دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: مقام پدر و مادر (1) الی (5)

  1. #1
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض مقام پدر و مادر (1) الی (5)

    مقام پدر و مادر (1)
    مقام پدر و مادر (1)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    موضوع مقام والدین و حقوق آنان، از دیرباز مورد توجّه پیشوایان علم و دین بوده و در این زمینه، مباحث زیادی از سوی علما و دانشمندان هر دوره به رشته تحریر در آمده است. مقاله ای که از نظر خوانندگان عزیز می گذرد، شامل دو بخش است:
    بخش اوّل، شامل بیان مقام پدر و مادر در اسلام است و صرفا مسائلی را مطرح می سازد که درباره مقام و منزلت پدر و مادر از نظر قرآن و روایات است.
    بخش دوم، شامل مسائل مربوط به حقوق پدر و مادر نسبت به فرزندان و همچنین حقوق فرزندان نسبت به والدین و مطالب مربوط به عقوق والدین و احکام اولاد است که روی هم رفته، این بخش به گونه ای تنظیم شده است که می تواند پاره ای از مسائل تربیتی را هم ارائه دهد و بنمایاند که والدین در تربیت فرزندان، چه وظایفی را بر عهده دارند.
    اهمّیت این بحث به اندازه ای است که خداوند متعال در بیش از 23 آیه در قرآن مجید، صراحتا و یا به طور ضمنی فرزندان را به احسان و نیکی نسبت به پدر و مادر، امر نموده است:
    وَ قَضی رَبُّک اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیاهُ وَ بِالْوالِدَینِ اِحْسانا.(1)
    پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر، نیکی کنید.
    خداوند متعال در این آیه شریف، بعد از اصل توحید (که از اساسی ترین اصول اسلام است)، به یکی دیگر از تعلیمات انبیا، یعنی نیکی به پدر و مادر اشاره می کند. خداوند در آیه ای دیگر می فرماید:
    وَ وَصَّینَا الاِْنْسانَ بِوالِدَیهِ حُسْنا.(2)
    ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند.
    همان طور که ملاحظه می شود، احسان و تکریم به پدر و مادر، یک قانون کلّی برای تمام انسانهاست که این قانون، مخصوص دسته یا گروه خاصّی نیست.
    و نیز در گفتار و بیانات زیادی که از ائمّه معصومین علیهم السلام نقل شده، به فرزندان سفارش زیادی درباره نیکی به والدین شده است و لذّت زندگی و رونق نظام خانواده در خدمت به والدین است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
    نظر الولد الی والدیه حبّا لهما عبادة.(3)
    نگاه با محبّت و دوستانه به پدر و مادر، عبادت است.
    اهمّیت این عمل، به قدری است که بزرگترین واجب شمرده شده است و همچنین باعث افزایش عمر و زیادی روزی دانسته شده است و در دنیا موجب راحتی انسان و خشنودی خداوند و به هنگام مرگ، باعث راحت جان دادن و در آخرت، سپر آتش جهنّم و سبب رحمت خداوند است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
    رحم اللّه امرءً أعان والده علی برّه.(4)
    خداوند، رحمت کند کسی را که پدرش را بر نیکی، کمک کند.
    به امید آنکه این نوشتار، مورد رضای حق قرار بگیرد و ذخیره ای باشد برای «یوْمَ لا ینْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَی اللّه بِقَلْبٍ سَلیمٍ».(5)
    بخش اوّل: نیکی به پدر و مادر
    دین مبین اسلام، برای زنده ماندن ملّتها همبستگی خاصّی را بین افراد آنها لازم دانسته است و از افراد جامعه، نسبت به پدر و مادر که شعاع بستگی انسان به آنها نزدیک تر است، بیشتر سفارش شده است.
    پروردگار عالم در وجود فرزندان، عاطفه و علاقه خاصّی نسبت به والدین قرار داده است. این علاقه خاص را ممکن نیست که بتوان از انسان سلب نمود و خداوند در آیات قرآن، به محبّت فرزندان نسبت به پدر و مادر، سفارش نموده است.
    هیچ فداکاری یی بالاتر از خدمت نسبت به پدر و مادر نیست و خدمت به آنان بزرگترین خدمتی است که فرد می تواند درباره کسی انجام دهد.
    در کشورهای غیراسلامی، بر اثر کم بودن عواطف، فرزندان بعد از بلوغ، محیط خانواده را ترک می کنند و جدا از پدر و مادر زندگی می کنند و این چنین زندگی یی، کانون خانواده ها را سرد نموده است و گاه زمانی طولانی، پدران و مادران روی فرزندان خود را نمی بینند. لذا سپردن
    فرزندان به کودکستان(6) و یا محیطهای دیگر، ریشه عواطف را می سوزاند و از رشد و نموّ آنها جلوگیری می کند.
    متأسفانه می بینیم که بعضی از جوانان، پدر و مادر پیرِ خود را مزاحم و دست و پا گیرِ زندگی خویش می بینند و سعی در دور شدن از آنها دارند.
    در قطب مخالف این بی حرمتی ها افرادی بوده اند و هستند که در سایه تربیت قرآنی، حتی والدین خود را در سنین پیری بهتر از فرزندان خود نگه می دارند که این خود، یک نوعی از احساسات و عواطف الهی است. حتی این روابط پس از مرگ هم با انسان همراه است و از پرجوش ترین احساسات انسانی، روابط والدین و اولاد است و همه اینها بدون جلب منفعت است،(7) و همین ویژگی است که قداست خاصّی به این علاقه می بخشد.
    هر چند فرزندان نمی توانند حق احترام به پدر و مادر را ادا کنند؛ ولی باید به مقدار امکان، سعی کنند تا رضایت آنها را که رضای الهی است، کسب کنند.
    سیمای والدین در قرآن
    اکنون برای روشن شدن چهره فروزانِ والدین، قبل از هر چیز دستِ مدد به سوی قرآن دراز می کنیم؛ همان کتابی که رهگشای زندگی انسانها در دنیاست و اگر مسلمانان در تمام امور، چه فرهنگی و چه اقتصادی یا امور دیگر، قرآن را سرلوحه زندگی خود قرار بدهند، از سعادت دنیا و آخرت برخوردار خواهند شد.
    قرآن مجید، در آیات متعددی دستور می دهد که به والدین نیکی کنیم که همه اینها به مقام والای والدین اشاره دارد. اینک به برخی از این آیات اشاره می کنیم.
    1 - وَ اِذْ اَخَذْنا میثاقَ بَنی اِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ اللّه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی...(8)
    و به یاد آورید زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و نسبت به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان، نیکی کنید.
    احسان به پدر و مادر بعد از پرستش خداوند
    اینکه بعد از امر به عبادت خداوند، نیکی به پدر و مادر ذکر شده است، به چند جهت است.
    اوّل نعمتهای خداوند، بالاترین نعمتها بر بنده است و بعد از پروردگار عالم، پدر و مادر، سبب وجود فرزند هستند.
    دوم خداوند، مؤثّر واقعی و حقیقی در وجود انسان است و پدر و مادر به حسب ظاهر در وجود او مؤثّرند. در جایی که مؤثّر حقیقی ذکر شده است، بعد از آن، مؤثّر ظاهری ذکر می شود.
    سوم خداوند، در مقابل نعمتهایش از بنده اش چیزی نمی خواهد. پدر و مادر هم در مقابل نعمت خود، از فرزند چیزی طلب نمی کنند؛ حتی پدر و مادر غیر مسلمان به فرزند خود مهربانی می کنند. لذا این نعمت آنها شبیه نعمت خداوند است.
    چهارم خداوند نعمت خود را از بنده اش دریغ نمی کند؛ اگر چه بنده دارای گناهان زیاد باشد؛ همچنین پدر و مادر، فداکاری های خود را از فرزند دریغ نمی دارند، اگر چه به آنها بد کرده باشد.
    پنجم پدر مهربان، در مال فرزند تصرف می کند تا سود بیشتری عاید فرزندش شود و از ضایع شدن مال او جلوگیری می کند. خداوند نیز اعمال عبادی بنده اش را از آفت دور می سازد و زیاد می کند و اعمال فانی او را جاودانی می سازد.
    ششم نعمت وجود خداوند، بالاتر از نعمت پدر و مادر است و با دلیل و برهان، ثابت می شود؛ امّا نعمت والدین از جهت ضرورت، معلوم و مشهود است؛ امّا در مقایسه به نسبتِ نعمت خداوند، کم است.(9)
    2 - وَ اعْبُدُوا اللّه وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً و بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(10)
    و خداوند را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید، و به پدر و مادر نیکی کنید.
    خداوند متعال، نخست، مردم را به عبادت و بندگی پروردگار، دعوت می کند. سپس به حقّ پدر و مادر اشاره می کند که نسبت به آنها نیکی کنید.
    حقّ پدر و مادر، از مسائلی است که در قرآن مجید، بسیار روی آن تکیه شده است و در چند مورد، در قرآن بعد از دعوت به توحید قرار گرفته است.
    از این تعبیرهای مکرّر استفاده می شود که میان این دو، ارتباط و پیوندی است؛ چون بزرگترین نعمت، نعمت هستی و حیات است که در درجه اوّل، از ناحیه خداست و در مراحل بعد به پدر و مادر بر می گردد. پس ترک حقوق پدر و مادر، همدوش شرک به خداست.
    3 - ألاّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(11)
    چیزی را شریک خدا قرار ندهید، و به پدر و مادر نیکی کنید.
    پروردگار عالم، از تحریم شرک شروع کرده است که در واقع، سرچشمه همه مفاسد اجتماعی و محرّمات الهی است و بعد بلافاصله، بعد از مبارزه با شرک، حقّ پدر و مادر در دستورهای اسلامی آمده است. در این آیه به جای تحریمِ آزار پدر و مادر (که هماهنگ با سایر تحریمهای این آیه است) موضوع احسان و نیکی کردن ذکر شده؛ و جالب تر اینکه کلمه احسان به وسیله «ب» متعدی شده و آمده: و «بالوالدین احسانا» که معنای آن، نیکی کردن به طور مستقیم و بدون واسطه است. این آیه تأکید می کند که موضوع نیکی به پدر و مادر، آن قدر اهمّیت دارد که شخصاً و بدون واسطه به آن اقدام شود.
    4 - وَ قَضی رَبُّک اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیاهُ وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(12)
    پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر، نیکی کنید.
    در این آیه هم خداوند متعال بعد از فراخواندن به اصل توحید، به یکی از اساسی ترین تعلیمات انسانی انبیا، یعنی نیکی به پدر و مادر اشاره می کند. که «قضی»، مفهوم مؤکدتری از «امر» دارد و فرمان قطعی و محکم را می رساند و قرار دادن توحید در کنار نیکی به پدر و مادر، تأکیدی است بر اهمّیت این دستور اسلامی.
    مطلق بودن احسان که هرگونه نیکی را در برمی گیرد و همچنین اطلاق والدین که مسلمان و کافر را شامل می شود، اینها همه تأکید در این مسئله را می رساند و نکره بودن احسان در این گونه موارد (احساناً) برای بیان عظمت آیه می آید. قرطبی در تفسیر خود، در ذیل آیه شریفه 23 سوره اسراء شانزده مسئله را بیان کرده که ما بعضی از آنها را به طور اختصار بیان می کنیم:
    1 - کلمه «قضی» در آیه به معنای امر و لزوم و وجوب است. پس «قضی» به معنای امر است و خداوند، امر فرموده که نسبت به پدر و مادر، احسان و نیکی کنید.
    2 - در این آیه شریفه، خداوند سبحان به عبادت و توحید امر فرموده و نیکی به پدر و مادر را قرین این امر مهم قرار داده؛ کما اینکه شکر والدین را قرین شکر خودش قرار داده است:
    ان اَشکر لی و لوالدیک الی المصیر.
    و در روایتی آمده است:
    سئلت النبی صلی الله علیه و آله : «أی العمل احبّ الی اللّه عزّ و جلّ؟» قال:
    «الصلاة علی وقتها»، قال: «ثم ای؟»، قال: «ثم برّ الوالدین»، قال: «ثم ای؟»، قال: «الجهاد فی سبیل الله»؛ فأخبر صلی الله علیه و آله اَن برّ الوالدین أفضل الأعمال بعد الصلاة التی هی أعظم دعائم الاسلام، و رتّب ذلک «ثم» التی تعطی الترتیب و المهلة.
    شخصی از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کرد: «محبوبترین عمل نزد خداوند متعال کدام است؟». فرمود: «خواندن نماز در وقت خودش و بعد از آن، نیکی به پدر و مادر و بعد از آن، جهاد در راه خدا است»؛ و پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد که نیکی به پدر و مادر، افضل اعمال است بعد از نماز که نماز از بزرگترین ارکان اسلام است.
    3 - از نیکی به پدر و مادر و احسان نسبت به آنان، این است که فرزند، آنان را دشنام نگوید و مورد عاق قرار ندهد که این عمل، از گناهان کبیره محسوب می شود.
    4 - نیکی و احسان به پدر و مادر، فقط به این نیست که آنها مسلمان باشند، بلکه اگر کافر هم باشند، باید به آنها مهربانی نمود.
    5 - محبّت و مودّت به والدین در سن پیری باید بیشتر باشد، چون در این زمان به نیکی فرزند بیشتر نیاز دارند.
    6 - گرچه در این آیه خطاب به نبی اکرم صلی الله علیه و آله است؛ ولی مراد، امّت پیامبر صلی الله علیه و آله است.
    7 - در این آیه، خداوند، تربیت فرزند را متذکر شده تا تذکری باشد برای فرزند که پدر و مادر در تربیت او زحمت و مشقّت های زیادی متحمّل شده اند.
    اهمّیت این موضوع تا آنجاست که هم قرآن و هم روایات، توصیه می کنند که اگر پدر و مادر کافر هم باشند، رعایت احترام آنها لازم است:
    وَ اِنْ جاهَداک عَلی اَنْ تُشْرِک بِی ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفَاً.(13)
    اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوی، اطاعتشان مکن؛ ولی در زندگی دنیا به نیکی با آنها معاشرت نما.
    5 - وَ وَصَّینَا الاِْنْسانَ بِوالِدَیهِ حُسْناً.(14)
    ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند.
    خداوند متعال، نیکی به پدر و مادر را به صورت یک قانون کلّی برای همه انسانها بیان می کند. لذا تعبیر به انسان در این آیه می فهماند که این قانون، مخصوص مؤمنان نیست؛ بلکه بر همه انسانهاست احترام و نیکی به آنها را در برنامه زندگی خود قرار دهند، هر چند با این اعمال هرگز نمی توانند دِین خود را به آنها ادا کنند.
    در دنبال این آیه برای اینکه تصوّر نشود که پیوند با پدر و مادر می تواند بر پیوند انسان با خدا حاکم گردد، یک استثنا را در این زمینه روشن شده که:
    وَ اِنْ جاهَداک لِتُشْرِک بی ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما.(15)
    اگر آنها (پدر و مادر) تلاش کنند که برای من شریکی قائل شوی که بر آن علم نداری، از آنها اطاعت مکن.
    در شأن نزول آیه مذکور آمده است که سعد وقّاص، نسبت به مادر خود خیلی مهربان بود و به او نیکی می کرد. وقتی که خورشید تابناک اسلام ظاهر شد، سعد هم از کسانی بود که برخلاف آیین مادرش بتها را ترک کرد و مسلمان شد؛ ولی باز هم به خدمت و نیکی به مادرش ادامه می داد؛ امّا مادرش که از مسلمان شدن فرزندش ناراحت شده بود، هر چه اصرار کرد که پسرش دست از اسلام بردارد، سودی نبخشید. او سرانجام دست به ابتکار تازه ای زد.
    مادر سعد، وقتی دید پسرش از اسلام بر نمی گردد، ولی نسبت به او خیلی مهربان است، از راه تحریک عواطف او وارد شد و دست به اعتصاب غذا زد و دیگر نه آب می آشامید و نه غذا می خورد.
    روز اوّل و دوم گذشت و چیزی نخورد و چون از گرسنگی بی حال شد، گفت: فرزندم! اکنون که از اسلام بر نمی گردی، من چیزی نمی خورم تا بمیرم. آن وقت مردم تو را ملامت کنند که باعث مردن مادرت شده ای.
    سعد که نور اسلام در دلش تابیده بود و سخت به اسلام علاقه داشت، با لحنی جدّی گفت: مادر جان! اگر صد جان داشته باشی و در اثر غذا نخوردن همه آنها را از دست بدهی و بمیری، من دست از اسلام بر نمی دارم.
    مادر سعد وقتی این استقامت فرزندش را در راه اسلام مشاهده کرد، اعتصاب خود را شکست و آب و غذا خورد. آن گاه این آیه نازل شد.(16)
    اساس دعوت انبیا بر این است که انسانها را به توحید و خداشناسی دعوت کند و آنها را از پرستش غیرخدا بپرهیزند. در مقام و عظمت پدر و مادر می بینیم که خداوند، در چند جا پس از دستور به یکتاپرستی، مسئله نیکی به پدر و مادر را پیش می کشد و به آن فرمان می دهد.
    پي نوشت ها :
    1 - سوره اسراء(17)، آیه 23.
    2 - سوره عنکبوت(29)، آیه 8.
    3 - بحارالأنوار، ج 71، ص 81.
    4 - همان، ص 65.
    5 - سوره شعراء(26)، آیه 88 - 89.
    6 - البته منظور ما آن است که والدین، فرزندان خود را از محیط خانواده دور نگه دارند و مراقب تعلیم و تربیت آنها نباشند، و گر نه سپردن فرزندان به کودکستان، در صورتی که منافاتی با نظارت و تربیت پدر و مادر نداشته باشد، اشکالی ندارد.
    7 - احترام به پدر و مادر، زمانی از قداست برخودار است که بر پایه اسلام و به نیت رضای الهی انجام گیرد، نه اینکه خدای ناکرده طمع مال دنیا و محروم نماندن از ارث به والدین احترام و احساسات ظاهری نشان دهد.
    8 - سوره بقره (2)، آیه 83.
    9 - تفسیر فخر رازی، ج 1، ص 100.
    10 - سوره نساء (4)، آیه 36.
    11 - سوره انعام (6)، آیه 151.
    12 - سوره اسراء (17)، آیه 23.
    13 - سوره لقمان (31)، آیه 15.
    14 - سوره عنکبوت (29)، آیه 8.
    15 - سوره عنکبوت (29)، آیه 8.
    16 - مجمع البیان، ج 8، ص 430 (ذیل آیه 7 سوره عنکبوت).
    منبع:www.hawzah.net
    ادامه دارد


    - - - به روز رسانی شده - - -

    مقام پدر و مادر (2)
    مقام پدر و مادر (2)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    حدود اطاعت والدین
    در اینجا شاید پرسیده شود که جلب رضایت والدین، تا چه حد و تا کجا لازم است. در این مورد، باید متذکر شد که اگر چه ممکن است به نظر برسد که به طور نامحدود باید در جهت تأمین رضایت والدین عمل کرد؛ امّا این امر تا بدان جاست که اطاعت از والدین، تضادّی با اطاعت خداوند نداشته باشد. در حقیقت، احسان نسبت به والدین و تکریم آنان تا آنجا لازم است که اگر آنان بر دینی غیر از دین مبین اسلام بودند، بنابر نصّ صریح قرآن و روایات، باز مجاز نیستیم که ترک احسان کنیم و در امور دنیوی باید مطیع آنها باشیم و در مسائل دینی و مذهبی، اگر اطاعت و فرمان پدر و مادر، مخالف فرمان خدا و رسولش باشد، در این صورت، اطاعت از آنان لازم نیست.
    قرآن کریم در آیات زیادی در کنار توصیه به اطاعت از والدین، این نکته را نیز گوشزد می کند که متابعت از پدر و مادر، مشروط بر عدم تضاد با فرمان خداوند است و در صورتی که متابعت از والدین، سبب خروج از عبودیت شود، این اطاعت لازم نیست.
    خداوند متعال، پیش از آنکه اطاعت از والدین را بخواهد، دعوت به عبودیت و پرستش و اطاعت خویش و عمل به اصل توحید را می خواهد. بالاترین حق را خداوند بر گردن ما دارد که بر تمام حقوق دیگر، مقدّم است.
    در آیینه احادیث و روایات نیز اطاعت از والدین، زیرمجموعه و تحت الشعاع اطاعت از پروردگار بر شمرده شده است و در حدیث وارد شده که «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق».(17) طاعت هیچ آفریده ای از رهگذر نافرمانی آفریدگار، معقول و جایز نیست و ما مجاز نیستیم که اطاعت از غیر خدا را بر اطاعت از خدا ترجیح دهیم و خداوند متعال در قرآن مجید، ما را به اطاعت کورکورانه و چشم و گوش بسته از پدران و نیاکان بر حذر می دارد و می فرماید:
    یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا لا تَتَّخِذُوا ابائَکمْ وَ اِخْوانَکمْ اَوْلِیاءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْکفْرَ عَلَی الاْیمانِ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَأولئِک هُمُ الظّالِمُونَ.(18)
    ای اهل ایمان! شما پدران و برادران خود را نباید دوست بدارید، اگر آنها کفر را بر ایمان ترجیح دهند، و هر کس از شما آنان را دوست بدارد، بی شک، ستمکار است.
    در حقیقت، همه چیز باید فدای هدف اصلی، یعنی توحید شود. در آیه بعد، خداوند می فرماید که عشق و علاقه انسان به زن و فرزند و مال و مقام و خانه، نباید مانع از اجرای حکم خدا و جهاد گردد و او را از هدف مقدسش باز دارد.
    خداوند در سوره لقمان، درباره پدران و مادران بت پرست می فرماید:
    وَ اِنْ جاهَداک عَلی اَنْ تُشْرِک بی ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفا.(19)
    اگر آنها (پدر و مادر) به تو اصرار دارند که چیزی را که شریک خدا نمی دانی، برای او شریک قرار دهی، هرگز از آنها اطاعت مکن؛ ولی در زندگی دنیا با آنها به نیکی رفتار کن.
    خلاصه آنکه رضایت والدین و دوستی آنان، بسیار مورد سفارش است؛ ولی این امر نباید باعث اطاعت کورکورانه و بی تعقّل شود، به صورتی که حتی به دعوتِ کفرآمیز آنان نیز رضایت دهیم.
    6 - وَ وَصَّینَا الاِْنْسانَ بِوالِدَیهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَینِ اَنِ اشْکرْ لی وَ لِوالِدَیک اِلَی الْمَصیرُ.(20)
    ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش او را با زحمت روی زحمت حمل کرد، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد، و به او توصیه کردیم که برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور، که بازگشت همه شما به سوی من است.
    یکی دیگر از آیاتی که بر عظمت والدین و نیکی به آنها دلالت دارد، همین آیه است که در اینجا بحث از نعمت پدر و مادر و زحمات و حقوق آنهاست و اینکه خداوند، شکر پدر و مادر را در کنار شکر خودش قرار داده است، چون مادر در مدتی که بچّه را حمل می کند و بعد از آن که دوران شیرخوارگی را طی می کند، بزرگترین فداکاری را هم از نظر روحی، هم از لحاظ جسمی و هم از جهت خدمات دیگر، در مورد فرزندش انجام می دهد.
    خداوند می فرماید: شکر مرا به جا آور که چنین پدر و مادر مهربانی به تو داده ام و هم شکر پدر و مادرت را که عهده دار انتقال نعمتهای من به تو هستند. پدر و مادر به حکم عواطف، کمتر فرزندان خود را فراموش می کنند. این فرزندان هستند که باید آنها را فراموش نکنند؛ مخصوصا به هنگام پیری؛ چرا که بسیار دیده شده است که فرزندان، پدر و مادر را در هنگام پیری فراموش می کنند و این، بدترین ناشکری برای فرزندان محسوب می شود.
    صاحب تفسیر آیات الاحکام،(21) در ذیل این آیه شریفه از سوره لقمان مطالبی چند را بیان نموده است که در زیر می آید:
    1 - خداوند، پس از اینکه انسان را به اطاعت از پدر و مادر و مهربانی نسبت به آنها سفارش می کند، اهمّیت محبّت به مادر را جداگانه متذکر می شود. این به جهت عنایت بیشتر و اهمّیت داشتن فراوان حقّ مادر است.
    2 - خداوند به شکرگزاری نسبت به پدر و مادر، امر می کند؛ ولی اوّل به شکرگزاری نسبت به ذات اقدس خودش (ان اشکرلی) سفارش می کند و در این تقدیم، به اینکه حقِ خدای سبحان، بزرگتر از حقّ والدین است، اشاره دارد و اینکه شکر او از شکر پدر و مادر، لازم تر است؛ چون منعمِ حقیقی خداست و او سبب حقیقی در خلق و ایجاد است و پدر و مادر، سبب ظاهری هستند. پس سزاوار است که سبب حقیقی بر سبب ظاهری، مقدّم باشد.
    3 - خداوند در پایان آیه می فرماید: «الی المصیر». تقدّمِ جار و مجرور افاده حصر می کند؛ یعنی در نهایت به سوی من باز می گردید، نه به سوی غیر من، و برگشت تمام خلایق به سوی من است.
    7 - وَ قال رَبِّ اَوْ زِعْنی اَنْ اَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتی اَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلی واِلَدَی.(22)
    [حضرت سلیمان] گفت: پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام فرما.
    در این آیه، حضرت سلیمان و افراد صالح، در مقام دعا از خداوند می خواستند که آنان را موفّق گرداند که شکر نعمتهایی را که برخود آنان و والدینشان ارزانی داشته است، به جا آورند. لذا انسان موظّف است شکر و سپاس نعمتی را که خداوند حتی به والدین هم داده، به جا آورد و این خود، یک نعمت است و شکر اینها مایه خشنودی پروردگار است.
    حضرت سلیمان، نه تنها تقاضای توانایی بر شکر نعمتهایی که خداوند به خود او داده است؛ بلکه در عین حال، تقاضا دارد که شکر مواهبی که بر پدر و مادرش ارزانی شده نیز ادا کند، چون بسیاری از مواهب وجود انسان، از پدر و مادر به ارث می رسد و امکاناتی که خداوند به پدر و مادر می دهد، کمک مؤثّری برای فرزندان در راه نیل به هدفها می کند.
    8 - وَ وَصَّینَا الاِنْسانَ بِوالِدَیهِ اِحْساناً حَمَلَتْهُ اُمُّهُ کرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کرْها و حَمْلُهُ و فِصالُهُ ثَلثُونَ شَهْراً.(23)
    ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد، و دوران حمل تا از شیر گرفتنش سی ماه است.
    خدمت به پدر و مادر و شکر زحمات آنها، مقدّمه ای است برای شکر پروردگار. آن زحماتی را که مادر از روز انعقاد نطفه می کشد (که یکی از سخت ترین حالات مادر است)، جای این شکر را دارد. مادر در طول این سی ماه، بیشترین زحمات را متحمّل می شود و بزرگترین فداکاری را در مورد فرزندش انجام می دهد تا آنجا که گاه جان خود را بر سرِ فرزند می نهد.
    بعد دوران مراقبت فرا می رسد که مادر باید با صبر و حوصله، تمام نیازهای فرزند را تشخیص دهد و آنها را بر آورده کند. تأمین غذای او که از شیره جان مادر گرفته می شود، ایثاری است بس بزرگ.
    اینکه در این آیه تنها از مادر سخن به میان آورده شده و سخنی از پدر در میان نیست، نه به دلیل عدم اهمّیت اوست، چون پدر نیز در بعضی از این مشکلات با مادر شریک است؛ ولی نشان می دهد که سهم مادر در تحمّل مشکلات بیشتر است، لذا بیشتر روی آن تکیه شده است. مادر، کسی است که هر انسانی، طبق فطرت خویش به او جذب می شود و هر چقدر این محبّت و نیکی در یک خانواده از انسجام و استحکام بیشتری برخوردار باشد، اساس جامعه، استوارتر خواهد بود.
    9 - وَ بَرّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یجْعَلْنی جَبّارا شَقِیا.(24)
    خداوند مرا نسبت به مادرم نیکو کار قرار داده، و جبّار و شقی قرار نداده است.
    قرآن، در ترسیم سیمای مهربان حضرت عیسی علیه السلام به این نکته توجّه می دهد که وی افتخار می ورزید که خداوند، او را نسبت به مادرش رئوف و مهربان قرار داده و یا خطاب به حضرت یحیی علیه السلام می فرماید:
    وَ بَرّا بِوالِدَیهِ وَ لَمْ یکنْ جَبّارا عَصِیا.(25)
    او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و جبّار و عصیانگر نبود.
    بر این اساس است که قرآن، در مقام بیان نعمتهایی که به مسیح علیه السلام ارزانی داشته، چنین تذکر می دهد:
    اِذْ قالَ اللّه یا عیسی ابْنَ مَرْیمَ اذْکرْ نِعْمَتی عَلَیک وَ عَلی والِدَتِک.(26)
    به یاد آور هنگامی را که خداوند به عیسی بن مریم گفت: متذکر نعمتی که بر تو و مادرت دادم، باش.
    بر شمردن نعمتهایی که خداوند به انسان داده است، به منظور زنده کردن روح شکرگزاری در اوست.
    یکی از خصایص ارزنده حضرت عیسی و یحیی علیهماالسلام این بود که با پدر و مادر خود نیکوکار بودند و هرگز در برابر ایشان عصیان نکردند و منطق انسانی، چنین حکم می کند که با کسانی که سالها با ما مدارا و نرمی رفتار کرده و با مهربانی سخن گفته اند، در مقابل آنها خاضع باشیم.
    10 - کتِبَ عَلَیکمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَکمُ الْمُوْتُ اِنْ تَرَک خَیرَاً الْوَصِیةُ لِلْوالِدَینِ.(27)
    بر شما نوشته شده هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبی از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر، وصیت کند.
    مقصود از نیکی و یا محبّت به والدین، تنها خدمت ظاهری و لبخندزدن به آنها نیست؛ هر چند کار مطلوبی است. خداوند دستور می دهد که به فکر زندگی پدر و مادر باشیم و فرزندان ثروتمند، وصیت کنند که سهمی از ارث آنها به والدینشان پرداخته شود تا زندگی پدر و مادرشان بعداز مرگ آنها تأمین شود. خداوند همچنین والدین را بهترین مورد، انفاق معرّفی می کند و می فرماید:
    یسْئَلُونَک ماذا ینْفِقُونَ قُلَ ما اَنْفَقْتُم مِنْ خَیرٍ فَلِلْوالِدَینِ.(28)
    از تو سؤال می کنند چه چیز انفاق کنند، بگو هر خیر و نیکی و سرمایه سودمند مادّی و معنوی که انفاق می کنید، برای پدر و مادر باید باشد.
    در قرآن، آیات زیادی درباره انفاق و بخشش در راه خدا آمده؛ ولی در این آیه، موارد و اشخاصی که به آنها انفاق می شود، بیان شده است. خداوند، اوّل چیزی را که باید انفاق نمود، با ذکر کلمه «خیر» بیان می کند که هر نوع کار و سرمایه خیر و مفید و قابل انفاق می تواند باشد. دومین مصرف انفاق، قبل از همه خویشاوندان و از میان آنها نخست پدر و مادر هستند. بدیهی است که انفاق به آنها، علاوه بر آثاری که در هر انفاقی نهفته است، اثر عمیقی در استحکام پیوند و خویشاوندی دارد.
    11 - اِمّا یبْلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ اَحَدُهُما اَوْکلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْ هُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کریماً.(29)
    هرگاه یکی از آنها یا هر دو آنها نزد تو به سن پیری برسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار، و بر آنها فریاد مزن، و گفتار لطیف و سنجیده و با نرمی و بزرگوارانه بگو.
    پدران و مادران، در دوران پیری بیش از هر زمان به کمک فرزندان نیاز دارند و درخواست های آنان در این سن و سال، بیش از گذشته است و در چنین مواقعی، گفتن سخن ملال آور و تند به آنان، مایه ناراحتی آنها می گردد.
    در این موقع، آزمایشِ بزرگ فرزندان شروع می شود که در اینجا آیا وجود چنین پدر و مادری را مایه رحمت می دانند و یا بلا و مصیبت. آیا صبر و حوصله کافی برای برخورد احترام آمیز با چنین پدر و مادری را دارند و یا اینکه آنها را آزار می دهند.
    قرآن، خطاب به فرزندان می گوید که به پدر و مادر، حتی اُف مگویید، یعنی با صدای بلند و اهانت آمیز با آنها سخن مگویید. قرآن، حتی کمترین بی احترامی را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:
    لو علم الله شیئاً هو أدنی من اُف لنهی عنه، و هو من أدنی العقوق، و من العقوق ان ینظر الرجل الی والدیه فیحّد النظر الیها.(30)
    اگر چیزی کمتر از اُف وجود داشت، خدا از آن نهی می کرد و این، حدّاقل مخالفت و بی احترامی نسبت به پدر و مادر است و از این جمله، نظر تند و غضب آلود به پدر و مادر است.
    احترام به پدر و مادر آن قدر لازم است که حتی نباید در برابر آنها کمترین سخنی که دلیل بر ناراحتی از آنها و یا حتّی تنفّر باشد، بر زبان جاری ساخت.
    12 - وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّیانی صَغیراً.(31)
    بالهای محبّت و تواضع خویش را در برابرشان بگستران و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنان مرا در کودکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.
    قرآن، تنها سخن ملال و تند نگفتن را در حفظ مقام و موقعیت پدر و مادر کافی نمی داند؛ بلکه یک سری دستورهایی می دهد که می تواند در قلوب آنها روح نشاط ایجاد کند.
    لذا قرآن بر دوران پیری پدر ومادر تکیه کرده که در آن موقع، نیاز شدیدی به حمایت و محبّت و احترام دارند. آنها ممکن است بر اثر کهولت سن به جایی برسند که نتوانند بدون کمک دیگری حرکت کنند.
    نکته ای که از این آیه استفاده می شود، این است که اگر پدر و مادر آنچنان پیر و ناتوان شدند که به تنهایی قادر بر حرکت انجام کارهای ضروری خویش نبودند، فراموش نکن که توهم در کودکی چنین بودی و پدر و مادر، تمام این زحمات دوران کودکی تو را تحمّل کردند. پس تو هم در مقابل، آن زحمات و محبّتها را جبران کن.
    سید قطب در تفسیر خویش، نقل می کند که شخصی در حین طواف، مادر خود را هم طواف می داد. پیامبر صلی الله علیه و آله را دید. عرض کرد: «آیا حق مادرم را با این کار به جا آوردم» فرمود: نه، حتی جبران یکی از ناله های او را به هنگام وضع حمل نمی کند.(32)
    پي نوشت ها :
    17 - نهج البلاغه (شیخ محمد عبده)، حکمت 165.
    18 - سوره توبه(9)، آیه 23.
    19 - سوره لقمان(31)، آیه 15.
    20 - سوره لقمان (31)، آیه 14.
    21 - روائع البیان، ج2، ص261.
    22 - سوره نمل(27)، آیه19.
    23 - سوره احقاف(46)، آیه15.
    24 - سوره مریم(19)، آیه 32.
    25 - سوره مریم(19)، آیه14.
    26 - سوره مائده(5)، آیه110.
    27 - سوره بقره(2)، آیه 180.
    28 - سوره بقره(2)، آیه215.
    29 - سوره اسراء (17)، آیه 23.
    30 - جامع السعادات، ج 2، ص 258.
    31 - سوره اسراء (17)، آیه 24.
    32 - فی ظلال القرآن، ج 5، ص 371.
    منبع:www.hawzah.net
    ادامه دارد

  2. 6 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : مقام پدر و مادر (1) الی (5)

    مقام پدر و مادر (2)
    مقام پدر و مادر (2)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    حدود اطاعت والدین
    در اینجا شاید پرسیده شود که جلب رضایت والدین، تا چه حد و تا کجا لازم است. در این مورد، باید متذکر شد که اگر چه ممکن است به نظر برسد که به طور نامحدود باید در جهت تأمین رضایت والدین عمل کرد؛ امّا این امر تا بدان جاست که اطاعت از والدین، تضادّی با اطاعت خداوند نداشته باشد. در حقیقت، احسان نسبت به والدین و تکریم آنان تا آنجا لازم است که اگر آنان بر دینی غیر از دین مبین اسلام بودند، بنابر نصّ صریح قرآن و روایات، باز مجاز نیستیم که ترک احسان کنیم و در امور دنیوی باید مطیع آنها باشیم و در مسائل دینی و مذهبی، اگر اطاعت و فرمان پدر و مادر، مخالف فرمان خدا و رسولش باشد، در این صورت، اطاعت از آنان لازم نیست.
    قرآن کریم در آیات زیادی در کنار توصیه به اطاعت از والدین، این نکته را نیز گوشزد می کند که متابعت از پدر و مادر، مشروط بر عدم تضاد با فرمان خداوند است و در صورتی که متابعت از والدین، سبب خروج از عبودیت شود، این اطاعت لازم نیست.
    خداوند متعال، پیش از آنکه اطاعت از والدین را بخواهد، دعوت به عبودیت و پرستش و اطاعت خویش و عمل به اصل توحید را می خواهد. بالاترین حق را خداوند بر گردن ما دارد که بر تمام حقوق دیگر، مقدّم است.
    در آیینه احادیث و روایات نیز اطاعت از والدین، زیرمجموعه و تحت الشعاع اطاعت از پروردگار بر شمرده شده است و در حدیث وارد شده که «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق».(17) طاعت هیچ آفریده ای از رهگذر نافرمانی آفریدگار، معقول و جایز نیست و ما مجاز نیستیم که اطاعت از غیر خدا را بر اطاعت از خدا ترجیح دهیم و خداوند متعال در قرآن مجید، ما را به اطاعت کورکورانه و چشم و گوش بسته از پدران و نیاکان بر حذر می دارد و می فرماید:
    یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا لا تَتَّخِذُوا ابائَکمْ وَ اِخْوانَکمْ اَوْلِیاءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْکفْرَ عَلَی الاْیمانِ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَأولئِک هُمُ الظّالِمُونَ.(18)
    ای اهل ایمان! شما پدران و برادران خود را نباید دوست بدارید، اگر آنها کفر را بر ایمان ترجیح دهند، و هر کس از شما آنان را دوست بدارد، بی شک، ستمکار است.
    در حقیقت، همه چیز باید فدای هدف اصلی، یعنی توحید شود. در آیه بعد، خداوند می فرماید که عشق و علاقه انسان به زن و فرزند و مال و مقام و خانه، نباید مانع از اجرای حکم خدا و جهاد گردد و او را از هدف مقدسش باز دارد.
    خداوند در سوره لقمان، درباره پدران و مادران بت پرست می فرماید:
    وَ اِنْ جاهَداک عَلی اَنْ تُشْرِک بی ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفا.(19)
    اگر آنها (پدر و مادر) به تو اصرار دارند که چیزی را که شریک خدا نمی دانی، برای او شریک قرار دهی، هرگز از آنها اطاعت مکن؛ ولی در زندگی دنیا با آنها به نیکی رفتار کن.
    خلاصه آنکه رضایت والدین و دوستی آنان، بسیار مورد سفارش است؛ ولی این امر نباید باعث اطاعت کورکورانه و بی تعقّل شود، به صورتی که حتی به دعوتِ کفرآمیز آنان نیز رضایت دهیم.
    6 - وَ وَصَّینَا الاِْنْسانَ بِوالِدَیهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَینِ اَنِ اشْکرْ لی وَ لِوالِدَیک اِلَی الْمَصیرُ.(20)
    ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش او را با زحمت روی زحمت حمل کرد، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد، و به او توصیه کردیم که برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور، که بازگشت همه شما به سوی من است.
    یکی دیگر از آیاتی که بر عظمت والدین و نیکی به آنها دلالت دارد، همین آیه است که در اینجا بحث از نعمت پدر و مادر و زحمات و حقوق آنهاست و اینکه خداوند، شکر پدر و مادر را در کنار شکر خودش قرار داده است، چون مادر در مدتی که بچّه را حمل می کند و بعد از آن که دوران شیرخوارگی را طی می کند، بزرگترین فداکاری را هم از نظر روحی، هم از لحاظ جسمی و هم از جهت خدمات دیگر، در مورد فرزندش انجام می دهد.
    خداوند می فرماید: شکر مرا به جا آور که چنین پدر و مادر مهربانی به تو داده ام و هم شکر پدر و مادرت را که عهده دار انتقال نعمتهای من به تو هستند. پدر و مادر به حکم عواطف، کمتر فرزندان خود را فراموش می کنند. این فرزندان هستند که باید آنها را فراموش نکنند؛ مخصوصا به هنگام پیری؛ چرا که بسیار دیده شده است که فرزندان، پدر و مادر را در هنگام پیری فراموش می کنند و این، بدترین ناشکری برای فرزندان محسوب می شود.
    صاحب تفسیر آیات الاحکام،(21) در ذیل این آیه شریفه از سوره لقمان مطالبی چند را بیان نموده است که در زیر می آید:
    1 - خداوند، پس از اینکه انسان را به اطاعت از پدر و مادر و مهربانی نسبت به آنها سفارش می کند، اهمّیت محبّت به مادر را جداگانه متذکر می شود. این به جهت عنایت بیشتر و اهمّیت داشتن فراوان حقّ مادر است.
    2 - خداوند به شکرگزاری نسبت به پدر و مادر، امر می کند؛ ولی اوّل به شکرگزاری نسبت به ذات اقدس خودش (ان اشکرلی) سفارش می کند و در این تقدیم، به اینکه حقِ خدای سبحان، بزرگتر از حقّ والدین است، اشاره دارد و اینکه شکر او از شکر پدر و مادر، لازم تر است؛ چون منعمِ حقیقی خداست و او سبب حقیقی در خلق و ایجاد است و پدر و مادر، سبب ظاهری هستند. پس سزاوار است که سبب حقیقی بر سبب ظاهری، مقدّم باشد.
    3 - خداوند در پایان آیه می فرماید: «الی المصیر». تقدّمِ جار و مجرور افاده حصر می کند؛ یعنی در نهایت به سوی من باز می گردید، نه به سوی غیر من، و برگشت تمام خلایق به سوی من است.
    7 - وَ قال رَبِّ اَوْ زِعْنی اَنْ اَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتی اَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلی واِلَدَی.(22)
    [حضرت سلیمان] گفت: پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام فرما.
    در این آیه، حضرت سلیمان و افراد صالح، در مقام دعا از خداوند می خواستند که آنان را موفّق گرداند که شکر نعمتهایی را که برخود آنان و والدینشان ارزانی داشته است، به جا آورند. لذا انسان موظّف است شکر و سپاس نعمتی را که خداوند حتی به والدین هم داده، به جا آورد و این خود، یک نعمت است و شکر اینها مایه خشنودی پروردگار است.
    حضرت سلیمان، نه تنها تقاضای توانایی بر شکر نعمتهایی که خداوند به خود او داده است؛ بلکه در عین حال، تقاضا دارد که شکر مواهبی که بر پدر و مادرش ارزانی شده نیز ادا کند، چون بسیاری از مواهب وجود انسان، از پدر و مادر به ارث می رسد و امکاناتی که خداوند به پدر و مادر می دهد، کمک مؤثّری برای فرزندان در راه نیل به هدفها می کند.
    8 - وَ وَصَّینَا الاِنْسانَ بِوالِدَیهِ اِحْساناً حَمَلَتْهُ اُمُّهُ کرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کرْها و حَمْلُهُ و فِصالُهُ ثَلثُونَ شَهْراً.(23)
    ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد، و دوران حمل تا از شیر گرفتنش سی ماه است.
    خدمت به پدر و مادر و شکر زحمات آنها، مقدّمه ای است برای شکر پروردگار. آن زحماتی را که مادر از روز انعقاد نطفه می کشد (که یکی از سخت ترین حالات مادر است)، جای این شکر را دارد. مادر در طول این سی ماه، بیشترین زحمات را متحمّل می شود و بزرگترین فداکاری را در مورد فرزندش انجام می دهد تا آنجا که گاه جان خود را بر سرِ فرزند می نهد.
    بعد دوران مراقبت فرا می رسد که مادر باید با صبر و حوصله، تمام نیازهای فرزند را تشخیص دهد و آنها را بر آورده کند. تأمین غذای او که از شیره جان مادر گرفته می شود، ایثاری است بس بزرگ.
    اینکه در این آیه تنها از مادر سخن به میان آورده شده و سخنی از پدر در میان نیست، نه به دلیل عدم اهمّیت اوست، چون پدر نیز در بعضی از این مشکلات با مادر شریک است؛ ولی نشان می دهد که سهم مادر در تحمّل مشکلات بیشتر است، لذا بیشتر روی آن تکیه شده است. مادر، کسی است که هر انسانی، طبق فطرت خویش به او جذب می شود و هر چقدر این محبّت و نیکی در یک خانواده از انسجام و استحکام بیشتری برخوردار باشد، اساس جامعه، استوارتر خواهد بود.
    9 - وَ بَرّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یجْعَلْنی جَبّارا شَقِیا.(24)
    خداوند مرا نسبت به مادرم نیکو کار قرار داده، و جبّار و شقی قرار نداده است.
    قرآن، در ترسیم سیمای مهربان حضرت عیسی علیه السلام به این نکته توجّه می دهد که وی افتخار می ورزید که خداوند، او را نسبت به مادرش رئوف و مهربان قرار داده و یا خطاب به حضرت یحیی علیه السلام می فرماید:
    وَ بَرّا بِوالِدَیهِ وَ لَمْ یکنْ جَبّارا عَصِیا.(25)
    او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و جبّار و عصیانگر نبود.
    بر این اساس است که قرآن، در مقام بیان نعمتهایی که به مسیح علیه السلام ارزانی داشته، چنین تذکر می دهد:
    اِذْ قالَ اللّه یا عیسی ابْنَ مَرْیمَ اذْکرْ نِعْمَتی عَلَیک وَ عَلی والِدَتِک.(26)
    به یاد آور هنگامی را که خداوند به عیسی بن مریم گفت: متذکر نعمتی که بر تو و مادرت دادم، باش.
    بر شمردن نعمتهایی که خداوند به انسان داده است، به منظور زنده کردن روح شکرگزاری در اوست.
    یکی از خصایص ارزنده حضرت عیسی و یحیی علیهماالسلام این بود که با پدر و مادر خود نیکوکار بودند و هرگز در برابر ایشان عصیان نکردند و منطق انسانی، چنین حکم می کند که با کسانی که سالها با ما مدارا و نرمی رفتار کرده و با مهربانی سخن گفته اند، در مقابل آنها خاضع باشیم.
    10 - کتِبَ عَلَیکمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَکمُ الْمُوْتُ اِنْ تَرَک خَیرَاً الْوَصِیةُ لِلْوالِدَینِ.(27)
    بر شما نوشته شده هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبی از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر، وصیت کند.
    مقصود از نیکی و یا محبّت به والدین، تنها خدمت ظاهری و لبخندزدن به آنها نیست؛ هر چند کار مطلوبی است. خداوند دستور می دهد که به فکر زندگی پدر و مادر باشیم و فرزندان ثروتمند، وصیت کنند که سهمی از ارث آنها به والدینشان پرداخته شود تا زندگی پدر و مادرشان بعداز مرگ آنها تأمین شود. خداوند همچنین والدین را بهترین مورد، انفاق معرّفی می کند و می فرماید:
    یسْئَلُونَک ماذا ینْفِقُونَ قُلَ ما اَنْفَقْتُم مِنْ خَیرٍ فَلِلْوالِدَینِ.(28)
    از تو سؤال می کنند چه چیز انفاق کنند، بگو هر خیر و نیکی و سرمایه سودمند مادّی و معنوی که انفاق می کنید، برای پدر و مادر باید باشد.
    در قرآن، آیات زیادی درباره انفاق و بخشش در راه خدا آمده؛ ولی در این آیه، موارد و اشخاصی که به آنها انفاق می شود، بیان شده است. خداوند، اوّل چیزی را که باید انفاق نمود، با ذکر کلمه «خیر» بیان می کند که هر نوع کار و سرمایه خیر و مفید و قابل انفاق می تواند باشد. دومین مصرف انفاق، قبل از همه خویشاوندان و از میان آنها نخست پدر و مادر هستند. بدیهی است که انفاق به آنها، علاوه بر آثاری که در هر انفاقی نهفته است، اثر عمیقی در استحکام پیوند و خویشاوندی دارد.
    11 - اِمّا یبْلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ اَحَدُهُما اَوْکلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْ هُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کریماً.(29)
    هرگاه یکی از آنها یا هر دو آنها نزد تو به سن پیری برسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار، و بر آنها فریاد مزن، و گفتار لطیف و سنجیده و با نرمی و بزرگوارانه بگو.
    پدران و مادران، در دوران پیری بیش از هر زمان به کمک فرزندان نیاز دارند و درخواست های آنان در این سن و سال، بیش از گذشته است و در چنین مواقعی، گفتن سخن ملال آور و تند به آنان، مایه ناراحتی آنها می گردد.
    در این موقع، آزمایشِ بزرگ فرزندان شروع می شود که در اینجا آیا وجود چنین پدر و مادری را مایه رحمت می دانند و یا بلا و مصیبت. آیا صبر و حوصله کافی برای برخورد احترام آمیز با چنین پدر و مادری را دارند و یا اینکه آنها را آزار می دهند.
    قرآن، خطاب به فرزندان می گوید که به پدر و مادر، حتی اُف مگویید، یعنی با صدای بلند و اهانت آمیز با آنها سخن مگویید. قرآن، حتی کمترین بی احترامی را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:
    لو علم الله شیئاً هو أدنی من اُف لنهی عنه، و هو من أدنی العقوق، و من العقوق ان ینظر الرجل الی والدیه فیحّد النظر الیها.(30)
    اگر چیزی کمتر از اُف وجود داشت، خدا از آن نهی می کرد و این، حدّاقل مخالفت و بی احترامی نسبت به پدر و مادر است و از این جمله، نظر تند و غضب آلود به پدر و مادر است.
    احترام به پدر و مادر آن قدر لازم است که حتی نباید در برابر آنها کمترین سخنی که دلیل بر ناراحتی از آنها و یا حتّی تنفّر باشد، بر زبان جاری ساخت.
    12 - وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّیانی صَغیراً.(31)
    بالهای محبّت و تواضع خویش را در برابرشان بگستران و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنان مرا در کودکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.
    قرآن، تنها سخن ملال و تند نگفتن را در حفظ مقام و موقعیت پدر و مادر کافی نمی داند؛ بلکه یک سری دستورهایی می دهد که می تواند در قلوب آنها روح نشاط ایجاد کند.
    لذا قرآن بر دوران پیری پدر ومادر تکیه کرده که در آن موقع، نیاز شدیدی به حمایت و محبّت و احترام دارند. آنها ممکن است بر اثر کهولت سن به جایی برسند که نتوانند بدون کمک دیگری حرکت کنند.
    نکته ای که از این آیه استفاده می شود، این است که اگر پدر و مادر آنچنان پیر و ناتوان شدند که به تنهایی قادر بر حرکت انجام کارهای ضروری خویش نبودند، فراموش نکن که توهم در کودکی چنین بودی و پدر و مادر، تمام این زحمات دوران کودکی تو را تحمّل کردند. پس تو هم در مقابل، آن زحمات و محبّتها را جبران کن.
    سید قطب در تفسیر خویش، نقل می کند که شخصی در حین طواف، مادر خود را هم طواف می داد. پیامبر صلی الله علیه و آله را دید. عرض کرد: «آیا حق مادرم را با این کار به جا آوردم» فرمود: نه، حتی جبران یکی از ناله های او را به هنگام وضع حمل نمی کند.(32)
    پي نوشت ها :
    17 - نهج البلاغه (شیخ محمد عبده)، حکمت 165.
    18 - سوره توبه(9)، آیه 23.
    19 - سوره لقمان(31)، آیه 15.
    20 - سوره لقمان (31)، آیه 14.
    21 - روائع البیان، ج2، ص261.
    22 - سوره نمل(27)، آیه19.
    23 - سوره احقاف(46)، آیه15.
    24 - سوره مریم(19)، آیه 32.
    25 - سوره مریم(19)، آیه14.
    26 - سوره مائده(5)، آیه110.
    27 - سوره بقره(2)، آیه 180.
    28 - سوره بقره(2)، آیه215.
    29 - سوره اسراء (17)، آیه 23.
    30 - جامع السعادات، ج 2، ص 258.
    31 - سوره اسراء (17)، آیه 24.
    32 - فی ظلال القرآن، ج 5، ص 371.
    منبع:www.hawzah.net
    ادامه دارد

  4. 3 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : مقام پدر و مادر (1) الی (5)

    مقام پدر و مادر (3)
    مقام پدر و مادر (3)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    دعا و نیایش برای والدینوَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّیانی صَغیراً.(33)
    خداوند در این آیه که درباره پدر و مادر است، می فرماید که تنها به رحمت و مهربانی خود اکتفا نکن؛ بلکه برای آنان، رحمت واسعه الهی را بخواه و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کودکی تربیت کردند، به آنان رحم و عطوفت خویش را فرو فرست.
    یکی از مظّان استجابت دعا همین است که فرزند، برای پدر و مادر طلب آمرزش و رحمت کند:
    رَبَّنَا اغْفِرْلِی وَ لِوالِدَی وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسابُ.(34)
    پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزی که حساب برپا می شود، ببخش و بیامرز.
    مرگ والدین، نباید سبب قطع رشته خدمات گردد؛ بلکه باید پس از مرگ به آنها نیکی کرد، برای آنها نماز گزارد و روزه گرفت:
    رَبِّ اغْفِرْلی وَ لِوالِدَی وَ لِمَنْ دَخَلَ بِیتِی مُؤْمِناً.(35)
    پروردگارا! مرا بیامرز و همچنین پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند.
    لذا حضرت نوح برای چند نفر طلب آمرزش می کند:
    اول برای خودش؛ مبادا قصور و ترک اولایی از او سر زده باشد. چنین است حال اولیاءالله که با آن همه فداکاری در راه خدا باز هم خود را مقصر می دانند و هرگز گرفتار غرور نمی شوند.
    دوم برای پدر و مادرش به عنوان قدردانی و حق شناسی از زحمات آنان.
    لزوم اطاعت از والدین
    چرا در دین مبین اسلام، احترام پدر و مادر لازم شمرده شده است؟
    استدلالات عقلی و وجدان سلیم انسانی نیز لزوم احترام آنها را به اثبات رسانده است. عقل و فطرت و وجدان، همه بر این گفته گواه اند که پدر و مادر، واجب الاطاعه هستند. طبیعت انسانی طوری ساخته شده که در مقابل عواطف و احسان، از خود واکنش و عکس العمل نشان می دهد و
    طبیعت بشر، بر این است که احسان کننده و کرامت کننده را دوست می دارد. انسان از باب اینکه «الانسان عبیدالاحسان»، در مقابل نیکی ها سعی می کند که به بهترین وجه ممکن، در مقام جبران بر آید. عقل انسان، حکم می کند که در مقابل احسان و نیکی، احسان کند:
    هَلْ جَزاءُ الاِْحْسانِ اِلاَّ الاِْحْسانُ.(36)
    انسان در مقابل بزرگواری همنوعان خود، همیشه در خود احساس نوعی مرهونیت می کند تا اینکه در آینده آن محبّتها را جبران نماید و به آن نیکی ها پاسخ شایسته ای بدهد.
    اصولاً مکتب متین اسلام، چنین است که انسان را در برابر خویش و دیگران، از جمله مثل والدین و همسر و فرزند، دارای حقوقی می داند که در مقابل آنها مسئول و مکلّف است.
    پدر و مادر، از جمله کسانی هستند که شادابی و زندگی خود را وقف فرزندان می کنند؛ و چه هدیه ای از این بهتر و چه احسانی از این بالاتر. امام سجاد علیه السلام می فرماید:
    وانظر هل تری أحداً من البشر أکثر نعمة علیک من أبیک و اُمّک؟(37)
    بنگر آیا برای خودت هیچ کسی را بهترین نعمت، جز پدر و مادرت می بینی؟
    وجدان بشری، حکم می کند زحماتی که پدر و مادر برای انسان متحمّل شده اند، پاس بداریم و از آنان تجلیل کنیم.
    اکرام والدین، پاسخی است هر چند ناچیز به احسان آنها و عقل (رسول باطنی) و پیامبر (رسول ظاهری)، هر دو بر وجوب این احسان، صحّه می گذارند. محقّق اردبیلی می فرماید:
    العقل و النقل یدلاّن علی تحریم العقوق و یفهم وجوب متابعة الوالدین و طاعتهما من الآیات و الأخبار و صرح به بعض العلماء.(38)
    عقل و نقل، بر حرام بودن ناسپاسی والدین گواه اند و وجوب اطاعت از آنها از طریق آیات و روایات، استفاده می شود.
    اسلام با درایت و توجّه خاصی که نسبت به محیط خانواده دارد، سعی می کند از این محیط، مکتب خانه ای بسازد که فرزند، در مکتب درس والدین، قولی و فعلی، درس چگونه زیستن را بر پایه ارزشهای اخلاقی و انسانی بیاموزد و برای فردای خود، درس زندگی قرار بدهد.
    لزوم اطاعت از والدین در آیات و روایات
    خداوند متعال، در چند آیه لزوم اطاعت از والدین را پس از دعوت به عبادت خود، قرار می دهد:
    وَ قَضی رَبُّک اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیاه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(39)وَ اعْبُدُوا اللّه وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شیئاً و بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(40)اَلاّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(41)لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ اللّه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(42)
    در این آیات، اطاعت از والدین، همراه و بلافاصله بعد از دعوت به توحید آمده است. از این آیات استفاده می شود که بعد از خداوند، پدر و مادر، بزرگترین حق را بر گردن فرزندان دارند. خداوند متعال، خالق و آفریدگار انسان است و شکر و اطاعت او به منزله ادای حقّ پروردگار است. پدر و مادر نیز که مجرای این خلقت بوده اند و زحمات زیادی در تربیت فرزند کشیده اند باید مورد سپاس و اطاعت قرار گیرند.
    شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد آیه: «وَ بِالْوالَدینِ اِحْساناً» سؤال کرد که معنای این احسان به پدر و مادر چیست. حضرت فرمود: احسان، آن است که آنها را وادار نسازی که نیازها و حوائج خویش را از تو درخواست کنند.
    مرحوم طبرسی در ذیل تفسیر آیه «اِمّا یبلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ» می فرماید که اگر اطاعت از والدین در هر حال، اعم از حال پیری یا میانسالی، واجب و ضروری است، پس چرا خداوند در آیه، شرط کهولت را ذکر نموده است.(43)
    ایشان در جوابی می فرماید: نیاز والدین در این حال و شرایط، بیشتر از ایام دیگر است؛ چون آنها در آن سن، ضعیف شده اند و تدریجاً به همان حالت نیازمندی و احتیاج می رسند که فرزند در زمان طفولیت به آن دچار بوده و علاوه بر این، انسان در این سن و سال، دارای روحی حسّاس و رنجور می شود.
    والدین در زمان پیری، قویترین نیروی تحکیم و تشدید روابط عاطفی و پیوندهای روحی و تربیتی در کانون خانواده اند و وجود آنان، گرمابخش محیط خانواده است.
    اویس قرنی، آن یار باوفای پیامبر صلی الله علیه و آله برای جلب رضای مادر و اطاعت او بدون دیدار با پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه به سوی وطن خود بازگشت؛ تنها برای به دست آوردن دل مادرش تا رضایت او را جلب کند.
    گویند که اویس، شتربانی می کرد و از اجرت آن، مادرش را اداره می کرد. وقتی از مادرش اجازه گرفت که به زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه مشرّف شود، مادرش گفت که رخصت می دهم، به شرط آنکه بیشتر از نیم روز توقف نکنی.
    اویس به مدینه سفر کرد. چون به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، اتفاقاً در آن روز، پیامبر خانه نبود. اویس نیز به یمن مراجعت کرد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه مراجعت کرد، فرمود: «این نور کیست که در این خانه می بینم؟». گفتند: «شتربانی که اویس نام داشت». فرمود: اویس این نور را در خانه ما به هدیه گذاشت و رفت.
    پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اویس می فرمود:
    انی لاشم روح الرحمن من طرف الیمن.(44)
    پس در حین پیری هم نباید پدر و مادر را رنجانید، پرخاش و تندخویی تدریجاً عامل سردی در محیط خانوده خواهد شد. امام صادق علیه السلام می فرماید:
    أتی رجل رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: «یا رسول اللّه ! اِنّی راغب فی الجهاد نشیط»، قال: فقال له النبی صلی الله علیه و آله : فجاهد فی سبیل اللّه فانّک ان تقتل تکن حیاً عندالله ترزق و ان تمت فقد وقع أجرک علی الله و ان رجعت، رجعت من الذّنوب کما ولدت»، قال: «یا رسول الله! انّ لی والدین کبیرین یزعمان انّهما یأنسان بی و یکرهان خروجی»، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله : فقّر مع والدیک فوالّذی نفسی بیده لأنسهما بک یوماً و لیلة خیر من جهاد سنة.(45)
    در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مردی به حضور آن حضرت شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا! علاقه دارم در جهاد شرکت کنم». پیامبر صلی الله علیه و آله هم او را به امر خیر تشویق نمود، تا اینکه آن مرد عرض کرد: یا رسول الله! من پدر و مادر پیری دارم که از رفتن من به جبهه کراهت دارند». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در این صورت، ملازم پدر و مادرت باش. سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست، بودن یک شبانه روز با آنها از جهاد یک سال بهتر است.
    در این زمینه پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:
    برّ الوالدین یجزنی عن الجهاد.(46)
    نیکی به پدر و مادر، جای جهاد رامی گیرد.
    مردی مسیحی بعد از قبول اسلام، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد که پدر و مادرم مسیحی هستند و مادرم نابیناست. حضرت او را به احسان و نیکی بیشتر به آنان سفارش کرد. او نیز به نیکی با آنان رفتار می کرد، آنچنان که خودش به مادرش غذا می داد و لباس او را مرتّب می کرد. مادرش هم که تغییر رفتار او را مشاهده کرد، تحوّل روحی در وجودش پیدا شد و با اقرار به یگانگی خدا و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام آورد.(47)
    انسان باید با شیوه ای نیکو با پدر و مادرش برخورد کند و به گونه ای در مقابل آنها سخن بگوید که گویا یک گناهکار و متخلّف با مولای خود گفتگو می کند و حتی اگر از جانب آنان با تندخویی مواجه شود، باز هم نباید متانت و نزاکت خود را از دست بدهد.
    از امام صادق علیه السلام روایت است که در تفسیر آیه «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کریماً» فرمود: یعنی اگر تو را زدند، بگو خدا شما را بیامرزد. «این است سخن شریف تو».(48)
    رعایت احترام والدین، هیچ حدّ و مرزی نمی شناسد. لذا باید مواظب باشیم که از محدوده طاعت و تواضع در برابر والدین، خارج نشویم. باید در جمیع ابعاد رفتاری و اخلاقی خود، نهایت تواضع را در پیش آنها داشته باشیم.
    مرحوم آیة الله دستغیب در کتاب سرای دیگر در تفسیر سوره واقعه، داستانی را نقل می کند که حضرت یوسف علیه السلام وقتی عزیز مصر بود، از پدرش یعقوب علیه السلام و برادرانش دعوت نمود که به مصر بیایند.
    حضرت یعقوب را در محملی نشانیدند و نزد یوسف آوردند. یوسف هم برای تشریفات، استقبالی را تدارک دید و با جمعی از بزرگان مصر به پیشواز پدر و برادرانش آمد تا وقتی که به یکدیگر نزدیک شدند در اینجا یوسف ملاحظه سلطنت ظاهری خود نمود و رعایت احترام پدرش را نکرد و از مرکب پیاده نشد، اینجا بود که ترک اولی کرد، جبرئیل بر او نازل شد و گفت کف دستت را نگاه کن دید نوری از دستش بیرون رفت جبرئیل گفت به واسطه این عمل تو نور نبوّت از نسل تو خارج شد. و لذا از نسل یوسف کسی پیغمبر نشد. خداوند می فرماید: وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما. با دقت در این فرمایش الهی انسان نباید پیوستگی خود را با پدر و مادر سست گرداند و همواره به یاد زحمات و مشقات آنان در جهت پرورش خود باشد.
    پي نوشت ها :
    33 - سوره اسراء (17)، آیه 24.
    34 - سوره ابراهیم(14)، آیه 41.
    35 - سوره نوح (71)، آیه 28.
    36 - سوره الرحمن (55)، آیه 59.
    37 - کشکول، شیخ بهایی، ج 3، ص 353.
    38 - سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 685.
    39 - سوره اسراء(17)، آیه 23.
    40 - سوره نساء (4)، آیه 36.
    41 - سوره انعام (6)، آیه 151.
    42 - سوره بقره (2)، آیه 83.
    43 - مجمع البیان، ج 6، ص 409.
    44 - منتهی الآمال، ج 1، ص 142.
    45 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)؛ و به همین مضمون ر. ک: حدیث بیستم همان باب.
    46 - نهج الفصاحه، ح 1086.
    47 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)، ص 16.
    48 - همان.
    منبع:www.hawzah.net
    ادامه دارد


    - - - به روز رسانی شده - - -

    مقام پدر و مادر (4)
    مقام پدر و مادر (4)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    اثرات رضایت والدین در زندگی دنیوی
    رضایت والدین در سرنوشت دنیای انسان باعث گشایش روزی، افزایش عمر و دفع مرگهای بد است.
    اگر پدر و مادر از انسان راضی باشند، نخستین هدیه ای که نصیب شخص می شود، حصول رضایت خداست و در مرحله بعد، این رضایت والدین نقش و تأثیر مثبت و سازنده ای در زندگی دنیوی داشته است.
    استاد شهید مطهری به فرزندشان فرموده بودند: گهگاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می اندیشم، احساس می کنم که یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگی ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان به والدین خود، بویژه در دوران پیری و هنگام بیماری کرده ام؛ چون تا آنجا که توانایی ام اجازه می داده، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک کرده ام. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که فرمودند:
    دعاء الوالد لولده کدعاء النبی لاُمّته.(49)
    دعایی که پدر برای فرزند کند، همانند دعایی است که پیامبری برای امّت خود نماید.
    آثار اطاعت از والدین در خانواده و اجتماع
    تأثیر مثبت رضایت والدین در محیط خانواده و در سطح جامعه، بسیار مؤثّر است. خانواده، کانون مهم تربیتی و عاطفی، و اجتماع کوچکی است که در سایه عمل کردن به دستورات و احکام و قوانین اسلامی، خانواده می تواند در برابر امراض مختلف روحی خود را بیمه کند.
    ریشه اخلاق، در خانواده است و صفات پسندیده، در دامن مادر رشد پیدا می کند، رضایت والدین، باعث تحکیم روابط اجتماعی و پشتوانه ای در محیط خانواده است. لذا در سایه دور شدن از ارزشهای انسانی و اخلاقی، هر روزه شاهد از هم گسیختگی بیشتر خانواده های غربی هستیم.
    در کشورهای غربی، پدر و مادر حق دخالت در زندگی و رفتار و حرکات فرزندان خود را ندارند و تربیت ناصحیح، والدین را در برابر فرزندان و فرزندان را برابر پدر و مادر، ناراضی و ناسازگار قرار داده است.
    اسلام با قرار دادن یک سری نکات تربیتی از جمله سفارش به فرزندان در جهت جلب رضایت پدر و مادر و توصیه بر والدین در خدمت به فرزندان، زمینه تربیتی را طوری تنظیم کرده که فرزندان در کانون گرم خانواده و در کنار پدر و مادر زندگی می کنند و می دانند که زندگی در خارج از خانه پدری، باعث افزایش انحطاط اخلاقی افراد و جامعه می شود.
    اطاعت و پندپذیری فرزندان از والدین، فضای خانه را سرشار از محبّت و سعادت می کند. جلب رضایت والدین، کسب رضایت خدا را فراهم می کند و کسب رضایت خداوند، باعث آرامش روحی یک خانواده در اجتماع است و هر روز شاهد سعادت و خوشبختی یک خانواده است.
    نیکی کننده به پدر و مادر، همنشین انبیاست
    روزی حضرت موسی علیه السلام در ضمن مناجات خود عرض کرد: «خدایا! می خواهم همنشین خود را در بهشت ببینم». جبرئیل بر حضرت موسی نازل شد و عرض کرد: یا موسی! فلان قصّاب در فلان محلّه، همنشین تو خواهد بود». حضرت موسی به آن محل رفت و دکانِ قصّابی را پیدا کرد و دید که جوانی مشغول فروختن گوشت است.
    شامگاه که شد، جوان، مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل خود روان شد. حضرت موسی علیه السلام از پی او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت: «مهمان نمی خواهی؟» جوان گفت: «خوش آمدید». آن گاه او را به درون منزل برد.
    حضرت موسی دید که جوان، غذایی تهیه نمود، آن گاه زنبیلی از سقف به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن خارج کرد او را شستشو داده، غذایش را با دست خویش به او خورانید. موقعی که جوان می خواست زنبیل را در جای اوّل بیاویزد، پیرزن، کلماتی که مفهوم نمی شد، ادا کرد. بعد از آن، جوان برای حضرت موسی غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟
    جوان گفت: «این پیرزن، مادر من است. چون مرا بضاعتی نیست که برای او کنیزی بخرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بسته ام». حضرت پرسید: «آن کلماتی که بر زبان جاری کرد چه بود؟». جوان گفت: هر وقت او را شستشو می دهم و غذا به او می خورانم، می گوید:
    غفرالله لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته.
    خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی در بهشت باشی، به همان درجه و جایگاه او.
    حضرت موسی فرمود: ای جوان! بشارت می دهم به تو که خداوند، دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشین من هستی.(50)
    قاتل پدر، جوانمرگ می شود
    متوکل عباسی، دشمنی شدیدی با فرزندان حضرت علی علیه السلام داشت و همو بود که هفده مرتبه مرقد مطهّر حضرت امام حسین علیه السلام را خراب کرد. اگر می شنید کسی علی علیه السلام را دوست دارد، دستور می داد که اموال او را بگیرند و خانه اش را ویران کنند.
    یکی از ندیمان او از علی علیه السلام بدگویی می کرد و متوکل شراب می خورد و می خندید. روزی فرزند متوکل، منتصر، حضور داشت. پس از مشاهده این کار با تهدید به او گفت که خودداری کند. او هم از ترس، ساکت شد. متوکل علّت را پرسید. منتصر گفت: پدر، آن کسی که این شخص از او بدگویی می کند، پسر عموی توست و بزرگِ خانواده ماست و ما به او افتخار می کنیم.
    متوکل گوش نکرد و به نوازندگان گفت که بنوازید و اشعاری را خواند. منتصر از اینجا کینه پدر را در دل گرفت و قصد کشتن پدر خود را کرد و در این مورد با استاد خود، مشورت کرد. استادش گفت: کشتن چنین شخصی واجب است؛ ولی کسی که پدر خود را بکشد، جوانمرگ می شود.
    منتصر، متوکل را به دلیل جسارتهایی که به علی علیه السلام می کرد، به وسیله چند غلام کشت؛ ولی سلطنت و حکومت منتصر، بیش از شش ماه طول نکشید.
    هر چند متوکل پلید و زشت خو بود و و ظلم فراوانی بر سادات روا می داشت و به علی علیه السلام جسارت روا می داشت؛ باز چون پدر خویش را کشت، نتیجه چنان شد که او نیز جوانمرگ شود.(51) در روایات آمده است:
    عن حذیفة أنّه استأذن رسول الله صلی الله علیه و آله فی قتل أبیه و هو فی صفّ المشرکین قال دعه یله غیرک.(52)
    حذیفه از پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه خواست تا پدرش را [که در لشکر مشرکان بود] از پای در آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تو این کار را نکن. بگذار کس دیگری این امر را به عهده بگیرد.
    عدم رضایت والدین، مرگ را دشوار می کند
    سعید بن یسار از امام صادق علیه السلام چنین روایت می کند:
    إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله حضر شابّاً عند وفاته، فقال له: «قل لا اله الاّ الله»، قال: «فاعتقل لسانه مراراً»، فقال لأمرأة عند رأسه: «هل لهذا أمّ؟» قالت: «نعم، أنا أمّه»، قال: «أفساخطة، أنت علیه؟» قالت: «نعم، ما کلّمته منذ ستّ حجج»، قال لها: «أرضی عنه؟»، قالت: رضی الله عنه یا رسول الله برضاک عنه.
    فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله : «قل لا اله الاّ الله»، فقالها فقال له النبی صلی الله علیه و آله : «ماتری؟»، قال: «أری رجلاً أسود الوجه، قبیح المنظر، وسخ الثیاب، نتن الریح، قد ولینی السّاعة، و أخذ بکظمی»، فقال له النبی صلی الله علیه و آله : قل یا من یقبل الیسیر، و یعفو عن الکثیر، اقبل منّی الیسیر، و اعف عنّی الکثیر، انّک أنت الغفور الرحیم.
    فقالها الشاب، فقال له النبی صلی الله علیه و آله : «أنظر ماذا تری؟»، قال: «أری رجلاً أبیضّ اللّون، حسن الوجه، طیب الریح، حسن الثیاب، قد ولینی و أری الأسود قد تولّی عنّی»، فقال له: «أعد»، فأعاد، فقال له: «ماتری؟» قال: لست أری الأسود، و أری الأبیض قد ولینی، ثمّ طفی علی تلک الحال.(53)
    پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روزی به بالین جوانی که در حال احتضار بود رفت و دید که جان دادن برای او بسیار سخت و دشوار است. حضرت فرمود: ای جوان! چه می بینی؟
    عرض کرد: یا رسول الله! دو نفر سیاه را می بینم که رو به روی من ایستاده اند و از آنها می ترسم. رسول خدا پرسید: «آیا این جوان، مادر دارد؟». مادرش آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من مادر او هستم». حضرت پرسید: «آیا از فرزندت راضی هستی؟». عرض کرد: «راضی نبودم؛ ولی اکنون به واسطه شما راضی شدم». آن گاه جوان بیهوش شد.
    وقتی به هوش آمد، باز حضرت او را صدا زد و فرمود: «ای جوان! اکنون چه می بینی؟». عرض کرد: «آن دو سیاه رفتند و اکنون دو نفر انسان سفیدرو و نورانی آمدند که از دیدن آنها من خشنود می شوم». در این هنگام، آن جوان از دنیا رفت.
    پي نوشت ها :
    49 - نهج الفصاحه، ح 1565.
    50 - پند تاریخ، ص 69.
    51 - تتمّة المنتهی، ص 75.
    52 - تفسیر صافی، ج 3، ص 186 (ذیل آیه 24 سوره اسراء).
    53 - امالی المفید، ح 7، ص 287 (مجلس 34).
    منبع:www.hawzah.net
    ادامه دارد


    - - - به روز رسانی شده - - -

    مقام پدر و مادر (4)
    مقام پدر و مادر (4)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    اثرات رضایت والدین در زندگی دنیوی
    رضایت والدین در سرنوشت دنیای انسان باعث گشایش روزی، افزایش عمر و دفع مرگهای بد است.
    اگر پدر و مادر از انسان راضی باشند، نخستین هدیه ای که نصیب شخص می شود، حصول رضایت خداست و در مرحله بعد، این رضایت والدین نقش و تأثیر مثبت و سازنده ای در زندگی دنیوی داشته است.
    استاد شهید مطهری به فرزندشان فرموده بودند: گهگاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می اندیشم، احساس می کنم که یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگی ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان به والدین خود، بویژه در دوران پیری و هنگام بیماری کرده ام؛ چون تا آنجا که توانایی ام اجازه می داده، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک کرده ام. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که فرمودند:
    دعاء الوالد لولده کدعاء النبی لاُمّته.(49)
    دعایی که پدر برای فرزند کند، همانند دعایی است که پیامبری برای امّت خود نماید.
    آثار اطاعت از والدین در خانواده و اجتماع
    تأثیر مثبت رضایت والدین در محیط خانواده و در سطح جامعه، بسیار مؤثّر است. خانواده، کانون مهم تربیتی و عاطفی، و اجتماع کوچکی است که در سایه عمل کردن به دستورات و احکام و قوانین اسلامی، خانواده می تواند در برابر امراض مختلف روحی خود را بیمه کند.
    ریشه اخلاق، در خانواده است و صفات پسندیده، در دامن مادر رشد پیدا می کند، رضایت والدین، باعث تحکیم روابط اجتماعی و پشتوانه ای در محیط خانواده است. لذا در سایه دور شدن از ارزشهای انسانی و اخلاقی، هر روزه شاهد از هم گسیختگی بیشتر خانواده های غربی هستیم.
    در کشورهای غربی، پدر و مادر حق دخالت در زندگی و رفتار و حرکات فرزندان خود را ندارند و تربیت ناصحیح، والدین را در برابر فرزندان و فرزندان را برابر پدر و مادر، ناراضی و ناسازگار قرار داده است.
    اسلام با قرار دادن یک سری نکات تربیتی از جمله سفارش به فرزندان در جهت جلب رضایت پدر و مادر و توصیه بر والدین در خدمت به فرزندان، زمینه تربیتی را طوری تنظیم کرده که فرزندان در کانون گرم خانواده و در کنار پدر و مادر زندگی می کنند و می دانند که زندگی در خارج از خانه پدری، باعث افزایش انحطاط اخلاقی افراد و جامعه می شود.
    اطاعت و پندپذیری فرزندان از والدین، فضای خانه را سرشار از محبّت و سعادت می کند. جلب رضایت والدین، کسب رضایت خدا را فراهم می کند و کسب رضایت خداوند، باعث آرامش روحی یک خانواده در اجتماع است و هر روز شاهد سعادت و خوشبختی یک خانواده است.
    نیکی کننده به پدر و مادر، همنشین انبیاست
    روزی حضرت موسی علیه السلام در ضمن مناجات خود عرض کرد: «خدایا! می خواهم همنشین خود را در بهشت ببینم». جبرئیل بر حضرت موسی نازل شد و عرض کرد: یا موسی! فلان قصّاب در فلان محلّه، همنشین تو خواهد بود». حضرت موسی به آن محل رفت و دکانِ قصّابی را پیدا کرد و دید که جوانی مشغول فروختن گوشت است.
    شامگاه که شد، جوان، مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل خود روان شد. حضرت موسی علیه السلام از پی او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت: «مهمان نمی خواهی؟» جوان گفت: «خوش آمدید». آن گاه او را به درون منزل برد.
    حضرت موسی دید که جوان، غذایی تهیه نمود، آن گاه زنبیلی از سقف به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن خارج کرد او را شستشو داده، غذایش را با دست خویش به او خورانید. موقعی که جوان می خواست زنبیل را در جای اوّل بیاویزد، پیرزن، کلماتی که مفهوم نمی شد، ادا کرد. بعد از آن، جوان برای حضرت موسی غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟
    جوان گفت: «این پیرزن، مادر من است. چون مرا بضاعتی نیست که برای او کنیزی بخرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بسته ام». حضرت پرسید: «آن کلماتی که بر زبان جاری کرد چه بود؟». جوان گفت: هر وقت او را شستشو می دهم و غذا به او می خورانم، می گوید:
    غفرالله لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته.
    خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی در بهشت باشی، به همان درجه و جایگاه او.
    حضرت موسی فرمود: ای جوان! بشارت می دهم به تو که خداوند، دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشین من هستی.(50)
    قاتل پدر، جوانمرگ می شود
    متوکل عباسی، دشمنی شدیدی با فرزندان حضرت علی علیه السلام داشت و همو بود که هفده مرتبه مرقد مطهّر حضرت امام حسین علیه السلام را خراب کرد. اگر می شنید کسی علی علیه السلام را دوست دارد، دستور می داد که اموال او را بگیرند و خانه اش را ویران کنند.
    یکی از ندیمان او از علی علیه السلام بدگویی می کرد و متوکل شراب می خورد و می خندید. روزی فرزند متوکل، منتصر، حضور داشت. پس از مشاهده این کار با تهدید به او گفت که خودداری کند. او هم از ترس، ساکت شد. متوکل علّت را پرسید. منتصر گفت: پدر، آن کسی که این شخص از او بدگویی می کند، پسر عموی توست و بزرگِ خانواده ماست و ما به او افتخار می کنیم.
    متوکل گوش نکرد و به نوازندگان گفت که بنوازید و اشعاری را خواند. منتصر از اینجا کینه پدر را در دل گرفت و قصد کشتن پدر خود را کرد و در این مورد با استاد خود، مشورت کرد. استادش گفت: کشتن چنین شخصی واجب است؛ ولی کسی که پدر خود را بکشد، جوانمرگ می شود.
    منتصر، متوکل را به دلیل جسارتهایی که به علی علیه السلام می کرد، به وسیله چند غلام کشت؛ ولی سلطنت و حکومت منتصر، بیش از شش ماه طول نکشید.
    هر چند متوکل پلید و زشت خو بود و و ظلم فراوانی بر سادات روا می داشت و به علی علیه السلام جسارت روا می داشت؛ باز چون پدر خویش را کشت، نتیجه چنان شد که او نیز جوانمرگ شود.(51) در روایات آمده است:
    عن حذیفة أنّه استأذن رسول الله صلی الله علیه و آله فی قتل أبیه و هو فی صفّ المشرکین قال دعه یله غیرک.(52)
    حذیفه از پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه خواست تا پدرش را [که در لشکر مشرکان بود] از پای در آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تو این کار را نکن. بگذار کس دیگری این امر را به عهده بگیرد.
    عدم رضایت والدین، مرگ را دشوار می کند
    سعید بن یسار از امام صادق علیه السلام چنین روایت می کند:
    إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله حضر شابّاً عند وفاته، فقال له: «قل لا اله الاّ الله»، قال: «فاعتقل لسانه مراراً»، فقال لأمرأة عند رأسه: «هل لهذا أمّ؟» قالت: «نعم، أنا أمّه»، قال: «أفساخطة، أنت علیه؟» قالت: «نعم، ما کلّمته منذ ستّ حجج»، قال لها: «أرضی عنه؟»، قالت: رضی الله عنه یا رسول الله برضاک عنه.
    فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله : «قل لا اله الاّ الله»، فقالها فقال له النبی صلی الله علیه و آله : «ماتری؟»، قال: «أری رجلاً أسود الوجه، قبیح المنظر، وسخ الثیاب، نتن الریح، قد ولینی السّاعة، و أخذ بکظمی»، فقال له النبی صلی الله علیه و آله : قل یا من یقبل الیسیر، و یعفو عن الکثیر، اقبل منّی الیسیر، و اعف عنّی الکثیر، انّک أنت الغفور الرحیم.
    فقالها الشاب، فقال له النبی صلی الله علیه و آله : «أنظر ماذا تری؟»، قال: «أری رجلاً أبیضّ اللّون، حسن الوجه، طیب الریح، حسن الثیاب، قد ولینی و أری الأسود قد تولّی عنّی»، فقال له: «أعد»، فأعاد، فقال له: «ماتری؟» قال: لست أری الأسود، و أری الأبیض قد ولینی، ثمّ طفی علی تلک الحال.(53)
    پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روزی به بالین جوانی که در حال احتضار بود رفت و دید که جان دادن برای او بسیار سخت و دشوار است. حضرت فرمود: ای جوان! چه می بینی؟
    عرض کرد: یا رسول الله! دو نفر سیاه را می بینم که رو به روی من ایستاده اند و از آنها می ترسم. رسول خدا پرسید: «آیا این جوان، مادر دارد؟». مادرش آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من مادر او هستم». حضرت پرسید: «آیا از فرزندت راضی هستی؟». عرض کرد: «راضی نبودم؛ ولی اکنون به واسطه شما راضی شدم». آن گاه جوان بیهوش شد.
    وقتی به هوش آمد، باز حضرت او را صدا زد و فرمود: «ای جوان! اکنون چه می بینی؟». عرض کرد: «آن دو سیاه رفتند و اکنون دو نفر انسان سفیدرو و نورانی آمدند که از دیدن آنها من خشنود می شوم». در این هنگام، آن جوان از دنیا رفت.
    پي نوشت ها :
    49 - نهج الفصاحه، ح 1565.
    50 - پند تاریخ، ص 69.
    51 - تتمّة المنتهی، ص 75.
    52 - تفسیر صافی، ج 3، ص 186 (ذیل آیه 24 سوره اسراء).
    53 - امالی المفید، ح 7، ص 287 (مجلس 34).
    منبع:www.hawzah.net
    ادامه دارد

  6. 3 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  7. #4
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : مقام پدر و مادر (1) الی (5)

    مقام پدر و مادر (4)
    مقام پدر و مادر (4)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    اثرات رضایت والدین در زندگی دنیوی
    رضایت والدین در سرنوشت دنیای انسان باعث گشایش روزی، افزایش عمر و دفع مرگهای بد است.
    اگر پدر و مادر از انسان راضی باشند، نخستین هدیه ای که نصیب شخص می شود، حصول رضایت خداست و در مرحله بعد، این رضایت والدین نقش و تأثیر مثبت و سازنده ای در زندگی دنیوی داشته است.
    استاد شهید مطهری به فرزندشان فرموده بودند: گهگاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می اندیشم، احساس می کنم که یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگی ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان به والدین خود، بویژه در دوران پیری و هنگام بیماری کرده ام؛ چون تا آنجا که توانایی ام اجازه می داده، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک کرده ام. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که فرمودند:
    دعاء الوالد لولده کدعاء النبی لاُمّته.(49)
    دعایی که پدر برای فرزند کند، همانند دعایی است که پیامبری برای امّت خود نماید.
    آثار اطاعت از والدین در خانواده و اجتماع
    تأثیر مثبت رضایت والدین در محیط خانواده و در سطح جامعه، بسیار مؤثّر است. خانواده، کانون مهم تربیتی و عاطفی، و اجتماع کوچکی است که در سایه عمل کردن به دستورات و احکام و قوانین اسلامی، خانواده می تواند در برابر امراض مختلف روحی خود را بیمه کند.
    ریشه اخلاق، در خانواده است و صفات پسندیده، در دامن مادر رشد پیدا می کند، رضایت والدین، باعث تحکیم روابط اجتماعی و پشتوانه ای در محیط خانواده است. لذا در سایه دور شدن از ارزشهای انسانی و اخلاقی، هر روزه شاهد از هم گسیختگی بیشتر خانواده های غربی هستیم.
    در کشورهای غربی، پدر و مادر حق دخالت در زندگی و رفتار و حرکات فرزندان خود را ندارند و تربیت ناصحیح، والدین را در برابر فرزندان و فرزندان را برابر پدر و مادر، ناراضی و ناسازگار قرار داده است.
    اسلام با قرار دادن یک سری نکات تربیتی از جمله سفارش به فرزندان در جهت جلب رضایت پدر و مادر و توصیه بر والدین در خدمت به فرزندان، زمینه تربیتی را طوری تنظیم کرده که فرزندان در کانون گرم خانواده و در کنار پدر و مادر زندگی می کنند و می دانند که زندگی در خارج از خانه پدری، باعث افزایش انحطاط اخلاقی افراد و جامعه می شود.
    اطاعت و پندپذیری فرزندان از والدین، فضای خانه را سرشار از محبّت و سعادت می کند. جلب رضایت والدین، کسب رضایت خدا را فراهم می کند و کسب رضایت خداوند، باعث آرامش روحی یک خانواده در اجتماع است و هر روز شاهد سعادت و خوشبختی یک خانواده است.
    نیکی کننده به پدر و مادر، همنشین انبیاست
    روزی حضرت موسی علیه السلام در ضمن مناجات خود عرض کرد: «خدایا! می خواهم همنشین خود را در بهشت ببینم». جبرئیل بر حضرت موسی نازل شد و عرض کرد: یا موسی! فلان قصّاب در فلان محلّه، همنشین تو خواهد بود». حضرت موسی به آن محل رفت و دکانِ قصّابی را پیدا کرد و دید که جوانی مشغول فروختن گوشت است.
    شامگاه که شد، جوان، مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل خود روان شد. حضرت موسی علیه السلام از پی او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت: «مهمان نمی خواهی؟» جوان گفت: «خوش آمدید». آن گاه او را به درون منزل برد.
    حضرت موسی دید که جوان، غذایی تهیه نمود، آن گاه زنبیلی از سقف به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن خارج کرد او را شستشو داده، غذایش را با دست خویش به او خورانید. موقعی که جوان می خواست زنبیل را در جای اوّل بیاویزد، پیرزن، کلماتی که مفهوم نمی شد، ادا کرد. بعد از آن، جوان برای حضرت موسی غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟
    جوان گفت: «این پیرزن، مادر من است. چون مرا بضاعتی نیست که برای او کنیزی بخرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بسته ام». حضرت پرسید: «آن کلماتی که بر زبان جاری کرد چه بود؟». جوان گفت: هر وقت او را شستشو می دهم و غذا به او می خورانم، می گوید:
    غفرالله لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته.
    خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی در بهشت باشی، به همان درجه و جایگاه او.
    حضرت موسی فرمود: ای جوان! بشارت می دهم به تو که خداوند، دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشین من هستی.(50)
    قاتل پدر، جوانمرگ می شود
    متوکل عباسی، دشمنی شدیدی با فرزندان حضرت علی علیه السلام داشت و همو بود که هفده مرتبه مرقد مطهّر حضرت امام حسین علیه السلام را خراب کرد. اگر می شنید کسی علی علیه السلام را دوست دارد، دستور می داد که اموال او را بگیرند و خانه اش را ویران کنند.
    یکی از ندیمان او از علی علیه السلام بدگویی می کرد و متوکل شراب می خورد و می خندید. روزی فرزند متوکل، منتصر، حضور داشت. پس از مشاهده این کار با تهدید به او گفت که خودداری کند. او هم از ترس، ساکت شد. متوکل علّت را پرسید. منتصر گفت: پدر، آن کسی که این شخص از او بدگویی می کند، پسر عموی توست و بزرگِ خانواده ماست و ما به او افتخار می کنیم.
    متوکل گوش نکرد و به نوازندگان گفت که بنوازید و اشعاری را خواند. منتصر از اینجا کینه پدر را در دل گرفت و قصد کشتن پدر خود را کرد و در این مورد با استاد خود، مشورت کرد. استادش گفت: کشتن چنین شخصی واجب است؛ ولی کسی که پدر خود را بکشد، جوانمرگ می شود.
    منتصر، متوکل را به دلیل جسارتهایی که به علی علیه السلام می کرد، به وسیله چند غلام کشت؛ ولی سلطنت و حکومت منتصر، بیش از شش ماه طول نکشید.
    هر چند متوکل پلید و زشت خو بود و و ظلم فراوانی بر سادات روا می داشت و به علی علیه السلام جسارت روا می داشت؛ باز چون پدر خویش را کشت، نتیجه چنان شد که او نیز جوانمرگ شود.(51) در روایات آمده است:
    عن حذیفة أنّه استأذن رسول الله صلی الله علیه و آله فی قتل أبیه و هو فی صفّ المشرکین قال دعه یله غیرک.(52)
    حذیفه از پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه خواست تا پدرش را [که در لشکر مشرکان بود] از پای در آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تو این کار را نکن. بگذار کس دیگری این امر را به عهده بگیرد.
    عدم رضایت والدین، مرگ را دشوار می کند
    سعید بن یسار از امام صادق علیه السلام چنین روایت می کند:
    إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله حضر شابّاً عند وفاته، فقال له: «قل لا اله الاّ الله»، قال: «فاعتقل لسانه مراراً»، فقال لأمرأة عند رأسه: «هل لهذا أمّ؟» قالت: «نعم، أنا أمّه»، قال: «أفساخطة، أنت علیه؟» قالت: «نعم، ما کلّمته منذ ستّ حجج»، قال لها: «أرضی عنه؟»، قالت: رضی الله عنه یا رسول الله برضاک عنه.
    فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله : «قل لا اله الاّ الله»، فقالها فقال له النبی صلی الله علیه و آله : «ماتری؟»، قال: «أری رجلاً أسود الوجه، قبیح المنظر، وسخ الثیاب، نتن الریح، قد ولینی السّاعة، و أخذ بکظمی»، فقال له النبی صلی الله علیه و آله : قل یا من یقبل الیسیر، و یعفو عن الکثیر، اقبل منّی الیسیر، و اعف عنّی الکثیر، انّک أنت الغفور الرحیم.
    فقالها الشاب، فقال له النبی صلی الله علیه و آله : «أنظر ماذا تری؟»، قال: «أری رجلاً أبیضّ اللّون، حسن الوجه، طیب الریح، حسن الثیاب، قد ولینی و أری الأسود قد تولّی عنّی»، فقال له: «أعد»، فأعاد، فقال له: «ماتری؟» قال: لست أری الأسود، و أری الأبیض قد ولینی، ثمّ طفی علی تلک الحال.(53)
    پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روزی به بالین جوانی که در حال احتضار بود رفت و دید که جان دادن برای او بسیار سخت و دشوار است. حضرت فرمود: ای جوان! چه می بینی؟
    عرض کرد: یا رسول الله! دو نفر سیاه را می بینم که رو به روی من ایستاده اند و از آنها می ترسم. رسول خدا پرسید: «آیا این جوان، مادر دارد؟». مادرش آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من مادر او هستم». حضرت پرسید: «آیا از فرزندت راضی هستی؟». عرض کرد: «راضی نبودم؛ ولی اکنون به واسطه شما راضی شدم». آن گاه جوان بیهوش شد.
    وقتی به هوش آمد، باز حضرت او را صدا زد و فرمود: «ای جوان! اکنون چه می بینی؟». عرض کرد: «آن دو سیاه رفتند و اکنون دو نفر انسان سفیدرو و نورانی آمدند که از دیدن آنها من خشنود می شوم». در این هنگام، آن جوان از دنیا رفت.
    پي نوشت ها :
    49 - نهج الفصاحه، ح 1565.
    50 - پند تاریخ، ص 69.
    51 - تتمّة المنتهی، ص 75.
    52 - تفسیر صافی، ج 3، ص 186 (ذیل آیه 24 سوره اسراء).
    53 - امالی المفید، ح 7، ص 287 (مجلس 34).
    منبع:www.hawzah.net
    ادامه دارد


    - - - به روز رسانی شده - - -

    مقام پدر و مادر (5)
    مقام پدر و مادر (5)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    سفارش حضرت مهدی (عج) در نیکی به پدر
    آقا سید محمد موسوی نجفی، معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه جماعات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بود، از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به
    مکانش برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود، بجز در شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب، به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به مسجد سهله نرفت.
    از او پرسیدم: «چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت، تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه می دادم. کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد. در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من می آید. در دل خود گفتم که این مرد، راهزن است و مرا برهنه می کند. همین که به من رسید، با زبان عربی پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چیز خوردنی هست؟». جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جیبت کن». گفتم: «در آن چیزی نیست». باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیک بالعود». عود به زبان عربی بَدَوی، پدر پیر را می گویند؛ یعنی سفارش می کنم تو را به پدر پیرت.
    بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدی علیه السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم، حتی در شب چهارشنبه راضی نیست. از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم.(54)
    احسان به پدر و مادر، کفّاره گناهان است
    از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
    جاء رجل اِلی النبی صلی الله علیه و آله فقال: انّی قد ولدت بنتا و ربَّیتُها حتّی اذا بلغت فألبستها و حلّیتها ثم جئت بها الی قلیب فدفعتها فی جوفه و کان آخر ما سمعت منها و هی تقول: «یا أبتاه، فما کفّارة ذلک؟»، قال: «ألک أُمّ حیة؟». قال: «لا»، قال: «فلک خالة حیة؟»، قال: «نعم»، قال: فابررها فانّها بمنزلة الاُمِّ یکفّر عنک ما صنعت.(55)
    مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: برایم دختری متولّد شد و او را بزرگ کردم تا بالغ شد؛ سپس به وی لباس پوشانیدم و او را به زیور آراستم. او را کنار گودالی آوردم و او را در میان آن انداختم و آخر سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان! کفّاره این کردار زشت، چه خواهد بود؟
    پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: «آیا مادرت زنده است»؟. عرض کرد: «نه». فرمود: «آیا خاله ات زنده است؟». عرض کرد: «آری». فرمود: با او خوشرفتاری کن که به جای مادر است و خوشرفتاری با او، کفّاره آن کردارت خواهد بود.
    احترام و نیکی پیامبر(ص) به والدین رضاعی
    بعد از آنکه شیر آمنه، مادر پیامبر صلی الله علیه و آله کم شد، عبدالمطلب، جدّ پیامبر، او را به دایه ای مهربان سپرد. در آن زمان، دایه های قبیله بنی سعد، مشهور بودند که در موقع معینی به مکه می آمدند و هر کدام، نوزادی را گرفته، همراه خود می بردند. چهار ماه از تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و در آن سال، قحطی عجیبی بود. از این لحاظ به کمک اشراف مکه نیازمند بودند. در این بین، حلیمه، نوه عبدالمطلب را پذیرفت. عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: «از کدام قبیله ای؟» گفت: «از بنی سعد». پرسید: «اسمت چیست؟». گفت: «حلیمه». عبدالمطلب از شنیدن اسم او و نام قبیله اش بسیار مسرور شد و گفت: «آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته: یکی سعادت و دیگری حلم و بردباری.
    دایه مهربان پیامبر صلی الله علیه و آله ، پنج سال از وی محافظت کرد و در تربیت و پرورش او کوشید. بعد حلیمه او را به مکه آورد و به جدّ بزرگوارش سپرد. پیامبر صلی الله علیه و آله چند خواهر و برادر رضاعی در خانه حلیمه داشت و پدر رضاعی آن حضرت، حارث بن عبدالعُزی بود.
    سالها از این ماجرا گذشت، تا اینکه حضرت محمّد به پیامبری مبعوث گردید. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله روی عبایی نشسته بود. ناگهان شوهر حلیمه به حضور آن حضرت آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله بر یاد مهربانی های او از جا برخاست و از او احترام کرد و روی عبایش نشانید. در این هنگام، مادرش حلیمه آمد. حضرت گوشه دیگر عبایش را برای او پهن کرد، او را روی آن نشانید و محبّت شایانی به مادر رضاعی خود کرد. آنها هنوز در آن هنگام، اسلام نیاورده بودند؛ امّا سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در دل صاف آنها اثر کرد و همان دم، نور ایمان بر قلب آنها تابید و ایمان را به زبان جاری کردند.
    گریه امام سجاد علیه السلام بر پدر بزرگوارشان
    احترام و نیکی به والدین را باید از ائمّه اطهار علیهم السلام بیاموزیم. آنها با آن مقام و منزلتی که در پیشگاه الهی داشتند؛ امّا در مقابل پدر و مادر، از خویش تواضع نشان می دادند. امام سجاد علیه السلام بیست سال بر پدر بزرگوار خود گریست و هنگامی که در پیش آن حضرت، طعامی می گذاشتند، مدام می گریست، تا اینکه روزی یکی از غلامانش عرض کرد: «آقای من! وقت آن نشده که اندوه شما بر طرف شود». فرمود: «وای بر تو! حضرت یعقوب، دوازده پسر داشت. خداوند یکی از آنان را از او پنهان کرد. آن قدر بر او گریست تا چشمانش از کثرت گریه، سفید شد و از بسیاری اندوه بر پسرش موهای سرش سفید گشت، حال آنکه فرزندش در دنیا زنده بود؛ و من به چشم خود پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بیت خود را دیدم که شهید گشته بودند و جسدهای مطهّر ایشان بر زمین افتاده بود.(56)
    همچنین نقل شده که امام سجاد علیه السلام روزی چهار رکعت نماز می خواند که دو رکعت آن را به پدر بزرگوار خویش هدیه می کرد و دو رکعت دیگر را بر مادر بزرگوارش و می فرمود: از حقوق والدین بر فرزند، این است که بعد از مرگ پدر و مادر، آنها را فراموش نکند.
    آثار نفرین یا رضایت پدر
    شبی امام حسین علیه السلام با پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام مشغول طواف خانه خدا بودند که ناله جانگداز شخصی را شنیدند که به درگاه الهی دست دراز کرده و مناجات می کند. حضرت علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: «نزد مناجات کننده، برو و او را دعوت کن تا پیش من بیاید. امام حسین علیه السلام نزد او رفت. دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان و مشغول دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ. به او فرمود: علی علیه السلام تو را می طلبد اجابت کن». آن مرد خدمت حضرت علی علیه السلام آمد. حضرت فرمود: «تو کیستی؟» عرض کرد: «مردی از اعرابم». پرسید: «این ناله برای چه بود؟» عرض کرد: «من جوانی بودم عیاش و گنهکار. پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد. من به حرف او گوش نمی دادم؛ بلکه بیشتر گناه می کردم و او را آزار رسانده، دشنامش می دادم. پولی در نزد او سراغ داشتم. روزی برای پیدا کردن آن پول نزدیک صندوقی رفتم که در آنجا پنهان بود تا پول را بردارم. پدرم جلوگیری کرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم و پولها را برداشتم و در پی کار خود رفتم. در آن دم، شنیدم که گفت: به خانه خدا می روم و تو را نفرین می کنم.
    پدرم روانه مکه شد. من شاهد کارهایش بودم. دیدم که دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد. هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود.
    مرد در این موقع، پیراهن خود را بالا زد. یک طرف بدن او کاملاً خشک شده بود.
    سه سال بر همین وضع گذراندم و از او پوزش می خواستم و او مرا رد می کرد سال سوم ایام حج، از او درخواست کردم که همان جایی که مرا نفرین کرده، دعا کند، شاید خداوند سلامتی را به برکت دعای او به من باز گرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم.
    پدرم سوار شتر بود. در بیابان، ناگاه مرغی از پشتِ سر، سنگی پراند. شتر رم کرد و پدرم از روی شتر افتاد. به بالینش رفتم، دیدم از دنیا رفته است. همان جا او را دفن کردم و اینک خودم تنها به اینجا برای دعا آمده ام.
    حضرت فرمود: از اینکه پدرت با تو برای دعا کردن در نجات تو به طرف کعبه می آمده، معلوم می شود از تو راضی شده است. اینک من در حقّ تو دعا می کنم.
    در این موقع، حضرت دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارک خود را به بدن آن جوان کشید. جوان، در همان لحظه شفا یافت. سپس علی علیه السلام به فرزندان نسبت به نیکی به والدین توصیه کرد و فرمود: «علیکم ببرّ الوالدین؛ شما را به رفتار نیک با پدر و مادر، سفارش می کنم».(57)
    کسی که با پدر تندی کند، ذلیل می شود
    امام صادق علیه السلام می فرماید:
    ثلاثة من عازَّهم ذلَّ: الوالد و السلطان و الغریم.(58)
    سه کس هستند که اگر کسی در صحبت کردن بر آنها تندی کند، خوار می شود: پدر، حاکم و شخص مدیون.
    کسی که به پدر احترام کند، مورد احترام پیامبر صلی الله علیه و آله است
    در روایتی درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
    أتته اُخت له من الرضاعه، فلمّا أن نظر الیها سرّ بها و بسط رداء. لها فأجلسها علیه، ثم أقبل یحدِّثها و یضحک فی وجهها، ثم قامت فذهبت، ثمّ جاء اخوها فلم یصنع به ما صنع بها فقیل: «یا رسول الله! صنعت بأُخته ما لم تصنع به و هو رجل؟»، فقال: لأنّها کان أبرّ بأبیها منه.(59)
    خواهر رضاعی پیامبر صلی الله علیه و آله به محضر ایشان آمد. حضرت خوشحال شد؛ سپس عبای خود را پهن کرد و او را روی آن عبا نشانید. بعد با او سخن گفت و به او با چهره ای خندان، نگاه می کرد. آن گاه او از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله مرخّص شد سپس برادر رضاعی آن حضرت آمد. آن احترامی که به خواهر رضاعی خود کرد، به برادر رضاعی خود نکرد. شخصی به آن حضرت عرض کرد: «احترامی که به خواهر رضاعی خود گذاشتید، به برادر رضاعی خود نگذاشتید، با آنکه مرد است». حضرت در جواب فرمود: زیرا خواهرم به پدر خود، از برادرش مهربانتر است.
    پي نوشت ها :
    54 - منتهی الآمال، ج 2، ص 324.
    55 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)، ص 162.
    56 - منتهی الآمال، ج 2، ص 6.
    57 - پند تاریخ، ص 88.
    58 - بحارالأنوار، ج 71، ص 71.
    59 - همان، ص 82.
    منبع:www.hawzah.net


    - - - به روز رسانی شده - - -

    مقام پدر و مادر (5)
    مقام پدر و مادر (5)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    سفارش حضرت مهدی (عج) در نیکی به پدر
    آقا سید محمد موسوی نجفی، معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه جماعات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بود، از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به
    مکانش برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود، بجز در شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب، به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به مسجد سهله نرفت.
    از او پرسیدم: «چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت، تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه می دادم. کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد. در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من می آید. در دل خود گفتم که این مرد، راهزن است و مرا برهنه می کند. همین که به من رسید، با زبان عربی پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چیز خوردنی هست؟». جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جیبت کن». گفتم: «در آن چیزی نیست». باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیک بالعود». عود به زبان عربی بَدَوی، پدر پیر را می گویند؛ یعنی سفارش می کنم تو را به پدر پیرت.
    بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدی علیه السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم، حتی در شب چهارشنبه راضی نیست. از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم.(54)
    احسان به پدر و مادر، کفّاره گناهان است
    از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
    جاء رجل اِلی النبی صلی الله علیه و آله فقال: انّی قد ولدت بنتا و ربَّیتُها حتّی اذا بلغت فألبستها و حلّیتها ثم جئت بها الی قلیب فدفعتها فی جوفه و کان آخر ما سمعت منها و هی تقول: «یا أبتاه، فما کفّارة ذلک؟»، قال: «ألک أُمّ حیة؟». قال: «لا»، قال: «فلک خالة حیة؟»، قال: «نعم»، قال: فابررها فانّها بمنزلة الاُمِّ یکفّر عنک ما صنعت.(55)
    مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: برایم دختری متولّد شد و او را بزرگ کردم تا بالغ شد؛ سپس به وی لباس پوشانیدم و او را به زیور آراستم. او را کنار گودالی آوردم و او را در میان آن انداختم و آخر سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان! کفّاره این کردار زشت، چه خواهد بود؟
    پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: «آیا مادرت زنده است»؟. عرض کرد: «نه». فرمود: «آیا خاله ات زنده است؟». عرض کرد: «آری». فرمود: با او خوشرفتاری کن که به جای مادر است و خوشرفتاری با او، کفّاره آن کردارت خواهد بود.
    احترام و نیکی پیامبر(ص) به والدین رضاعی
    بعد از آنکه شیر آمنه، مادر پیامبر صلی الله علیه و آله کم شد، عبدالمطلب، جدّ پیامبر، او را به دایه ای مهربان سپرد. در آن زمان، دایه های قبیله بنی سعد، مشهور بودند که در موقع معینی به مکه می آمدند و هر کدام، نوزادی را گرفته، همراه خود می بردند. چهار ماه از تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و در آن سال، قحطی عجیبی بود. از این لحاظ به کمک اشراف مکه نیازمند بودند. در این بین، حلیمه، نوه عبدالمطلب را پذیرفت. عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: «از کدام قبیله ای؟» گفت: «از بنی سعد». پرسید: «اسمت چیست؟». گفت: «حلیمه». عبدالمطلب از شنیدن اسم او و نام قبیله اش بسیار مسرور شد و گفت: «آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته: یکی سعادت و دیگری حلم و بردباری.
    دایه مهربان پیامبر صلی الله علیه و آله ، پنج سال از وی محافظت کرد و در تربیت و پرورش او کوشید. بعد حلیمه او را به مکه آورد و به جدّ بزرگوارش سپرد. پیامبر صلی الله علیه و آله چند خواهر و برادر رضاعی در خانه حلیمه داشت و پدر رضاعی آن حضرت، حارث بن عبدالعُزی بود.
    سالها از این ماجرا گذشت، تا اینکه حضرت محمّد به پیامبری مبعوث گردید. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله روی عبایی نشسته بود. ناگهان شوهر حلیمه به حضور آن حضرت آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله بر یاد مهربانی های او از جا برخاست و از او احترام کرد و روی عبایش نشانید. در این هنگام، مادرش حلیمه آمد. حضرت گوشه دیگر عبایش را برای او پهن کرد، او را روی آن نشانید و محبّت شایانی به مادر رضاعی خود کرد. آنها هنوز در آن هنگام، اسلام نیاورده بودند؛ امّا سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در دل صاف آنها اثر کرد و همان دم، نور ایمان بر قلب آنها تابید و ایمان را به زبان جاری کردند.
    گریه امام سجاد علیه السلام بر پدر بزرگوارشان
    احترام و نیکی به والدین را باید از ائمّه اطهار علیهم السلام بیاموزیم. آنها با آن مقام و منزلتی که در پیشگاه الهی داشتند؛ امّا در مقابل پدر و مادر، از خویش تواضع نشان می دادند. امام سجاد علیه السلام بیست سال بر پدر بزرگوار خود گریست و هنگامی که در پیش آن حضرت، طعامی می گذاشتند، مدام می گریست، تا اینکه روزی یکی از غلامانش عرض کرد: «آقای من! وقت آن نشده که اندوه شما بر طرف شود». فرمود: «وای بر تو! حضرت یعقوب، دوازده پسر داشت. خداوند یکی از آنان را از او پنهان کرد. آن قدر بر او گریست تا چشمانش از کثرت گریه، سفید شد و از بسیاری اندوه بر پسرش موهای سرش سفید گشت، حال آنکه فرزندش در دنیا زنده بود؛ و من به چشم خود پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بیت خود را دیدم که شهید گشته بودند و جسدهای مطهّر ایشان بر زمین افتاده بود.(56)
    همچنین نقل شده که امام سجاد علیه السلام روزی چهار رکعت نماز می خواند که دو رکعت آن را به پدر بزرگوار خویش هدیه می کرد و دو رکعت دیگر را بر مادر بزرگوارش و می فرمود: از حقوق والدین بر فرزند، این است که بعد از مرگ پدر و مادر، آنها را فراموش نکند.
    آثار نفرین یا رضایت پدر
    شبی امام حسین علیه السلام با پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام مشغول طواف خانه خدا بودند که ناله جانگداز شخصی را شنیدند که به درگاه الهی دست دراز کرده و مناجات می کند. حضرت علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: «نزد مناجات کننده، برو و او را دعوت کن تا پیش من بیاید. امام حسین علیه السلام نزد او رفت. دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان و مشغول دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ. به او فرمود: علی علیه السلام تو را می طلبد اجابت کن». آن مرد خدمت حضرت علی علیه السلام آمد. حضرت فرمود: «تو کیستی؟» عرض کرد: «مردی از اعرابم». پرسید: «این ناله برای چه بود؟» عرض کرد: «من جوانی بودم عیاش و گنهکار. پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد. من به حرف او گوش نمی دادم؛ بلکه بیشتر گناه می کردم و او را آزار رسانده، دشنامش می دادم. پولی در نزد او سراغ داشتم. روزی برای پیدا کردن آن پول نزدیک صندوقی رفتم که در آنجا پنهان بود تا پول را بردارم. پدرم جلوگیری کرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم و پولها را برداشتم و در پی کار خود رفتم. در آن دم، شنیدم که گفت: به خانه خدا می روم و تو را نفرین می کنم.
    پدرم روانه مکه شد. من شاهد کارهایش بودم. دیدم که دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد. هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود.
    مرد در این موقع، پیراهن خود را بالا زد. یک طرف بدن او کاملاً خشک شده بود.
    سه سال بر همین وضع گذراندم و از او پوزش می خواستم و او مرا رد می کرد سال سوم ایام حج، از او درخواست کردم که همان جایی که مرا نفرین کرده، دعا کند، شاید خداوند سلامتی را به برکت دعای او به من باز گرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم.
    پدرم سوار شتر بود. در بیابان، ناگاه مرغی از پشتِ سر، سنگی پراند. شتر رم کرد و پدرم از روی شتر افتاد. به بالینش رفتم، دیدم از دنیا رفته است. همان جا او را دفن کردم و اینک خودم تنها به اینجا برای دعا آمده ام.
    حضرت فرمود: از اینکه پدرت با تو برای دعا کردن در نجات تو به طرف کعبه می آمده، معلوم می شود از تو راضی شده است. اینک من در حقّ تو دعا می کنم.
    در این موقع، حضرت دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارک خود را به بدن آن جوان کشید. جوان، در همان لحظه شفا یافت. سپس علی علیه السلام به فرزندان نسبت به نیکی به والدین توصیه کرد و فرمود: «علیکم ببرّ الوالدین؛ شما را به رفتار نیک با پدر و مادر، سفارش می کنم».(57)
    کسی که با پدر تندی کند، ذلیل می شود
    امام صادق علیه السلام می فرماید:
    ثلاثة من عازَّهم ذلَّ: الوالد و السلطان و الغریم.(58)
    سه کس هستند که اگر کسی در صحبت کردن بر آنها تندی کند، خوار می شود: پدر، حاکم و شخص مدیون.
    کسی که به پدر احترام کند، مورد احترام پیامبر صلی الله علیه و آله است
    در روایتی درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
    أتته اُخت له من الرضاعه، فلمّا أن نظر الیها سرّ بها و بسط رداء. لها فأجلسها علیه، ثم أقبل یحدِّثها و یضحک فی وجهها، ثم قامت فذهبت، ثمّ جاء اخوها فلم یصنع به ما صنع بها فقیل: «یا رسول الله! صنعت بأُخته ما لم تصنع به و هو رجل؟»، فقال: لأنّها کان أبرّ بأبیها منه.(59)
    خواهر رضاعی پیامبر صلی الله علیه و آله به محضر ایشان آمد. حضرت خوشحال شد؛ سپس عبای خود را پهن کرد و او را روی آن عبا نشانید. بعد با او سخن گفت و به او با چهره ای خندان، نگاه می کرد. آن گاه او از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله مرخّص شد سپس برادر رضاعی آن حضرت آمد. آن احترامی که به خواهر رضاعی خود کرد، به برادر رضاعی خود نکرد. شخصی به آن حضرت عرض کرد: «احترامی که به خواهر رضاعی خود گذاشتید، به برادر رضاعی خود نگذاشتید، با آنکه مرد است». حضرت در جواب فرمود: زیرا خواهرم به پدر خود، از برادرش مهربانتر است.
    پي نوشت ها :
    54 - منتهی الآمال، ج 2، ص 324.
    55 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)، ص 162.
    56 - منتهی الآمال، ج 2، ص 6.
    57 - پند تاریخ، ص 88.
    58 - بحارالأنوار، ج 71، ص 71.
    59 - همان، ص 82.
    منبع:www.hawzah.net


    - - - به روز رسانی شده - - -

    مقام پدر و مادر (5)
    مقام پدر و مادر (5)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    سفارش حضرت مهدی (عج) در نیکی به پدر
    آقا سید محمد موسوی نجفی، معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه جماعات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بود، از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به
    مکانش برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود، بجز در شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب، به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به مسجد سهله نرفت.
    از او پرسیدم: «چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت، تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه می دادم. کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد. در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من می آید. در دل خود گفتم که این مرد، راهزن است و مرا برهنه می کند. همین که به من رسید، با زبان عربی پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چیز خوردنی هست؟». جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جیبت کن». گفتم: «در آن چیزی نیست». باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیک بالعود». عود به زبان عربی بَدَوی، پدر پیر را می گویند؛ یعنی سفارش می کنم تو را به پدر پیرت.
    بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدی علیه السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم، حتی در شب چهارشنبه راضی نیست. از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم.(54)
    احسان به پدر و مادر، کفّاره گناهان است
    از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
    جاء رجل اِلی النبی صلی الله علیه و آله فقال: انّی قد ولدت بنتا و ربَّیتُها حتّی اذا بلغت فألبستها و حلّیتها ثم جئت بها الی قلیب فدفعتها فی جوفه و کان آخر ما سمعت منها و هی تقول: «یا أبتاه، فما کفّارة ذلک؟»، قال: «ألک أُمّ حیة؟». قال: «لا»، قال: «فلک خالة حیة؟»، قال: «نعم»، قال: فابررها فانّها بمنزلة الاُمِّ یکفّر عنک ما صنعت.(55)
    مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: برایم دختری متولّد شد و او را بزرگ کردم تا بالغ شد؛ سپس به وی لباس پوشانیدم و او را به زیور آراستم. او را کنار گودالی آوردم و او را در میان آن انداختم و آخر سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان! کفّاره این کردار زشت، چه خواهد بود؟
    پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: «آیا مادرت زنده است»؟. عرض کرد: «نه». فرمود: «آیا خاله ات زنده است؟». عرض کرد: «آری». فرمود: با او خوشرفتاری کن که به جای مادر است و خوشرفتاری با او، کفّاره آن کردارت خواهد بود.
    احترام و نیکی پیامبر(ص) به والدین رضاعی
    بعد از آنکه شیر آمنه، مادر پیامبر صلی الله علیه و آله کم شد، عبدالمطلب، جدّ پیامبر، او را به دایه ای مهربان سپرد. در آن زمان، دایه های قبیله بنی سعد، مشهور بودند که در موقع معینی به مکه می آمدند و هر کدام، نوزادی را گرفته، همراه خود می بردند. چهار ماه از تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و در آن سال، قحطی عجیبی بود. از این لحاظ به کمک اشراف مکه نیازمند بودند. در این بین، حلیمه، نوه عبدالمطلب را پذیرفت. عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: «از کدام قبیله ای؟» گفت: «از بنی سعد». پرسید: «اسمت چیست؟». گفت: «حلیمه». عبدالمطلب از شنیدن اسم او و نام قبیله اش بسیار مسرور شد و گفت: «آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته: یکی سعادت و دیگری حلم و بردباری.
    دایه مهربان پیامبر صلی الله علیه و آله ، پنج سال از وی محافظت کرد و در تربیت و پرورش او کوشید. بعد حلیمه او را به مکه آورد و به جدّ بزرگوارش سپرد. پیامبر صلی الله علیه و آله چند خواهر و برادر رضاعی در خانه حلیمه داشت و پدر رضاعی آن حضرت، حارث بن عبدالعُزی بود.
    سالها از این ماجرا گذشت، تا اینکه حضرت محمّد به پیامبری مبعوث گردید. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله روی عبایی نشسته بود. ناگهان شوهر حلیمه به حضور آن حضرت آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله بر یاد مهربانی های او از جا برخاست و از او احترام کرد و روی عبایش نشانید. در این هنگام، مادرش حلیمه آمد. حضرت گوشه دیگر عبایش را برای او پهن کرد، او را روی آن نشانید و محبّت شایانی به مادر رضاعی خود کرد. آنها هنوز در آن هنگام، اسلام نیاورده بودند؛ امّا سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در دل صاف آنها اثر کرد و همان دم، نور ایمان بر قلب آنها تابید و ایمان را به زبان جاری کردند.
    گریه امام سجاد علیه السلام بر پدر بزرگوارشان
    احترام و نیکی به والدین را باید از ائمّه اطهار علیهم السلام بیاموزیم. آنها با آن مقام و منزلتی که در پیشگاه الهی داشتند؛ امّا در مقابل پدر و مادر، از خویش تواضع نشان می دادند. امام سجاد علیه السلام بیست سال بر پدر بزرگوار خود گریست و هنگامی که در پیش آن حضرت، طعامی می گذاشتند، مدام می گریست، تا اینکه روزی یکی از غلامانش عرض کرد: «آقای من! وقت آن نشده که اندوه شما بر طرف شود». فرمود: «وای بر تو! حضرت یعقوب، دوازده پسر داشت. خداوند یکی از آنان را از او پنهان کرد. آن قدر بر او گریست تا چشمانش از کثرت گریه، سفید شد و از بسیاری اندوه بر پسرش موهای سرش سفید گشت، حال آنکه فرزندش در دنیا زنده بود؛ و من به چشم خود پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بیت خود را دیدم که شهید گشته بودند و جسدهای مطهّر ایشان بر زمین افتاده بود.(56)
    همچنین نقل شده که امام سجاد علیه السلام روزی چهار رکعت نماز می خواند که دو رکعت آن را به پدر بزرگوار خویش هدیه می کرد و دو رکعت دیگر را بر مادر بزرگوارش و می فرمود: از حقوق والدین بر فرزند، این است که بعد از مرگ پدر و مادر، آنها را فراموش نکند.
    آثار نفرین یا رضایت پدر
    شبی امام حسین علیه السلام با پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام مشغول طواف خانه خدا بودند که ناله جانگداز شخصی را شنیدند که به درگاه الهی دست دراز کرده و مناجات می کند. حضرت علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: «نزد مناجات کننده، برو و او را دعوت کن تا پیش من بیاید. امام حسین علیه السلام نزد او رفت. دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان و مشغول دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ. به او فرمود: علی علیه السلام تو را می طلبد اجابت کن». آن مرد خدمت حضرت علی علیه السلام آمد. حضرت فرمود: «تو کیستی؟» عرض کرد: «مردی از اعرابم». پرسید: «این ناله برای چه بود؟» عرض کرد: «من جوانی بودم عیاش و گنهکار. پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد. من به حرف او گوش نمی دادم؛ بلکه بیشتر گناه می کردم و او را آزار رسانده، دشنامش می دادم. پولی در نزد او سراغ داشتم. روزی برای پیدا کردن آن پول نزدیک صندوقی رفتم که در آنجا پنهان بود تا پول را بردارم. پدرم جلوگیری کرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم و پولها را برداشتم و در پی کار خود رفتم. در آن دم، شنیدم که گفت: به خانه خدا می روم و تو را نفرین می کنم.
    پدرم روانه مکه شد. من شاهد کارهایش بودم. دیدم که دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد. هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود.
    مرد در این موقع، پیراهن خود را بالا زد. یک طرف بدن او کاملاً خشک شده بود.
    سه سال بر همین وضع گذراندم و از او پوزش می خواستم و او مرا رد می کرد سال سوم ایام حج، از او درخواست کردم که همان جایی که مرا نفرین کرده، دعا کند، شاید خداوند سلامتی را به برکت دعای او به من باز گرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم.
    پدرم سوار شتر بود. در بیابان، ناگاه مرغی از پشتِ سر، سنگی پراند. شتر رم کرد و پدرم از روی شتر افتاد. به بالینش رفتم، دیدم از دنیا رفته است. همان جا او را دفن کردم و اینک خودم تنها به اینجا برای دعا آمده ام.
    حضرت فرمود: از اینکه پدرت با تو برای دعا کردن در نجات تو به طرف کعبه می آمده، معلوم می شود از تو راضی شده است. اینک من در حقّ تو دعا می کنم.
    در این موقع، حضرت دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارک خود را به بدن آن جوان کشید. جوان، در همان لحظه شفا یافت. سپس علی علیه السلام به فرزندان نسبت به نیکی به والدین توصیه کرد و فرمود: «علیکم ببرّ الوالدین؛ شما را به رفتار نیک با پدر و مادر، سفارش می کنم».(57)
    کسی که با پدر تندی کند، ذلیل می شود
    امام صادق علیه السلام می فرماید:
    ثلاثة من عازَّهم ذلَّ: الوالد و السلطان و الغریم.(58)
    سه کس هستند که اگر کسی در صحبت کردن بر آنها تندی کند، خوار می شود: پدر، حاکم و شخص مدیون.
    کسی که به پدر احترام کند، مورد احترام پیامبر صلی الله علیه و آله است
    در روایتی درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
    أتته اُخت له من الرضاعه، فلمّا أن نظر الیها سرّ بها و بسط رداء. لها فأجلسها علیه، ثم أقبل یحدِّثها و یضحک فی وجهها، ثم قامت فذهبت، ثمّ جاء اخوها فلم یصنع به ما صنع بها فقیل: «یا رسول الله! صنعت بأُخته ما لم تصنع به و هو رجل؟»، فقال: لأنّها کان أبرّ بأبیها منه.(59)
    خواهر رضاعی پیامبر صلی الله علیه و آله به محضر ایشان آمد. حضرت خوشحال شد؛ سپس عبای خود را پهن کرد و او را روی آن عبا نشانید. بعد با او سخن گفت و به او با چهره ای خندان، نگاه می کرد. آن گاه او از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله مرخّص شد سپس برادر رضاعی آن حضرت آمد. آن احترامی که به خواهر رضاعی خود کرد، به برادر رضاعی خود نکرد. شخصی به آن حضرت عرض کرد: «احترامی که به خواهر رضاعی خود گذاشتید، به برادر رضاعی خود نگذاشتید، با آنکه مرد است». حضرت در جواب فرمود: زیرا خواهرم به پدر خود، از برادرش مهربانتر است.
    پي نوشت ها :
    54 - منتهی الآمال، ج 2، ص 324.
    55 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)، ص 162.
    56 - منتهی الآمال، ج 2، ص 6.
    57 - پند تاریخ، ص 88.
    58 - بحارالأنوار، ج 71، ص 71.
    59 - همان، ص 82.
    منبع:www.hawzah.net

  8. 3 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  9. #5
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : مقام پدر و مادر (1) الی (5)

    مقام پدر و مادر (5)
    مقام پدر و مادر (5)


    نويسنده: زین العابدین احمدی - حسنعلی احمدی




    سفارش حضرت مهدی (عج) در نیکی به پدر
    آقا سید محمد موسوی نجفی، معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه جماعات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بود، از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به
    مکانش برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود، بجز در شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب، به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به مسجد سهله نرفت.
    از او پرسیدم: «چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت، تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه می دادم. کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد. در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من می آید. در دل خود گفتم که این مرد، راهزن است و مرا برهنه می کند. همین که به من رسید، با زبان عربی پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چیز خوردنی هست؟». جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جیبت کن». گفتم: «در آن چیزی نیست». باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیک بالعود». عود به زبان عربی بَدَوی، پدر پیر را می گویند؛ یعنی سفارش می کنم تو را به پدر پیرت.
    بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدی علیه السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم، حتی در شب چهارشنبه راضی نیست. از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم.(54)
    احسان به پدر و مادر، کفّاره گناهان است
    از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
    جاء رجل اِلی النبی صلی الله علیه و آله فقال: انّی قد ولدت بنتا و ربَّیتُها حتّی اذا بلغت فألبستها و حلّیتها ثم جئت بها الی قلیب فدفعتها فی جوفه و کان آخر ما سمعت منها و هی تقول: «یا أبتاه، فما کفّارة ذلک؟»، قال: «ألک أُمّ حیة؟». قال: «لا»، قال: «فلک خالة حیة؟»، قال: «نعم»، قال: فابررها فانّها بمنزلة الاُمِّ یکفّر عنک ما صنعت.(55)
    مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: برایم دختری متولّد شد و او را بزرگ کردم تا بالغ شد؛ سپس به وی لباس پوشانیدم و او را به زیور آراستم. او را کنار گودالی آوردم و او را در میان آن انداختم و آخر سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان! کفّاره این کردار زشت، چه خواهد بود؟
    پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: «آیا مادرت زنده است»؟. عرض کرد: «نه». فرمود: «آیا خاله ات زنده است؟». عرض کرد: «آری». فرمود: با او خوشرفتاری کن که به جای مادر است و خوشرفتاری با او، کفّاره آن کردارت خواهد بود.
    احترام و نیکی پیامبر(ص) به والدین رضاعی
    بعد از آنکه شیر آمنه، مادر پیامبر صلی الله علیه و آله کم شد، عبدالمطلب، جدّ پیامبر، او را به دایه ای مهربان سپرد. در آن زمان، دایه های قبیله بنی سعد، مشهور بودند که در موقع معینی به مکه می آمدند و هر کدام، نوزادی را گرفته، همراه خود می بردند. چهار ماه از تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و در آن سال، قحطی عجیبی بود. از این لحاظ به کمک اشراف مکه نیازمند بودند. در این بین، حلیمه، نوه عبدالمطلب را پذیرفت. عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: «از کدام قبیله ای؟» گفت: «از بنی سعد». پرسید: «اسمت چیست؟». گفت: «حلیمه». عبدالمطلب از شنیدن اسم او و نام قبیله اش بسیار مسرور شد و گفت: «آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته: یکی سعادت و دیگری حلم و بردباری.
    دایه مهربان پیامبر صلی الله علیه و آله ، پنج سال از وی محافظت کرد و در تربیت و پرورش او کوشید. بعد حلیمه او را به مکه آورد و به جدّ بزرگوارش سپرد. پیامبر صلی الله علیه و آله چند خواهر و برادر رضاعی در خانه حلیمه داشت و پدر رضاعی آن حضرت، حارث بن عبدالعُزی بود.
    سالها از این ماجرا گذشت، تا اینکه حضرت محمّد به پیامبری مبعوث گردید. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله روی عبایی نشسته بود. ناگهان شوهر حلیمه به حضور آن حضرت آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله بر یاد مهربانی های او از جا برخاست و از او احترام کرد و روی عبایش نشانید. در این هنگام، مادرش حلیمه آمد. حضرت گوشه دیگر عبایش را برای او پهن کرد، او را روی آن نشانید و محبّت شایانی به مادر رضاعی خود کرد. آنها هنوز در آن هنگام، اسلام نیاورده بودند؛ امّا سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در دل صاف آنها اثر کرد و همان دم، نور ایمان بر قلب آنها تابید و ایمان را به زبان جاری کردند.
    گریه امام سجاد علیه السلام بر پدر بزرگوارشان
    احترام و نیکی به والدین را باید از ائمّه اطهار علیهم السلام بیاموزیم. آنها با آن مقام و منزلتی که در پیشگاه الهی داشتند؛ امّا در مقابل پدر و مادر، از خویش تواضع نشان می دادند. امام سجاد علیه السلام بیست سال بر پدر بزرگوار خود گریست و هنگامی که در پیش آن حضرت، طعامی می گذاشتند، مدام می گریست، تا اینکه روزی یکی از غلامانش عرض کرد: «آقای من! وقت آن نشده که اندوه شما بر طرف شود». فرمود: «وای بر تو! حضرت یعقوب، دوازده پسر داشت. خداوند یکی از آنان را از او پنهان کرد. آن قدر بر او گریست تا چشمانش از کثرت گریه، سفید شد و از بسیاری اندوه بر پسرش موهای سرش سفید گشت، حال آنکه فرزندش در دنیا زنده بود؛ و من به چشم خود پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بیت خود را دیدم که شهید گشته بودند و جسدهای مطهّر ایشان بر زمین افتاده بود.(56)
    همچنین نقل شده که امام سجاد علیه السلام روزی چهار رکعت نماز می خواند که دو رکعت آن را به پدر بزرگوار خویش هدیه می کرد و دو رکعت دیگر را بر مادر بزرگوارش و می فرمود: از حقوق والدین بر فرزند، این است که بعد از مرگ پدر و مادر، آنها را فراموش نکند.
    آثار نفرین یا رضایت پدر
    شبی امام حسین علیه السلام با پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام مشغول طواف خانه خدا بودند که ناله جانگداز شخصی را شنیدند که به درگاه الهی دست دراز کرده و مناجات می کند. حضرت علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: «نزد مناجات کننده، برو و او را دعوت کن تا پیش من بیاید. امام حسین علیه السلام نزد او رفت. دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان و مشغول دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ. به او فرمود: علی علیه السلام تو را می طلبد اجابت کن». آن مرد خدمت حضرت علی علیه السلام آمد. حضرت فرمود: «تو کیستی؟» عرض کرد: «مردی از اعرابم». پرسید: «این ناله برای چه بود؟» عرض کرد: «من جوانی بودم عیاش و گنهکار. پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد. من به حرف او گوش نمی دادم؛ بلکه بیشتر گناه می کردم و او را آزار رسانده، دشنامش می دادم. پولی در نزد او سراغ داشتم. روزی برای پیدا کردن آن پول نزدیک صندوقی رفتم که در آنجا پنهان بود تا پول را بردارم. پدرم جلوگیری کرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم و پولها را برداشتم و در پی کار خود رفتم. در آن دم، شنیدم که گفت: به خانه خدا می روم و تو را نفرین می کنم.
    پدرم روانه مکه شد. من شاهد کارهایش بودم. دیدم که دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد. هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود.
    مرد در این موقع، پیراهن خود را بالا زد. یک طرف بدن او کاملاً خشک شده بود.
    سه سال بر همین وضع گذراندم و از او پوزش می خواستم و او مرا رد می کرد سال سوم ایام حج، از او درخواست کردم که همان جایی که مرا نفرین کرده، دعا کند، شاید خداوند سلامتی را به برکت دعای او به من باز گرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم.
    پدرم سوار شتر بود. در بیابان، ناگاه مرغی از پشتِ سر، سنگی پراند. شتر رم کرد و پدرم از روی شتر افتاد. به بالینش رفتم، دیدم از دنیا رفته است. همان جا او را دفن کردم و اینک خودم تنها به اینجا برای دعا آمده ام.
    حضرت فرمود: از اینکه پدرت با تو برای دعا کردن در نجات تو به طرف کعبه می آمده، معلوم می شود از تو راضی شده است. اینک من در حقّ تو دعا می کنم.
    در این موقع، حضرت دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارک خود را به بدن آن جوان کشید. جوان، در همان لحظه شفا یافت. سپس علی علیه السلام به فرزندان نسبت به نیکی به والدین توصیه کرد و فرمود: «علیکم ببرّ الوالدین؛ شما را به رفتار نیک با پدر و مادر، سفارش می کنم».(57)
    کسی که با پدر تندی کند، ذلیل می شود
    امام صادق علیه السلام می فرماید:
    ثلاثة من عازَّهم ذلَّ: الوالد و السلطان و الغریم.(58)
    سه کس هستند که اگر کسی در صحبت کردن بر آنها تندی کند، خوار می شود: پدر، حاکم و شخص مدیون.
    کسی که به پدر احترام کند، مورد احترام پیامبر صلی الله علیه و آله است
    در روایتی درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
    أتته اُخت له من الرضاعه، فلمّا أن نظر الیها سرّ بها و بسط رداء. لها فأجلسها علیه، ثم أقبل یحدِّثها و یضحک فی وجهها، ثم قامت فذهبت، ثمّ جاء اخوها فلم یصنع به ما صنع بها فقیل: «یا رسول الله! صنعت بأُخته ما لم تصنع به و هو رجل؟»، فقال: لأنّها کان أبرّ بأبیها منه.(59)
    خواهر رضاعی پیامبر صلی الله علیه و آله به محضر ایشان آمد. حضرت خوشحال شد؛ سپس عبای خود را پهن کرد و او را روی آن عبا نشانید. بعد با او سخن گفت و به او با چهره ای خندان، نگاه می کرد. آن گاه او از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله مرخّص شد سپس برادر رضاعی آن حضرت آمد. آن احترامی که به خواهر رضاعی خود کرد، به برادر رضاعی خود نکرد. شخصی به آن حضرت عرض کرد: «احترامی که به خواهر رضاعی خود گذاشتید، به برادر رضاعی خود نگذاشتید، با آنکه مرد است». حضرت در جواب فرمود: زیرا خواهرم به پدر خود، از برادرش مهربانتر است.
    پي نوشت ها :
    54 - منتهی الآمال، ج 2، ص 324.
    55 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)، ص 162.
    56 - منتهی الآمال، ج 2، ص 6.
    57 - پند تاریخ، ص 88.
    58 - بحارالأنوار، ج 71، ص 71.
    59 - همان، ص 82.
    منبع:www.hawzah.net

  10. 3 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •