مستندات تاریخی نشان میدهد استفاده انسان از هیپنوتیزم قدمتی بیش از حتی کشف خط و نگارش دارد لیکن همواره هیپنوتیزم چنان با مراسم عرفانی و مذهبی در جوامع گوناگون گره خورده بود که هیچ کس نگاه علمی به این پدیده نداشته و همواره توانایی فوق طبیعی که بشر در این حالت به آن دست می یافته به آیین خود مربوط میدانسته و تقریبا نگاه علمی به پدیده هیپنوتراپی و انرژیدرمانی به حدود ۳۰۰ سال پیش که ”دکتر آنتوان مسمر“ آن را بصورت مجزا از هر گونه آیینی بکار برد باز میگردد.
در همان زمان نتیجههای درمانی سریع و غیر قابل فهمی که توسط ”مسمر“ روی می داد ، به دخالت انرژیهای کیهانی با مغناطیس حیوانی ارتباط داده میشد واز این روی ”مسمر“ هیپنوتیزم را مانیتیزم نامیده بود چون کاملا مشخص بود که انرژی ذهنی در هیپنوتیزمدرمانی نسبت داده میشود، دخالت دارد. البته در آن زمان امکان تشخیص نوع دقیق این امواج مشخص نبود و به همین خاطر مسمر این نوع انرژی را به مغناطیس حیوانی یا کیهانی مربوط میدانست .
شناخت هیپنوتیزم موجب شده بود راز بسیاری از معجزات مراسم مذهبی آن دوران بر ملا شده و این موضوع کلیسا را به شدت نگران کرده و مسمر را انسانی با نیروی شیطانی لقب داده و مانع از گسترش کار او شدند و او را به درمان در روستای خود محدود کردند و این درحالی بود که مسمر با اینکه دارای نیروی عجیبی در هیپنوتیزم بود اما همواره نگاهی علمی به این مساله داشت و قابلیت استفاده از این نیرو را پتانسیل تمام مغزها میدانست و هرگز به کاری غیر از درمان بیماران مبادرت نورزیده و هرگز سوء استفاده ای از این نیرو نکرده بود و برعکس به دنبال کشف راز این نوع تاثیر گذاری بر انسانها بود.
اما از آنجا که زمان با آگاهی بشر همواره در رابطه ای مستقیم قرار دارند و نمیتوان جلوی آگاهی را گرفت این علم به رشد خود ادامه داد و برخی از افراد دیگر مانند مانند ”پوئی سگور“ در جریان کارهای خود به این موضوع پی بردند که در شرایط خلسه، برخی از بیماران آنها که افرادی کشاورز یا چوپان بودند، مطالب مهمی را در زمینههای اجتماعی یا پزشکی مطرح میکنند که با سطح دانش و فرهنگ آنها تناسبی ندارد، بلکه خیلی بالاتر است. در همان زمان در آمریکا یک کشاورز کمسواد بهنام ”ادگار کیس“ در ایالت ”ویرجینیا“ پیدا شد که در شرایط عادی، کمترین اطلاعی از مسائل تشخیصی و درمانی نداشت، ولی پس از اینکه در شرایط خلسه خودهیپنوتیزمی قرار میگرفت، میتوانست نه تنها بیماریهای سخت و مشکلی که به او مراجعه داده میشد، به دقت تشخیص دهد، بلکه روشهای درستی را هم برای درمان آنها معرفی میکرد. برای تفسیر و توجیه این پدیده ها، نظریهها و تئوریهای زیادی مطرح گردید، مهمترین و منطقیترین پاسخی که به این مضمون داده شد، این بود که در این شرایط خلسه و تمرکز ذهنی که بر مجلس حاکم است، هاله یا حوزه آگاهی بیمار و درمانگر که در اطراف بدن آنها تشکیل شده، با یکدیگر تداخل پیدا کرده و برخی از اطلاعات از ذهن درمانگر به ذهن بیمار وارد میشود. این ارتباط ذهن، در سطح ناخودآگاه و بهصورت غیرکلامی ظاهر میشود. لیکن در آن زمان امکانات شناخت بیشتر این انتقال اطلاعات بصورت علمی وجود نداشت .هرچند با آموزش افراد میتوانستند به توانایی هایی مانند تله پاتی و تله کینه زی دست یابند اما هیچ توضیح علمی برای کارشان نداشتند و تنها میتوانستند این انتقال اطلاعات را الهام گونه تفسیر نمایند و حداقل یک و نیم قرن زمان نیاز بود تا مایکل فارادی مفاهیم اولیه میدانهای مغناطیس را در فیزیک بنیان نهاده و بتوان مبانی اولیه القای مغناطیسی را درک کرد . لیکن هنوز این دو موضوع به اندازه دو قاره آمریکا و اقیانوسیه با هم فاصله داشتند ولی با آموخته های بودا و معرفی ماهیت انسان به عنوان یک جریان انرژی و شباهت بسیار این دو فرایند این نوید را میداد که بتوان به توجیه علمی تله پاتی نیز امیدوار بود .
این امید همراه با علائم دیگری هرچه بیشتر این باور را که انسان نیز از امواج الکترو مغناطیس استفاده میکند تقویت میکرد . از جمله این علائم میتوان به بی حسی موضعی بعضی از دوزیستان هنگامی که در کنار یک آهنربای قوی قرار میگیرند و یا گم شدن کبوتران نامهبر و پرندگان مهاجر که برای پیدا کردن مسیر حرکت خود که گاهی به چند هزار کیلومتر میرسد را زمانی که یک آهنربای قوی به آنها بسته شده نام برد.
همچنین تاثیری که پدیده های آسمانی برروان انسانها میگذارد قابل کتمان نبود چون آمار علمی بیمارستانهای روانی نشان میداد ارتباط مستقیمی بین رجوع بیماران و پدیده هایی مانند خورشیدگرفتگی و طوفانهای خورشیدی و قرص ماه وجود داشت . جالب است بدانید واژه دیوانه در زبان انگلیسی (lunatic) از واژه ”کره ماه“ (Iunar) و ”هلال ماه“ (Iunate) گرفته شده چون زمانیکه ماه شب چهارده ظاهر میشود، بحرانهای روحی دلدادهها بیشتر است!
این یافته ها نیز تا قرن بیستم چندان کاربردی نبودند اما استفاده روزافزون بشر از امواج الکترو مغناطیس در زندگی خود و قرار گرفتن برق در کنار آب به عنوان اولین ملزومات زندگی امروز منجر به کشف میدانهای انرژی الکتریکی بشری نیز موردتوجه قرار گیرد.
هرچند پزشکی نوین همانند برخی شاخه های پزشکی سنتی هنوز چندان حرفی در زمینه بدن انرژیایی انسان ندارد اما گامهای نخست را برداشته و اینک ما شاهد استفاده از الکترو کاردیو گرافی ( نوار برداری از قلب) – الکترو انسفالوگرافی( نوار برداری مغزی) و الکترومیوگرفی ( نوار برداری از عضلات و... هستیم و حالا بخوبی میتوانیم حوزههای انرژی هر انسان را که در جهات مختلف بدن و حتی در خارج از بدن هم قابل ثبت و نمایش هستند رویت کرد.
حالا همه میدانند در بدن انسان جریان الکتریسیته باتوریته متراکم در بیش از یکصد میلیارد سلول عصبی و میلیونها تار عضلانی به صورت دائم برقرار است که در اطراف آن یک حوزه الکترومغناطیسی تشکیل میشود و در داخل مغز در مجاور ”سینوس پرویزنی“ یا ”اتموئید“ یک گروه گیرندههای مغناطیسی وجود دارد که در اطراف آن یک شبکه الکتریکی موجود است و به همین دلیل با قرار گرفتن در حوزههای الکترومغناطیسی پرقدرت محیطی، انسان دچار حالت بیهوشی و خوابآلودگی میشود و یا کسانیکه در مجاور سیمهای انتقال برق پرقدرت زندگی میکنند، یا در مقابل امواج مایکرو ویو قرار میگیرند پیدایش انواع بیماریها از جمله سرطانهای خون در آنها شایع است که همه اینها نشاندهنده تداخل امواج با امواج الکترومغناطیسی انسان است .
در قرن بیست ویکم انسان به دنبال راههایی مدیریت کنترل این امواج بوده تحقیقات گوناگونی در این زمینه در جریان است که از آن جمله میتوان به تحقیقات دکتر ”اریک سکوویچ“ که تخصص روانپزشکی خود را در دانشگاههای معتبر ”هاروارد“ و ”تافت“ گرفته سالهاست که در مرکزهای درمانی این دو دانشگاه به هیپنوتراپی همراه با انرژیدرمانی میپردازد اشاره کرد. دکتر سکوویچ معتقد است که اگر در هیپنوتراپی، درمانگر هم در درجههائی از تمرکز و خلسه قرار بگیرد، تداخل حوزههای هاله یا انرژی به نتیجههای درمانی خیلی بیشتری میانجامد. وی در سالهای اخیر در سطح آمریکا و کشورهای دیگر اقدام به برگزاری سمینارها و کارگاههای آموزشی متعددی برای درمانگرها میکند وتوضیح میدهد که چگونه در شرایط هیپنوتیزم و خلسه، میدانهای الکتریکی و الکترومغناطیسی بدن تغییر پیدا میکند و در دستان افراد درمانگر یک میدان الکترونیکی و الکترومغناطیسی وجود دارد که در زمان لمس دست، پیشانی یا نقاط دردناک بیمار، موجبات تسکین درد و شفابخشی را فراهم میآورد. حداقل از بیست سال پیش در دانشکدههای پرستاری آمریکا، شفابخشی یا تسکین درد را از طریق لمس مناطق دردناک به پرستارها میآموزند و نتایج اینکار را بسیار مؤثر و مفید میدانند.
آنچه امروزه روی میز محققان این حوزه قرار دارد انتقال یاتولید یک فکر در مغز انسان است . در نیم قرن گذشته تحقیقات برروی حافظه انسان نشان داد که هیچ بخش مشخصی به نام حافظه در مغز انسان وجود ندارد و آنچه ما بخاطر می سپاریم و می آموزیم صرفا بصورت انرژی و در امواج ما ذخیره میشوند و اگر این امواج در حالتی مانند هیپنوتیزم با هم تداخل کند میتواند منجر به انتقال اطلاعات علمی از ذهن یکی به ذهن دیگری شود.
در سال گذشته پژوهشگران دانشگاه پیتسبورگ توانستند یک دست مکانیکی را که با یک سری حسگر از روی پوست سر یک میمون با دریافت سیگنالهای مغز او حرکت میکند در اختیار میمون قرار دهند و میمون نیز نشان داد می تواند با افکار خود دست الکتریکی را برای غذا خوردن براحتی بکار بگیرد و جالب اینکه این باور در ذهن او بوجود آمده که این دست الکتریکی بخشی از بدن اوست .
با تکمیل همین آزمایشات بتازگی توانسته اند برای کسانی که همه عمر نابینا بوده اند چشمان الکتریکی بسازند که جهان را مانند همه چشمان دیگر میبیند و آنها را با نور آشتی داده اند . آینده این تحقیقات چشم اندازی مانند جهان ماتریکس را متصور میشود که بدون نیاز به تماشای مانیتور بتوانیم فقط با تله پاتی اطلاعات را جستجو کرده و جواب سوالاتمان را بگیریم و حتی بتوانیم بدون درس خواندن از علم دیگران آگاه شویم.
هرچند این تحقیقات هنوز تا گرفتن لیسانس در پنج دقیقه راه درازی در پیش دارد اما این ثابت میکند که انتقال افکار از مغزی به مغز دیگر در حالت هیپنوتیزم که سه قرن پیش عجیب بود حالا کاملا علمی و براحتی میسر است . ما با دوستان بسیاری که در کلاسهای خودهیپنوتیزم شرکت کرده اند این تجربه را داشته ایم و اگر شما هم علاقمندید تله پاتی را تجربه کنید و بتوانید افکار خود را به دیگران منتقل نمایید خودهیپنوتیزم را بیاموزید.
منبع:iran alive
علاقه مندی ها (Bookmarks)