دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: جوابیه زیبای حضرت امیرالمومنین(ع) به شکایت یکی از طلبه های نجف

  1. #1
    همکار تالار ادبیات
    نوشته ها
    262
    ارسال تشکر
    238
    دریافت تشکر: 626
    قدرت امتیاز دهی
    1682
    Array

    پیش فرض جوابیه زیبای حضرت امیرالمومنین(ع) به شکایت یکی از طلبه های نجف


    فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :

    يكى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معيشت در تنگنا و دشوارى غير
    قابل تحملّى بود . روزى از روى شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت
    اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين لوسترهاى قيمتى و
    قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من
    براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
    شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى
    فرمايد :اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اينجا همين نان و ماست و
    فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به
    هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به
    در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :
    به آسمان رود و كار آفتاب كند .

    پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد :
    زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد
    !!

    بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن همان است كه گفتم ،
    اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى
    توانى بايد به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى
    و به او بگويى :
    >>>>>>به آسمان رود و كار آفتاب كند

    پس از بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه
    داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به
    هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ،
    مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات
    دارد ، تعجب مى كنند .
    وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى
    بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود
    مى گويد :
    به آسمان رود و كار آفتاب كند

    فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين طلبه را به داخل
    عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به
    حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .


    مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر
    پذيرايى مى شود . فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون اعيان و تجار
    و علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار
    گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد :چه خبر است ؟

    گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين
    خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است .

    هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى
    برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .

    آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت : آقايان من نصف ثروت خود را كه بالغ بر
    فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين
    طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد
    كه اولاد من منحصر به دو دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى
    زيباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه
    عقد را جارى كنيد .

    چون صيغه جارى شد طلبه كه در دريايى از شگفتى و حيرت فرو رفته بود ،
    پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟

    راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام)
    شعرى بگويم ، يك مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى
    فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب
    نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى
    زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر اميرالمؤمنين (عليه
    السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع
    دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و
    دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و
    مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام
    و با مصراع من هماهنگ است .

    طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟

    راجه گفت :من گفته بودم :
    به ذرّه گر نظر لطف، بوتراب كند

    طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) است .

    راجه سجده شكر كرد و خواند :


    به ذرّه گر نظر لطف ، بوتراب كند *** به آسمان رود و كار آفتاب كند

    منبع : کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين انصاريان




  2. 3 کاربر از پست مفید ثمین20 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. معرفی: سایت دامکده بهترین سایت برای اطلاعاتی درمورد دام طیور ابزیان وکشاورزی
    توسط se7en_love در انجمن سایر موضوعات کشاورزی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd October 2011, 12:29 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th September 2011, 03:40 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th December 2009, 05:51 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 29th December 2009, 05:50 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 16th December 2009, 08:22 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •