه فرمایید


از وبلاگ http://www.qane.blogfa.com/post-8.aspx