سلام استادم همیشه میگفت لوطی بودن خیلی سخت تر از عارف بودنه!
هیچ وقت نفهمیدم منظورشو... همیشه هم مارو بخاطر داشتن روحیه پهلوونی و لوطیگری و جوونمردی تحسین و تشویق میکرد(البته اینا فقط تو حرف به ما نسبت داده میشه نه تو عمل)!
خلاصه... دو روزه با یه لوطی رفیق شدم به اسم شاهرخ خان...
از لات های قدیم تهرونه. اون روزا همه ازش حساب میبردن. حتی مامورای زمون شاه هم جرئت نمیکردند بهش چیزی بگن... خدائی تو کف هیبت و هیکلشم بدجور... اینم عکسش:
کشتی گیر سنگین وزن بود. چند دوره قهرمان و نائب قهرمان کشور... از نظر زور و قد و هیکل کسی بهش نمیرسید.
کارش بود دعوا و چاقو کشی و زور گیری! چند سالی هم تو کاباره ها و مشروب فروشیها کار میکرد . محافظ امنیت اونجاها بود.
از دست شرارت ها و زد و خوردهاش هیچ کس در امان نبود...
اما با همه این تفاسیر یه جو غیرت تو وجودش بود که اون رو با بقیه متفاوت میکرد... با همه شرارتش نمیتونست ببینه ناموس مردم........... هیییییییی... روحت شاد شاهرخ خان...
خلاصه قضیه این رفیق ما خیلی شبیه داستان طیب و رسول ترکه (رحمه الله علیهما)
نمیدونم چه سری تو دستگاه امام حسین قربونش برم هست که خلافکارهایی مثل من رو فقط این دستگاه میتونه آدم کنه. این آقا شاهرخ ما هم دلش اسیر حسین بوده. تو ماه محرم لب به نجاست نمیزده و میومده تو مجالس عزاداری گریه و سینه زنی! میوندار هیئت بوده...
همین هم میشه مایه ی نجاتش... بخاطر شیر پاک و محبتی که تو دلش بوده دستش رو میگرین. یه شب تو هیئت همه زندگیش عوض میشه... میشه عاشق و نوکر پر و پا قرص امام خمینی. تا اونجا که رو سینش خال کوبی میکنه فدایی خمینی...
به قول خودش داستان زندگیش عین حر میمونه... شاهرخ حر انقلاب اسلامی...
جزو اولین نفراتیه که میره جبهه. با همه ی رفقای قدیمش... یه گروهان خلاف کار که توبه کردن و نمازخون شدن. ترس براشون معنی نداره... عراقیا از ترس شاهرخ خواب ندارن. برای سرش جایزه گذاشتن. همشون ازش میترسیدن... فرمانده ی گروهان آدم خوارها!!!
زندگینامش خیلی قشنگه... بدجوری بهش احساس نزدیکی میکنم. خدائی ببینید اگه امام حسین دست کسی رو بگیره چی میشه! از کجا میرسه به کجا! این پاراگراف آخر کتابه:
...گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! ...اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم . او شهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر.
شاهرخ خان... نه! شهید شاهرخ ضرغام... منم یکی هستم عین گذشته ی خودت...
تورو به اون اشکایی که ریختی پیش اربابمون امام حسین مارو هم شفاعت کن...
آقا شاهرخ... خیلی نوکرتیم! بین ما لوطیا رسم نیست آدم ضعیف رو ولش کنند... دست منم بگیر... دیگه خسته شدم... تو این دنیا با همه بزرگیش دیگه برام جا نیست... نفسم در نمیاد...
اوس کریم... یه کوله بار سنگین از گناه رو دوشمه... خودت پاکش کن... خودت خاکش کن...
ای خدا... دیگه خسته شدم....
الهی به رقیه... ببخش و مثل شاهرخ خان خلاصم کن...
منبع
علاقه مندی ها (Bookmarks)