دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: اقبال و عقل گرایی

  1. #1
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    دندانپزشکی
    نوشته ها
    783
    ارسال تشکر
    6,304
    دریافت تشکر: 5,135
    قدرت امتیاز دهی
    15586
    Array

    پیش فرض اقبال و عقل گرایی

    محمد اقبال لاهوري، متولد شهر سيالكوت، كه امروزه در ايالت پنجاب پاكستان واقع شده است، مي‌باشد.وي، دوران راهنمايي و دبيرستان خود را در كالج اسكاچ ميشن (Scotch Mission College) گذراند. تحصيلات او در رشته ي فلسفه در دانشگاه لاهور آغاز شد و مدرک کارشناسي ارشد فلسفه را در سال ۱۸۹۹م. از دانشگاه پنجاب دريافت کرد. وي سپس، از دانشگاه كمبريج و دانشگاه مونيخ مدرک دكتراي خود را در رشته‌ي فلسفه اخذ نمود. اقبال در دوره ي کارشناسي ارشد با توماس آرنولد ارتباط نزديکي پيدا کرد و در اروپا نيز با ادوارد براون و نيكلسون مراودات علمي داشت.
    اقبال، در زمينه‌هاي شعر، فلسفه و سياست آثاري از خود به جاگذاشته است. اشعار وي به زبان فارسي در كتب درسي ما در مقاطع گوناگون به چشم مي‌خورد.
    نگاه خاص اقبال به مسئله‌ي جوامع اسلامي، همان انديشه‌ها و فعاليت‌هاي سيد جمال‌الدين اسدآبادي را در ذهن تداعي مي‌كند. احياي فكر اسلامي، مبارزه با استبداد داخلي و استعمار خارجي و ... . انديشه و فعاليت‌هاي اقبال در شبه جزيره‌ي هندوستان، منجر به احياي حس جدايي‌طلبي مسلمانان در اين مطنقه شد و نهايتا كشور پاكستان شكل گرفت. پيشينه‌ي تحصيلي اقبال و فعاليت‌هاي سياسي وي در منطقه‌اي كه منجر به جدايي پاكستان از هندوستان شد، سوالات و ابهامات متعددي را در ذهن شكل مي‌دهد. اما در اين نوشتار، روي سخن با اين بخش از فعاليت‌هاي اقبال نيست، چرا كه اين وجه از شخصيت اقبال به مانند سيد جمال، به دلائلي، به نقطه‌ي روشن و واضحي منتهي نخواهد شد.


    اقبال لاهوري به مانند سيد جمال به دنبال انديشه‌ي احياي جامعه‌ي مسلمانان بود. يكي از مهمترين آثار وي در اين زمينه، كتابي است تحت عنوان "The Reconstruction of Religious Thought in Islam" كه به فارسي با عنوان «احياي فکر ديني در اسلام» توسط احمد آرام ترجمه و منتشر گرديده است. البته برخي از صاحب‌نظران نسبت به اين ترجمه انتقاداتي دارند. چرا كه واژه‌ي "Reconstruction" به معناي «بازسازي» است و نه «احياء». يعني از ديدگاه اقبال، بايستي فكر ديني را نسبت به آنچه كه هست «بازسازي» و يا به گونه‌اي «نوسازي» نمود. درصورتيكه واژه‌ي «احياء» به معني «زنده كردن» همين فكري است كه وجود دارد و نيازي به تغيير در آن ديده نمي‌شود. «فاضل ميبدي» در بيست و دومين سالگرد درگذشت دكتر علي شريعتي نوع نگاه اقبال لاهوري را به مقوله‌ي دين اينگونه توضيح داد:


    «اقبال لاهوري از مصلحاني بود كه آمد و گفت كه دين را بايد بازفهمي كرد. بازانديشي ديني يعني اين كه از بيرون به دين نگاه مي‌كردند و به همين دليل مي‌گفتند كه هندسه اين ساختمان بايد عوض شود.» (1)


    از اين‌رو، محمد بقايي (ماكان) همين كتاب را با عنوان «بازسازي انديشه ديني در اسلام» ترجمه و به چاپ رسانده است.
    اقبال در فصل پنجم اين كتاب، مقوله‌ي «ختم نبوت» را مطرح كرده است. وي در اين مبحث، ختم نبوت را به معناي ظهور «عقل استقرائي» انسان‌ها دانسته و قطع كلي بشر از دستورات آسماني را تشريح مي‌كند. اقبال در اين‌باره مي‌نويسد:


    «ميلاد اسلام، تولد عقل استقرائي كاوشگر است ... پيامبري در اسلام به اين صورت به كمال مي‌رسد كه لزوم منسوخ شدن آن مكشوف مي‌شود. اين امر مستلزم ادراك اين نكته‌ي دقيق است كه حيات نمي‌تواند براي هميشه چونان كودكي تحت تعليم نگاه داشته شود، و براي آنكه به خودآگاهي كامل نائل شود، لازم است بشر سرانجام به منشاء اصلي خويش بازگردد. منسوخ شدن كهانت و سلطنت موروثي در اسلام، تمايل شديد قرآن به عقل و تجربه و تاكيدي كه بر طبيعت و تاريخ بعنوان منابع معرفت بشري مي‌نهد، همگي چهره‌هاي گونه‌گون يك انديشه‌اند كه همان خاتمه يافتن مرتبت نبوت است... در واقع قرآن، "نفس" (خود) و "آفاق" (جهان) را به عنوان منابع و سرچشمه‌هاي آگاهي و معرفت به شمار مي‌آورد. خداوند همچنانكه نشانه‌هايش را در تجربه‌ي خارجي آشكار مي‌سازد، در تجربه‌ي دروني نيز عيان مي‌دارد،‌ و اين ديگر وظيفه‌ي آدمي است تا قابليت باروري معرفت را در تمامي جنبه‌هاي تجربه مورد قضاوت قرار دهد.... ولي تجربه‌ي دروني تنها يكي از منابع كسب معرفت براي آدمي است. بنا به گفته‌ي قرآن، طبيعت و تاريخ – دو منبع ديگر معرفت مي‌باشند، با تعمق در اين منابع معرفت است كه روح اسلام در بهترين شكلش درك مي‌شود، قرآن نشانه‌ها و آثار حقيقت غائي را در "خورشيد" و "ماه"، در "كشيدگي سايه‌ها"، در "تناوب روز و شب"، در "اختلاف رنگها و زبانها" و در "تناوب روزهاي شادي و غم در ميان مردم" مي‌داند – يعني در واقع، تمامي آنچه كه در طبيعت براي درك حس بشر هويداست. وظيفه‌ي مسلمان انديشه كردن در اين نشانه‌هاست ...» (2)


    عبدالكريم سروش در توصيف اين بخش از عقيده‌ي اقبال نسبت به مفهوم «ختم نبوت» در جمع دانشجويان دانشگاه سوربن فرانسه اينگونه توضيح داد:


    «خلاصه حرفش [اقبال] اين است که ختم نبوت به دليل ظهور عقل استقرائي بشر است. تا قبل از ظهور عقل استقرائي، پيامبران ظهورشان لازم بود. اما همينکه مردم عاقل و بالغ شدند، از حضور پيامبران بي‌نياز شدند. ختم نبوت يعني اينکه ديگر کسي حامل وحي از سوي خدا نيست و ديگر کسي اتوريته کلام پيامبر را ندارد. اقبال در شعر معروفش مي‌گويد:

    چراغ خويش برافروختم که دست کليم // در اين زمانه نهان اندر آستين کردند

    اقبال مي‌گويد که در زمانه ما چراغ کليم در آستين مانده است و ديگر بيرون نمي‌آيد و ما از چراغ کليم‌الله نور نمي‌گيريم بلکه چراغ خودمان را بايد روشن کنيم. اقبال در آن کتاب خودش مي‌گويد: ختم نبوت يعني آنکه ما رها هستيم از الهام آسمان، يعني ديگر کسي نيست که بيايد و بگويد من از جانب خداوند با شما سخن مي‌گويم، فلذا روي حرف من حرف نزنيد. عقل نقاد و عقل استقرائي وقتي آمد درِ وحي بسته شد.» (3)


    تمركز و تأكيد بر مقوله‌ي عقل در برابر شريعت و وحي براي نسل امروز، تا حدّ زيادي قابل قبول و جزو عقايد ما شده است. آموزه‌ها و تعلميات به ظاهر ديني ما، استقلال جايگاه عقل را پذيرفته است. طبق آموزه‌هاي امروز ما، عقل بشري، ممزوج كردن تجربه‌هاي دروني و بيروني و همچنين مشاهدات طبيعي، نهايتا راه را از بي‌راه مشخص خواهد كرد و نيازي به معلّم نخواهد بود.



    آنچه كه در سخنان اقبال مورد توجه قرار گرفته است، در كلام بسياري ديگر از مشاهير و سخنوران وجود دارد. اينگونه نيست كه توجّه به عقلِ مستقل از وحي و شريعت، تنها خواست و ايده اقبال بوده باشد. امروزه بسياري از بزرگان در حوزه‌ي عمل اين ايده را به مرحله‌ي اجرا رسانده‌اند. برگزاري اجلاس‌ها، مجامع، هم‌انديشي‌ها، كنفرانس‌ها و ... ، همگي در راستاي عينيت‌بخشي به استقلال عقل و خرد جمعي مي‌باشد.


    به عقيده‌ي اقبال، بشر بعد از ختم نبوّت ديگر نيازي به معلّم و هادي الهي نخواهد داشت، چرا كه مجهّز به تمامي آنچه كه بتواند رستگاري را براي او به ارمغان بياورد، هست و تاكيد مكرّرات امري بيهوده خواهد بود.


    اقبال لاهوري با توجه به نظريّه‌ي ظهور عقل استقرائي و بي‌نيازي بشر به برگزيدگان و رسولان الهي، مبحث «مهدويّت» را به چالش كشانده و اصل «انتظار» را با نظريه‌ي عقل بشر در تضاد و تناقض مي‌بيند. وي ظهور شخصيّتي پيامبرگونه را در آخرالزمان و پس از طي دوران‌هاي متمادي و طولاني كه عقل تنها دريچه‌ي كسب معرفت بوده است، امري بيهوده تلقّي كرده و انديشه‌ي انتظار را ناشي از فرهنگ مجوسيّت دانسته كه وارد اسلام شده است. اقبال در انتهاي بخش پنجم از كتابش با توجه به نظرات ابن خلدون درباره‌ي مهدويّت مي‌نويسد:


    «شك نيست كه يك چهره‌ي در خور اهميت فرهنگ مجوسي توجه بي‌وقفه و مداوم آن به مساله‌ي انتظار است. از آن جمله بايد از انتظار دائمي در ظهور پسران زاده نشده‌ي زرتشت و مسيح يا فارقليط [پيامبر خاتم] انجيل چهارم نام برد... مساله‌‌ي انتظار را از ديدگاه مجوسي مي‌توان درماني رواني در خصوص انتظار دائمي به شمار آورد، كه تصويري نادرست از تاريخ به دست مي‌دهد. به عقيده‌ي من، ابن خلدون اين نگرش را از ديد روح تاريخ خود، بطور كامل مورد نقّادي قرار داده، و سرانجام ساختار اين انديشه را كه عقيده‌ي مشابهي در اسلام وجود دارد، لااقل از نظر تاثير رواني درهم شكست، عقيده‌اي كه اصل آن از مجوسيّت بود و تحت فشار تفكّر مجوسي بار ديگر در اسلام ظاهر شد.» (4)


    و جالب اينجاست كه احمد آرام به اين قست از سخنان وي هيچ اشاره‌اي نكرده و صرفا با گذاشتن «سه نقطه» به بحث اقبال در اين بخش پايان داده است!!!


    عبدالكريم سروش در همان جلسه‌ي دانشگاه سوربن كه به دعوت انجمن اسلامي دانشجويان پاريس در سال 2005 برگزار شده بود، درباره‌ي اين بخش از ديدگاه‌هاي اقبال اينگونه توضيح داده است:


    « ... اقبال در اين بخش از کتاب خودش از ابن خلدون تقدير مي‌کند که وي تمامي روايات مربوط به امام غائب را نقل و سپس رد کرده است و مي‌گويد چنين چيزي نداريم. اقبال، ابن خلدون را تحسين مي‌کند و مي‌افزايد: اگر قرار باشد يک مهدي بيايد که همان اتوريته پيامبر را داشته باشد ما از فوائد خاتميت بي‌بهره مي‌مانيم. زيرا فلسفه خاتميت اين است که با خاتميت، آدميان به رهائي مي‌رسند، اما اگر شما بگوئيد که يک «پيامبرصفت» ديگري در آخرالزمان خواهد آمد که همان اتوريته پيامبر را خواهد داشت، آنگاه آن رهائي تحقق نخواهد يافت. فلذا اين سئوال و پرابلم (Problem) از شيعيان باقي است که مهدويت را چگونه با انديشه رهائي و دموکراسي مي‌توان جمع کرد؟» (3)


    عبدالكريم سروش معتقد است كه شخصيت علي شريعتي بر اصول و پايه‌ي اقبال لاهوري چيده شده است و عبارت زير را براي توصيف وي بيان كرده است:


    «خورشيد علي [بن ابيطالب] در آيينه مولوي تابيد، مولوي در اقبال تابيد، اقبال در شريعتي … » (5)


    خود علي شريعتي در جاي جاي نوشته‌ها و سخنانش، اين دلبستگي و همگرايي را بيان كرده است. شريعتي درباره‌ي اقبال مي‌گويد:



    «وقتي به اقبال مي‌انديشم، علي گونه‌اي او را مي‌بينم، انساني را بر گونه علي، اما بر اندازه‌هاي كمّي و كيفي متناسب با استعدادهاي بشري قرن بيستم.» (6)


    شريعتي با اين همبستگي‌اي كه با تفكّرات اقبال پيدا كرده است، ختم نبوت اقبال را بسط داده و گفته است:


    «قسمتي از جواب اين سوال را «محمد اقبال» فيلسوف بزرگ معاصر اسلامي مي دهد و مقداري هم خودم به آن اضافه مي‌کنم و عقيدۀ شخصي خودم است و مسئول آن شخص خودم. و آن اين است كه وقتي [پيامبر] مي‌گويد خاتم انبيا من هستم نمي‌خواهد بگويد آنچه گفته‌ام انسان را الي الابد بس است بلکه، خاتميت مي‌خواهد بگويد انسانها تاكنون احتياج داشته‌اند براي زندگي خودشان از ماوراء تعقل و تربيت بشريشان هدايت شوند. حالا در اين زمان (در قرن هفتم ميلادي) بعد از آمدن تمدن يونان، تمدن رم، تمدن اسلام، قرآن، انجيل، و تورات تربيت مذهبي انسان تا حدي كه لازم بود انجام پذيرفته است و از اين پس انسان «بر اساس اين طرز تربيتش» قادر است كه، بدون وحي و بدون نبوت جديدي، خود روي پاي خودش به زندگي ادامه دهد و آنرا كامل كند. بنابراين ديگر نبوت ختم است؛ خودتان راه بيفتيد.»


    (1) روزنامه نشاط (1378/3/26) ص 2
    (2) لاهوري، اقبال - بازسازي انديشه ديني در اسلام – ترجمه: محمد بقائي (ماكان) - چاپ اول – پائيز 1368 – صص 144 تا 146
    (3) http://www.aftabnews.ir/vdcj.heofuqeotsfzu.html، تاريخ: 1384/5/16
    (4) لاهوري، اقبال - بازسازي انديشه ديني در اسلام – ترجمه: محمد بقائي (ماكان) - چاپ اول – پائيز 1368 – ص 164
    (5) قصه ارباب معرفت، ص 380
    (6) علي شريعتي، ما و اقبال، ص 28
    (7) اسلام شناسي؛ درسهاي دانشگاه مشهد، ص 69
    "آخرین برگ این دفتر هم به پایان رسید"


  2. 2 کاربر از پست مفید Majid_GC سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : اقبال و عقل گرایی

    با این مقاله انحطاط فکری: اقبال .. عبدالکریم سروش و علی شریعتی مشهود است.

  4. 2 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: 10th September 2013, 12:20 AM
  2. خبر: نمایش تماشایی فوران آتشفشان زیردریایی از ایستگاه فضایی
    توسط طلیعه طلا در انجمن اخبار هوا فضا
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2012, 05:54 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th March 2010, 11:04 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th December 2009, 04:40 PM
  5. خبر: صد و نوزدهمین راهپیمایی فضایی از ایستگاه فضایی بین المللی
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار هوا فضا
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 25th December 2008, 10:20 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •