ثروت هاي بزرگ پادشاهان و راز ناپديد شدن اين گنجينه ها هميشه يکي از موضوعات جذاب تاريخ بوده اند. محققان، باستان شناسان و حتي ماجراجوهاي زيادي به خاطر کشف اين گنج هاي افسانه اي به مکان هاي ناشناخته قدم گذاشته اند اما با وجود جست و جوهاي زياد، هيچ اثري از آنها ديده نشده است؛ طوري که انگار داستان وجود اين گنج ها فقط يک افسانه بوده که در گذر زمان به فراموشي سپرده شده اما واقعيت اين است که در فهرست بزرگ ترين گنج هاي گمشده دنيا، اسم چهار گنجينه بزرگ به چشم مي خورند که اسناد زيادي مبني بر وجود آنها در دست است و مشکل تنها مکان هاي ناشناخته اي هستند که در آن پنهان شده اند؛ مکان هايي که هنوز کشف نشده اند
گنجينه اتاق آمبر
گنجينه اتاق آمبر منحصر به فردترين گنج گمشده تاريخ است که در قلعه کولينگزبرگ روسيه قرار داشت و در جنگ جهاني دوم به دست آلماني ها افتاد. هرکدام از ضلع هاي اين اتاق بزرگ که به شکل مربع ساخته شده بود حدود 35 متر طول داشت. نکته شگفت انگيز درباره اتاق آمبر اينجاست که خيلي ها مي گويند اگر فهرست عجايب هفت گانه قديمي، هشت تايي مي شد حتماً اسم اتاق آمبر به عنوان مورد هشتم در آن ثبت مي شد چرا که تمام ديوارهاي داخلي اين اتاق از طلا ساخته شده بود و هر وسيله اي هم که در درون اين اتاق قرار داشت يا از طلا بود و يا طلاکاري شده بود؛ حتي موزائيک هاي کف اين اتاق کاملاً از طلا بودند. در درون اتاق سه درخت نمادين وجود داشت که آنها هم از طلا ساخته شده بودند و ديوارهاي داخلي آن هم با جواهراتي که هرکدام به تنهايي يک شاهکار به حساب مي آمدند، تزئين شده بود.
اتاق آمبر يکي از با ارزش ترين کارهاي هنري پروسي- روسي بود که در ابتدا براي شاه فردريش اول، پادشاه پروس ساخته شد و بعدها در سال 1716 به سزار معروف روس يعني پترکبير، رسيد. اين اتاق شگفت انگيز در کاخ کاترين در نزديکي سن پترزبورگ امروزي قرار داشت و ارزشي که براي اين اتاق تعيين کرده بودند، مبلغي در حدود 142 ميليون دلار بود. وقتي در جنگ جهاني دوم، هيتلر تصميم گرفت ماشين هاي جنگي نازي ها را به سمت روسيه بچرخاند، محافظان و نگهدارندگان اتاق آمبر نگران و دستپاچه شدند چون با توجه به پيشروي سريع نازي ها در خاک روسيه و جبهه شرق، محافظان گنجينه اتاق آمبر وقت بسيار محدودي براي جا به جايي آن داشتند. آنها در مرحله اول سعي کردند کل اين اتاق را جا به جا کرده و به قسمت هايي از کشور روسيه ببرند که احتمال رسيدن هيتلر به آن مناطق کمتر بود تا گنجينه از دستبرد نازي ها در امان بماند اما اين ايده درست از آب درنيامد چرا که ديوارهاي اتاق آمبر شروع به ريزش کردند و انتقال غيرممکن شد. بعد از اينکه آنها از جا به جايي اتاق آمبر به مکاني امن تر نااميد شدند، سعي کردند نماي ظاهري اتاق را تغيير بدهند. درنتيجه تصميم گرفتند ديوارهاي اتاق و کاشي هاي کف آن و قسمت هاي طلاکاري شده را با کاغذ ديواري بپوشانند تا اين اتاق هم مثل بقيه اتاق هاي معمولي قلعه به نظر برسد. بالاخره نازي ها در اکتبر 1941 به سن پترزبورگ رسيدند و با جست و جوي زياد به اتاق آمبر دست پيدا کردند . نازي ها بعد از دست يافتن به اتاق آمبر در قلعه کولينگزبرگ، در سال هاي باقيمانده از جنگ آن را به نمايش گذاشتند. هر چند در آوريل سال 1945، کنترل شهر و در نتيجه قلعه کولينگزبرگ دوباره به دست روس ها افتاد اما گنجينه افسانه اي اتاق آمبر در هيچ جايي پيدا نشد. در حقيقت اتاق آمبر از اين تاريخ به بعد هرگز ديده نشد. بعد از مفقود شدن اين گنج افسانه اي، سؤال هاي زيادي درباره سرنوشت آن مطرح شد که جواب هيچ کدام از آنها تا به امروز روشن نشده است. براساس يکي از فرضيه ها درباره اين گنجينه گمشده، خود ارتش روسيه عامل ناپديد شدن آن عنوان شده است. به عبارتي ارتش روس در دوران محاصره اين شهر و زماني که از زمين و آسمان روي سر آلماني ها بمب مي ريخت به طور سهوي گنجينه را از بين برده است.
اما يکي از فرضيه هاي ديگر اين است که با توجه به اينکه نازي ها وقت زيادي براي جا به جايي گنجينه داشتند، شروع کردند به حفر تونل هاي زيرزميني تا گنجينه را به آلمان ببرند. البته حفر تونل و انتقال ارتش و ادوات جنگي از استراتژي هاي مهم جنگي در زمان جنگ جهاني دوم بوده و اين فرضيه هم براساس همين موضوع بيان شده است. احتمالي هم که براي سرنوشت گنجينه آمبر در اين فرضيه متصور مي شود اين است که با بمباران ارتش روسيه، قسمت هايي از تونل فرو ريخته و گنجينه در اين تونل هاي زيرزميني مدفون شده است. فرضيه ديگري هم وجود دارد که براساس آن افسران نازي در زمان محاصره شهر به دست روس ها به تعداد محدودي از سربازان خود دستور داده اند يک پناهگاه زيرزميني حفر کرده و گنجينه را در آنجا پنهان کنند اما چون اميدي به حفظ شهر و شکستن محاصره نداشته اند، به احتمال زياد گنجينه را نابود کرده اند تا به دست ارتش روسيه هم نرسد و آنها از اين ثروت عظيم عليه نازي ها در جنگ استفاده نکنند. در هر حال با وجود کاوش هاي زيادي که براي يافتن گنج و حتي سرنوشت آن پس از جنگ انجام شد، نتيجه اي به دست نيامده و هنوز کسي نمي داند که آيا گنج توسط نازي ها به آلمان برده شده يا اينکه زير خروارها خاک مدفون شده است. البته براي افرادي که علاقه مند بودند گنجينه اتاق آمبر و عظمت آن را از نزديک ببينند اين اتاق مجدداً در کاخ کاترين به طور نمادين بازسازي شده است.
گنجينه ريش سياه
ريش سياه يکي از دزدان دريايي معروف اوايل قرن 18 ميلادي بود که در درياهاي بزرگ و اقيانوس ها دست به چپاول و غارت کشتي ها مي زد. اين دزد دريايي موفق شد در مدت کوتاهي ثروت زيادي براي خود و گروهش به دست بياورد که فقط افسانه آن تا به امروز باقي مانده و خبري از خود اين گنج ها نيست. البته روش اين دزد دريايي آن قدر حساب شده بود که اسم او در ميان موفق ترين دزدان دريايي قرار داد. در آن دوران که ثروت هر کشور با ميزان طلاهايي که داشت سنجيده مي شد، کشور اسپانيا دست به استخراج طلا و نقره از معدن هاي مکزيک و آمريکاي جنوبي مي زد و اين طلاها را با کشتي به کشورش منتقل مي کرد اما کشتي هاي اسپانيايي در راه بازگشت به اسپانيا با مشکل بزرگي به اسم ريش سياه مواجه مي شدند. ريش سياه و خدمه اش با خونسردي کامل خود را در مکان هاي مناسب بر سر راه کشتي هاي اسپانيايي مخفي مي کردند و در يک حمله غافلگيرانه طلاهاي آنها را مي دزديدند.
حرف هاي زيادي درباره ريش سياه شنيده مي شد مثل اينکه او بسيار خشمگين، بي رحم و فرصت طلب است و براي رسيدن به هدفش به هيچ موجود زنده اي رحم نمي کند. اسم اين دزد دريايي در درياي آتلانتيک، سواحل آمريکاي جنوبي و شمالي، باهاما و کاروليناي شمالي وحشت بر اندام همه مي انداخت اما سرانجام در نوامبر سال 1718 رابرت ماينرد، کاپيتان يکي از کشتي هاي جنگي بريتانيا توانست او را به دام بيندازد. رابرت ماينرد بعد از دستگير کردن ريش سياه، سر اين دزد دريايي را از تنش جدا کرد و براي اعلام پيروزي و همچنين عبرت سايرين، سر او را روي دکل کشتي اش آويزان کرد. اما سرنوشت طلاهاي بي شمار و گنجينه عظيمي که او براي خود در طي سال ها دزدي از کشتي ها ديگر جمع کرده بود چه شد؟ تا به امروز فقط همين قدر مشخص شده که محل و يا محل هايي که ريش سياه گنج هاي خود را مخفي مي کرد با مرگش براي هميشه از بين رفته است؛ با اين حال جويندگان طلا هيچ وقت از تلاش براي يافتن گنجينه هاي او دست برنداشتند زيرا گنجينه هاي او جزو بزرگ ترين گنجينه هاي طلا در طول تاريخ به شمار مي آيند. البته جزاير کارابين و غارهاي جزاير سايمون جزو محل هايي هستند که خيلي ها احتمال مي دهند گنج افسانه اي ريش سياه در آنها مخفي شده باشد؛ با اين حال جست و جو در اين مکان ها هم بي نتيجه بوده است.
گنج هاي ليما
در سال 1820، منطقه ليما در کشور پرو در معرض يک شورش داخلي قرار گرفت. به همين دليل، نايب السلطنه ليما تصميم گرفت گنج ها و دارايي هاي اين شهر را براي در امان نگه داشتن از دست شورشيان داخلي، به مکزيک منتقل کند. اين گنجينه که شامل وسايلي تزئين شده از جواهرات، شمعدان هاي طلا، دو مجسمه بزرگ طلا از مريم مقدس و مسيح، به همراه تعداد زيادي سکه هاي طلا بود در 11 کشتي بارگيري شد. قيمتي که براي آن تخمين مي زنند نزديک به 60 ميليون دلار است. کاپيتان ويليام تامپسون، فرماندهي کشتي هاي حامل اين گنجينه را که به سمت مکزيک در حرکت بود، بر عهده داشت اما نايب السلطنه بايد تحقيق بيشتري درباره ويليام تامپسون انجام مي داد و بعد گنجينه را به او مي سپرد چرا که تامپسون خودش يک دزد دريايي بود. وقتي که کشتي ها به مقصد مکزيک حرکت کردند، ويليام تامپسون به همراه دزدان دريايي ديگر گلوي نگهبانان پرويي را بريدند و جسد آنها را درون دريا انداختند. تامپسون بعد از تسلط کامل بر تمام کشتي ها به سمت جزاير کوکو در اقيانوس هند که در آن زمان تحت حکمراني استراليا بود حرکت کرد. اين جزيره همان مکاني است که به نظر مي رسد او و مردانش گنج هاي افسانه اي ليما را در آنجا مخفي کرده اند. بعد از مخفي کردن گنج، تامپسون و يارانش تصميم گرفتند از يکديگر جدا شوند و گنجينه را به حال خود رها کنند تا اوضاع آرام شود و بعد از آرام شدن شرايط دوباره به جزيره برگردند و گنج را بين خودشان تقسيم کنند اما کشتي تامپسون در مسير بازگشت محاصره شد و همه خدمه کشتي به همراه تامپسون دستگير و در دادگاه به جرم دزدي هاي دريايي محاکمه شدند. در جريان اين محاکمه، تامپسون و ناخداي دوم کشتي به اعدام محکوم شدند اما براي رهايي از اعدام تصميم گرفتند جاي گنج را فاش کنند؛ به همين خاطر تامپسون و ناخداي دوم کشتي همراه يک کشتي اسپانيايي مجدداً به جزاير کوکو بر گشتند. آنها در اين جزاير موفق شدند از دست مأموران فرار کنند و در اعماق جنگل هاي انبوه اين ناحيه مخفي شوند. از آن روز به بعد هيچ کس ديگر از محل گنج، ناخدا تامپسون و دوستش خبري ندارد. تا به امروز نزديک به 300 سفر به اين جزاير انجام شده که همه اين تلاش ها براي يافتن گنجينه ليما شکست خورده است. آخرين فرضيه اي که درباره محل اين گنجينه اعلام شده، اين است که اين گنج ها در جزاير کوکو مخفي نشده اند بلکه به جزيره نامعلومي در سواحل آمريکاي مرکزي برده و در آنجا مخفي شده اند و بعد براي گمراه کردن ديگران ناخدا و همراهانش مدعي شدند که آنها را در جزاير کوکو مخفي کرده اند.
گنجينه گمشده فرعون
وقتي که هاوارد کارتر در سال 1922 توانست مقبره توت آنخ آمون را در «دره پادشاهان» پيدا کند، از ديدن زرق و برق جواهراتي که اين پادشاه جوان با خود به دنياي ديگر برده بود( در حقيقت جواهراتي که با اين پادشاه دفن شده بود) زبانش به لکنت افتاد. در کنار اتاقي که اين فرعون جوان در آن به خاک سپرده شده بود؛ خزانه اي وجود داشت که از جواهرات زيادي انباشته شده بود. جست و جو در اين اتاق حدود 10 سال وقت کارتر را گرفت تا بتواند فهرستي از تمام جواهرات و وسايل درون آن تهيه کند. اين در حالي است که وقتي مقبره هاي فرعون هاي ديگر در اواخر قرن 19 کشف مي شد، تمامي خزانه ها خالي بودند. اين موضوع نشان دهنده اين قضيه است که دزدان مقبره در طي قرن هاي گذشته تمامي گنجينه هاي اين مقبره ها را خالي کرده اند اما مسأله اي که ذهن تمام کاوشگران مقبره فرعون ها را به خود مشغول کرده، اين است که خارج کردن تمام گنج هاي مقبره هاي فراعنه نياز به وسايل و مهارت خاصي دارد که ممکن است از عهده دزدان مقبره ها خارج باشد؛ پس چه اتفاقي براي ساير گنجينه هاي مدفون در کنار فرعون هاي مصر افتاده است؟!
بعضي از محققان و کاوشگران اعتقاد دارند که اين گنجينه ها توسط کاهنان معبد برداشته شده اند؛ چرا که در سال هاي 425 تا 343 قبل از ميلاد، اين کاهنان مأمور خاکسپاري مجدد فراعنه سلسله هاي پيش شده بودند و به احتمال زياد اين گنج ها را هم آنها براي معبدهايشان برداشته اند. يکي از دلايل ديگر که احتمال برداشتن اين گنجينه ها توسط کاهنان را نشان مي دهد، اين موضوع است که فراعنه مصر استفاده از گنجينه هاي فراعنه پيشين را براي خود شوم مي دانستند؛ به همين دليل در طول تاريخ مدرکي دال بر برداشته شدن طلاهاي يک فرعون توسط فرعون بعدي به چشم نمي خورد اما کاهنان خود را از فرمانرواها مجزا مي دانستند و حتي گاهي قدرت آنها از قدرت فرمانروا هم بيشتر بود و در نتيجه حق انجام هر کاري را به خودشان مي دادند. يکي از متهمان اصلي اين ماجرا جريهور نام دارد؛ او يکي از افسران ارتش مصر و همچنين از کاهنان عالي رتبه معبد آمون در سال هاي 1080 تا 1074 قبل از ميلاد در زمان فرمانروايي رامسس ششم بر مصر بود. بعد از مرگ رامسس ششم، جريهور با وجود آنکه اصليتش معلوم نبود توانست تخت پادشاهي را به دست آورد و قدرت پادشاهي را ميان خود، پسرخوانده و همدستانش که او را در انجام اين توطئه ياري کرده بودند تقسيم کند. او خودش را مسؤول خاکسپاري مجدد فراعنه سلسله هاي پيشين هم قرار داد. اما مکان مقبره او بعد از مرگش و در گذر تاريخ به فراموشي سپرده شد و تا به امروز هم پيدا نشده است. براي همين کاوشگران اعتقاد دارند که تمام گنجينه هاي فراعنه مهم در مقبره او قرار دارد. اما اين مقبره هنوز کشف نشده است. او تمام گنجينه هاي فراعنه سابق را از محل مقبره هاي آنها خارج کرد و بعد از مرگش دستور داد تا آنها را همراهش دفن کنند و احتمالاً به خاطر وجود همين ثروت عظيم، از مقبره او به خوبي محافظت مي شده و مقبره اش به گونه اي ساخته شده که کشف مجدد آن بدون نقشه امکان پذير نباشد. به همين خاطر با وجود پيشرفت هاي قرن حاضر هنوز مقبره او کشف نشده و در نتيجه گنج هايش هم پيدا نشده اند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)