سید مجتبی خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها را دوست داشت ….یک شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد
با نگرانی رفتم سراغش دیدم پاهاش رو به سمت شکمش جمع کرده دستش هم روی پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه
بلند بلند هم داد می زد: آخ پهلوم ... آخ پهلوم چند دقیقه بعد آروم شد
گفتم: چته مادر! چی شده؟
گفت: مادر جان!از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا سلام الله بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه
الان بهم نشون دادخیلی درد داشت مادر... خیلی!
http://www.ammarname.ir/link/24264
علاقه مندی ها (Bookmarks)