ترس و دلهره همه ی وجودمو امروز گرفته!
دست و دلم اصلا به نوشتن نمیره!دوست داشتم اینی که مینویسمو ادبیش کنم ولی نمیشه!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا....؟!
خودمم نمیدونم......
دیشب..............؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
.
.
.
کوچیک که بودن همیشه پشت پنجره ی کوچک خونمون وایمیستادم و پرنده ها رو نگاه میکردم.....
تنها ارزوم این بود که یه پرنده باشم.....فرقی نمیکرد چه پرنده ای؟!فقط دوست داشتم ازاد باشم و برم اوج اسمانو....
.
.
.
یه کم بزرگ تر که شدم با خودم قول دادم که پزشک بشم.....پزشک گوش و حلق وبینی...
چرا میگم پزشگ گوش و حلق و....؟
بخاطر یه اتفاق خیلی خیلی کوچیک.....که خودمم نفهمیدم چه جوری پیش اومد؟!
.
.
اما الان نه میخوام پرنده بشم،نه پزشک،نه........
تنها ارزوی من مرگ....
خسته شدم از ادمای دورو...دیشب به سه مورد برخوردکردم......
کسایی که عین خواهر و برادرم دوسشون داشتم!
دیشب تو رختخوابم یه خورده گریه کردم.....
از همه ی حرف ها و نصیحت ها گوشم پره!
مگه نمیگن خدا خوبی ادمارو میخواد...؟؟؟.
.
.
پس کو؟چرا من چیزی نمیبینم؟!
واقعا خسته شدم؟!
فکرنمکنم ارزوی من چیزه بدی باشه؟!این جوری حداقل میتونم به ارامش برسم...
همه میگن تو دختر خیلی شادی هستی ولی نمیدونن که پشت تمام خنده های من یه شهر غصه است!
دلم برای دوستم تنگ شده....همون کسی که خودشو کشتو راحت شد...!
الان دارم فکر میکنم به اینکه فردا که شنبه س قراره برم مدرسه با خواهرم کارناممو بگیرم چند شدم ؟؟؟؟تازه قراره یه جلسه هم بگذارن برای انتخاب رشته هنوز نمیدونم باید چیکار کنم خداااااااجااااااان
![]()
باشه یه درد نباشه هم یه درد دیگه![]()
طلب كردم ز دانائي يكي پند .......مرا فرمود: با نادان نپيوند
هویجوری گفتیم یه سر به اینجا بزنیم. طبق معمول ملت داغ دارن (موند به دلم بیام اینجا ببینم یکی سرحال و خوشحال مطلب نوشته!!! ) یکی دو مورد فکر کنم بود! (زیاد مطمئن نیستم)
خلاصه اینکه الان دارم به این آواتار یاس 90 نگاه میکنم.
در کل به این نتیجه رسیدم خود یاس 90 باید شبیه به این عکس باشه (عکس آواتار قبلیش مثل همین بود)
من فکر میکنم سلیقه هر فرد در انتخاب شخص دیگه به چهره خودش ربط داره (تا حدودی فکر میکنم آدما کسایی رو انتخاب میکنن که از نظر فرم و آراستگی ظاهری و بدنی به خودشون شبیه باشه(این در مرحله اول هست، در مرحله دوم مسلما میرن سراغ رفتار(باطن طرف مقابلشون))) (البته همیشه استثنا هست)
خیلی این عکس به رشته مامایی میاد
امروز سه شنبه مورخ 28/3/92
ضمن تبریک پیروزی افتخار آفرینه برو بچه های تیم ملی
هیچی دیگه منم و یه 9 روز نا قابل
با کلی مطلب و روش و پیشنهاد
ولی التماس دعا دارم
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
بسه دیگه فاصلمون.... بزن آهنگ بعدی
سکوت قلبتو بشکنو برگرد... خیلی قدیمیه ردش کن
تو بیا آروم تو نم نم بارون.... رد کن
.
.
.
آمپر ماشین سوخت![]()
I AM ADRENALINE
ایییییییییییییییییییییییی ییییی خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااا!!!!
یعنیی من کارم به جایی کشیده که دوتا پسر فسقل بچه منو سرکار بذارن؟؟!!!
هرچیی بهشون میگم از رو نمیرن!
بیخیال....!
بذارم در اعماق بچگی هاشون خوووووووووووووووووووووووو ووووووش باشن!
امروز روز بسی پربار برای اینجانب بود
زیرا که اتاقم را مرتب نموده و همین دیگه![]()
آهنگ تــــــند زندگی، برای رقــــصیدن است نه دویدن!
![]()
خب امروز روز خیلی افتضاحی بود
با مامانم کل وسایل خونه رو ریختیم بیرون!!!دستمال کشی.....از این ور ببر اون ور وسایلو همشو من انجام دادم!کمرم شیط شد!
به اتاقم که رسیدیم......وایییییییییییییی ییی........هرچی اشغال بریدیم بیرون بیشترش مااااااااااااااااااال اتاق من بووووووووووووووووووووود!!!
.
.
.گاهی موقع ها ادم خعلی دلش میگیره......من نمیدونم چرا امسال اینجوری شدم
یه روز شاد شاد روز بعدش زدم رو دست هرچی ادم افسرده و......هست!
الانم اینجوریم...تو خونه تنهای تنها نشتم پای کامیپوتر دارم گرییه میکنم!
به نظرم خودم دارم دیوونه میشم....
انگاری مشکل روحی روانی پیدا کردم!
یه وقتایی واقعا تصمیم به خود******میگیرم
دست خودم نیست دیگه یه روزاییی..
خیلی خیلی از زندگی کردن سیر میشم!
الان من اینو مینویسم بقیه نیاید به من هشدار و نصیحت و.....بگیدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نه کار از ایین کارا گذشته!
خب درخواستم از شما اینکه اگر من بعدچهار روز نیومدم سایت(بخاطر این روزا میگم که معتاد سایت شدم)
بدونید که*********
همین......
همین جام از همه ی دوستام میخوام منو حلال کنن!
دوستان خوبم که مثل خواهرو برادر نداشتم دوستتون داااااااااااااااااااااااا اارم!شاید شما الان نتونین واقعا باور کنید!
مهشاد جان ابجی بزرگم خعلی ماهی.....دلسوزو مهربون....مطمئا بودم که میتونستم تمام رازامو بهت بگم!
مونا جان ببخشید سر قضیه همکار شدن اذییت کردم....عاشتقم!
و پونه جان و مرضیه جان ببخشید چند باربا موبایلم مزاحمتون شدم!اینا همش اثرات دیوونه شدنه!
خودتون میدونید با اسم گفتم!
تمام حرفامم جدی جدی بود!
خدافظ دوستان عزیزم
92/4/1
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)