مقالۀ پیش رو در ویژه نامۀ تصویری حزب نازی در سال 1939، چندی پس از وقوع جنگ جهانی دوم منتشر گردیده است. این مقالۀ به قلم یوزف گوبلز نوشته شده است و انگلستان را عامل اصلی وقوع جنگ می داند. این مقاله نشان می دهد که دکتر گوبلز تنها یک سخنران ماهر نبوده، بلکه یک نویسندۀ توانا هم بوده است.این یک اشتباه بزرگ است که فرض شود که زرسالاران انگلستان برخلاف اراده و یا حتی بر ضد نیات خود وارد این جنگ شدند. حقیقت خلاف این است. جنگ طلبان انگلیسی خواهان جنگ بودند و طی این سال ها از تمام منابعی که در دسترس داشتند استفاده نمودند تا این جنگ را به راه بیاندازند. آنها مطمئناً از وقوع جنگ غافلگیر نشدند. زرسالاری انگلیس هدفی نداشت جز اینکه در زمان مناسب یک جنگ بر ضد آلمان به راه اندازد، و این مسأله از زمانی آغاز شد که آلمان مجدداً داشت به یک قدرت جهانی تبدیل می شد. حقیقتاً لهستان نقش اندکی در وقوع جنگ میان رایش و انگلستان داشت. لهستان فقط یک آلت دست بود. انگلستان بخاطر اصول و مرام و یا به علل بشردوستانه از دولت لهستان پشتیبانی نکرد. این موضوع از این حقیقت آشکار می شود که با آغاز جنگ، انگلستان ابداً هیچ گونه کمکی به لهستان نداد. همینطور انگلستان هیچ گونه اقدامی بر ضد روسیه انجام نداد. در واقع کاملا برعکس. محفل جنگ طلب لندن تا امروز کوشش کرده است که روسیه را به عملیات تجاوزگرانه بر ضد آلمان وارد کند.
محاصرۀ آلمان از مدت ها پیش از وقوع جنگ، سیاست سنتی انگلیسی ها بوده است. انگلستان از آغاز همیشه قدرت اصلی نظامی خود را بر ضد آلمان معطوف کرده است. انگلستان هرگز نتوانسته است که یک رایش نیرومند را در اروپا تحمل کند. او با این ادعا که می خواهد یک توازن قوا را در اروپا حفظ نماید، این سیاست خود را توجیه کرده است. امروز دلیل دیگری هم وجود دارد. جنگ افروزان انگلیسی این دلیل را پنهان می کنند. این دلیل به شدت خودپرستانه است. نخست وزیر انگلستان در روز آغاز جنگ اعلام کرد که هدف انگلستان نابودی هیتلریسم است. اگرچه، او هیتلریسم را به آن صورت که زرسالاری انگلیس واقعا مشاهده می کند، تعریف نکرد. جنگ افروزان انگلیسی ادعا می کنند که ناسیونال سوسیالیسم می خواهد جهان را فتح کند. هیچ ملتی در برابر تهاجم آلمان ایمن نیست. و باید به عطش قدرت طلبی آلمانی ها پایان داده شود. محدود نمودن عطش قدرت آلمانی ها، در نبرد با لهستان رخ داد. اگرچه در واقع انگلستان برای جنگ بر ضد آلمان دلیل دیگری دارد. جنگ طلبان انگلیسی جداً نمی توانند ادعا نمایند که آلمان می خواهد جهان را فتح کند، به ویژه با توجه به این حقیقت که انگلستان تقریباً دو سوم جهان را کنترل می کند. و آلمان پس از سال 1933، یعنی از دورۀ قدرت یابی هیتلر، هرگز منافع انگلستان را تهدید نکرده است. بنابراین وقتی چمبرلین می گوید که انگلستان می خواهد هیتلریسم را در این جنگ نابود کند، او از یک لحاظ سخن نادرستی می گوید. اما از یک لحاظ دیگر حقیقت را می گوید. انگلستان می خواهد هیتلریسم را نابود کند. منظور انگلستان از هیتلریسم، در واقع وضعیت موجود در درون رایش است، یعنی وضعیتی که خاری در چشمان زرسالاری انگلیس می باشد.
انگلستان یک دموکراسی سرمایه داری است. آلمان یک کشور ملیِ سوسیالیستی است. و این که فکر کنیم انگلستان غنی ترین مملکت روی زمین است کاملاً اشتباه می باشد و تفکری نادرست است. لرد ها و شهرنشینانی در انگلستان وجود دارند که در حقیقت ثروتمند ترین افراد روی زمین هستند. اما توده های وسیع آنها اندکی از این ثروت را مشاهده می کنند. در انگلستان ارتشی از میلیون ها مردم ستمدیده و فقیر را می بینیم که از لحاظ اجتماعی همچون بردگان هستند. کار کودکان هنوز در آنجا رایج است. مردم آنها دربارۀ برنامه های رفاه اجتماعی فقط حرف شنیده اند. پارلمان گهگاهی درباره قانون اجتماعی بحث می کند. اینقدر که در محله های پرجمعیت و رده پایین انگلستان نابرابری وحشتناک و مخوف وجود دارد، در هیچ کجای دیگری وجود ندارد. آنهایی که از تعلیم و تربیت خوبی برخوردارند، توجهی به این موضوع نمی کنند. اگر هر کسی در میان عموم از این مسأله سخن بگوید، مطبوعات که در خدمت منافع دموکراسی زرسالاری هستند، به سرعت او را به عنوان بدترین آدم رذل رسوا می کنند. اگر تغییر قانون اساسی برای حفظ دموکراسی سرمایه داران به کار رود، آنها در تغییر قانون اساسی تردید نشان نمی دهند. دموکراسی سرمایه داری از هر درد اجتماعیِ ممکن در دوران معاصر رنج می برد. لرد ها و اربابان شهرنشین تنها به یک دلیل می توانند ثروت خود را حفظ کنند و ثروتمند ترین مردم روی زمین بمانند. تنها به این دلیل که از یک سو دائماً مستعمرات خود را استثمار می کنند و از سوی دیگر فقر شدید و غیر قابل باوری در کشور خودشان نگه می دارند. از سوی دیگر، آلمان سیاست های داخلی خود را بر اصول اجتماعی مدرن و جدیدی مستقر کرده است و به این دلیل است که یک خطر برای زرسالاری انگلیس محسوب می شود. به این دلیل هم است که سرمایه داران انگلیسی می خواهند هیتلریسم را نابود کنند. آنها در واقع هیتلریسم را به صورت تمام اصلاحات اجتماعی وسیعی مشاهده می کنند که پس از 1933 در آلمان رخ داده است. زرسالاران انگلیسی به درستی از این بابت می ترسند که چون چیز های خوب واگیردار هستند، اصلاحات اجتماعی رخ داده در آلمان می توانند سرمایه داری انگلیس را در مخاطره قرار دهند. به این دلیل انگلستان به آلمان اعلان جنگ داد. نظر به اینکه انگلستان به این خو گرفته است که بگذارد دیگران برایش بجنگند، به قاره اروپا نگاه می کند تا ببیند که چه کسانی حاضرند برای منافع انگلستان بجنگند. فرانسه آماده بود که این وظیفه خفت آور را بر عهده بگیرد، زیرا افرادی از همان نوعی که در انگلستان هستند، بر فرانسه هم حکومت می کنند. آن فرانسوی ها نیز به دلایل خودپرستانه آماده جنگ بودند. دموکراسی اروپایی غربی براستی فقط یک زرسالاری اروپایی غربی است که بر جهان حکومت می کند و به سوسیالیسم آلمانی اعلان جنگ داد زیرا سوسیالیسم آلمانی منافع سرمایه گرایانه آنها را به مخاطره انداخته بود. یک نمایش مشابه در سال 1914 آغاز شد. در مقایسه با امروز، انگلستان در طول آن چهار و نیم سال شانس بیشتری داشت. ملت های اروپا در آن زمان شانسی نداشتند که رخدادهای آینده را مشاهده نمایند. اما ملت های اروپا تمایلی ندارند که نقش سابق خود در جنگ جهانی [اول] را امروز هم ایفا کنند. اکنون انگلستان و فرانسه تنها ایستاده اند. با این حال انگلستان یکبار دیگر دارد می کوشد که بدون هیچ گونه فداکاری از جانب خودش، یک جنگ به راه اندازد. هدف آنها این است که آلمان محاصره شود و به تدریج از طریق گرسنگی وادار به تسلیم گردد. این سیاست دراز مدت انگلستان است. آنها در جنگ های ناپلئونی، و نیز در طول جنگ جهانی [اول] از این سیاست به خوبی استفاده کردند. اگر مردم آلمان با ناسیونال سوسیالیسم تربیت نشده بودند، این سیاست امروز هم مؤثر واقع می شد. ناسیونال سوسیالیسم در برابر آزمایش های انگلیسی ها مصون و مقاوم است. دروغ های تبلیغاتی انگلیسی ها دیگر در آلمان کارایی ندارد. این دروغ ها به تدریج دارند قابلیت تاثیری گذاری خود را در سایر نقاط جهان هم از دست می دهند، زیرا امروز تبلیغات آلمان به نقاطی بسیار دورتر از مرز هایش می رسند. این بار زرسالاری انگلیس در هدف خود، یعنی تحریک یک جنگ میان مردم آلمان و رهبری اش، موفق نخواهد شد. ملت آلمان امروز نه فقط از افتخار و استقلال خود، بلکه همچنین از دستاورد های اجتماعی عظیم خود که پس از سال 1933 از طریق کار سخت و خستگی ناپذیر به انجام رسانده، دارد دفاع می کند. آلمان یک کشور ملی- مردمی است که بر بنیاد مفاهیم نیک اقتصادی و عدالت ساخته شده است. در گذشته، انگلستان همیشه این مزیت را داشت که با یک آلمان خرد شده روبرو شود. طبیعی است که زرسالاری انگلیس در پی این است که در ملت آلمان تفرقه ایجاد نماید و شرایط فروپاشی آلمان را مهیا سازد. تبلیغات دروغ آمیز انگلیس دیگر نمی تواند هر چیزی را با نام مناسب خودش به کار ببرد. تبلیغات انگلستان بدین گونه ادعا می کند که با ملت آلمان نمی جنگد، بلکه با هیتلریسم می جنگد. اما ما این آواز قدیمی را خوب می شناسیم. در آفریقای جنوبی، انگلستان با بوئِر ها نمی جنگید، تنها با کروگِریسم می جنگید. در جنگ جهانی [اول]، انگلستان می خواست تنها کایزریسم را نابود کند، نه ملت آلمان را. اما اینها باعث نشد که زرسالاری انگلیس پس از جنگ، بوئر ها را با بیرحمی و وحشیگری سرکوب ننماید، و یا ما را پس از شکست [در جنگ جهانی اول] بیرحمانه سرکوب نکند.
کودکی که یکبار دچار سوختگی می گردد، بار دوم مواظب می شود و حواس خود را جمع می کند که دوباره نسوزد. ملت آلمان یک بار قربانی تبلیغات جنگی دروغ آمیز انگلیس شدند، اما اکنون شرایط را می فهمند و درک زیادی از زمینه و ریشۀ این جنگ دارند. ملت آلمان می دانند که پشت تمام سخنان لطیف سرمایه داریِ زرسالاری انگلیس، یک هدف قرار دارد: نابودی پیشرفت ها و دستاورد های اجتماعی آلمان. ما داریم از سوسیالیسمی دفاعی می کنیم که پس از سال 1933 با تمام وسایل نظامی، اقتصادی و روحیِ قابل دسترس خویش در آلمان ساخته ایم. دروغ های آشکار و انگشت نمای انگلیس اثری روی مردم آلمان ندارند. زرسالاری انگلیس نهایتاً مجبور می شود از خودش دفاع کند. در گذشته، او همیشه ملت های دیگر را به جنگ برای خود واداشته است. این بار ملت انگلیس باید خودشان گردن خود را برای لرد ها و اربابان شهرنشین به خطر بیاندازند. این بار مردم آلمان متشکل از کارگران، کشاورزان و سربازان همگی متحد شده اند و آماده هستند با هر وسیله ای که دارند از ملت خود دفاع کنند. این بار انگلیسی ها باید با چنین مردم متحدی روبرو شوند. ما خواهان جنگ نبودیم. انگلستان ما را مجبور به جنگ کرد. زرسالاری انگلیس این جنگ را بر ما تحمیل کرد. انگلستان مسئول این جنگ است و مجبور است مسئولیت جنگ را به گردن بگیرد و باید در آینده پاسخگو باشد. امروز تمام جهانیان دارند بیدار می شود. جهان دیگر نمی تواند با شیوه های قرن نوزدهمی سرمایه داری اداره شود. ملت ها بالغ شده و رشد کرده اند. ملت ها یک روز به زرسالاران سرمایه دار که باعث بدبختی و بیچارگی آنها هستند، ضربه ای سهمگین و وحشتناک وارد خواهند کرد. این یک اتفاق نیست که ناسیونال سوسیالیسم وظیفۀ تاریخی اجرای این تسویه حساب را برعهده دارد. زرسالاری دارد از لحاظ فکری و روحی فرو می پاشد، و در آینده ای که زیاد دور نخواهد بود از لحاظ نظامی هم نابود خواهد شد. ما با استواری داریم به سخنان نیچه عمل می کنیم: «به چیزی که دارد می افتد یک هل بده.»
علاقه مندی ها (Bookmarks)