دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: عكاس و مين والمرى

  1. #1
    کاربر جدید
    نوشته ها
    46
    ارسال تشکر
    49
    دریافت تشکر: 169
    قدرت امتیاز دهی
    717
    Array

    پیش فرض عكاس و مين والمرى

    اوائل سال 72 در ارتفاع 112 فكه، همراه بچه ها توى راه كارى مى رفتيم جلو. حميد اشرفى دوربين در دست داشت و مدام عكس مى گرفت و به قول بچه ها صحنه ها را شكار مى كرد. به شيارى رسيديم كه عبور از آنجا را خطرناك تشخيص دادم. احتمالا آب باران بعضى مين ها را شسته و پائين آورده بود. بهتر ديدم كه از روى يال يكى از تپه ها رد شويم. همين طور كه داشتيم از يال، راه كار مى زديم و جلو مى رفتيم، به يك مين والمرى برخوردم كه درست وسط راه كار قرار داشت. يك تركش خمپاره خورده بود به كلاهك و شاخك هاى مين و آن را كج كرده بود. اشرفى پريد جلو و گفت كه بگذارم او مين را ببرد. خنده اى كردم و گفتم: «پدر آمرزيده... بزرگترى گفتند، كوچكترى گفتند، برو عقب».

    بچه ها را هدايت كردم به پائين يال و دراز كشيدند، كه اگر زد، تركشش به آنها نخورد و هر بلايى هست سر خودم يكى بيايد. به قول بچه ها ايثارگر شده بودم.

    بچه ها كه دور شدند، خيلى آرام با سرنيزه خاك هاى اطراف مين را خالى كردم و آن را برداشتم. مين خيلى حساس شده بود و با كوچكترين لغزش امكان زدن وجود داشت. رفتم كه آن را ببرم وسط شيار، در جايى بگذارم كه محل گذر نباشد تا كسى آسيب نبيند. توى حال خودم بودم، با آن احتياط و حساسيت، آرام آرام، قدم برداشتم. در حالى كه نگاهم به مين بود، مواظب جلوى پايم بودم تا سنگ يا چيزى نباشد كه پايم به آن گير كند و بيفتم زمين و...

    حميد اشرفى در گوشه اى به كمين نشسته بود كه عكس بگيرد. حالا يا به قول بچه ها منتظر بود مين در دست من منفجر شود و يك صحنه جالب بگيرد، يا اينكه صحنه برايش جالب آمده بود و مى خواست آن را ثبت كند. به نظر او صحنه قشنگى بود و مى خواست آن را شكار كند.

    يك لحظه چرخيدم كه به طرف شيار بروم و مين را آنجا بگذارم. ناگهان با صداى شاتر دوربين حميد كه اتوماتيك بود و صداى «قيژه» زيادى مى داد، دلم خالى شد. يك آن موهاى بدنم سيخ شدند. بدنم سرد شد. احساس كردم مين توى دستم منفجر شده، درجا ميخكوب شدم. قلبم داشت از جا كنده مى شد. حالم كه سرجا آمد فهميدم صداى دوربين آقا حميده بوده. نگاهى كه به دستهايم انداختم، تازه متوجه شدم مين از دستم رها نشده است. شروع كردم به داد و فرياد سر او. گفتم: «لامصب فهميدى چى شد؟ نزديك بود مين را بيندازم زمين». خنديد و گفت: «حيف شد مى توانست صحنه قشنگى باشد».

    حالا من داشتم حرص مى خوردم، كفرم درآمده بود. او خونسرد دنبال سوژه مى گشت. شدت ضربان قلبم بالا رفته بود، احساس كردم قلبم در سرم مى زند. زانوهايم ديگر توان حركت نداشتند. بدجورى شل شده بودم، چون يك لحظه همه چيز را تمام شده احساس كردم. تازه فهميدم هنوز براى شهادت آماده نيستم. آن عكس بعدها چاپ شد و صحنه جالبى هم شده، در عكس برافروختگى چهره ام بسيار نمايان است. هرگاه به آن نگاه مى كنم، سعى مى كنم نگاهى به درون خودم بيندازم. آيا هنوز آن اضطراب و آشفتگى را دارم يا نه. ولى هر بار كه چشمم به آن عكس مى خورد يك لحظه مكث مى كنم.

    آن روز ده دقيقه اى سرجايم نشستم تا حالم جا بيايد، بعد مين را بردم توى شيار گذاشتم.
    کاش برای رفتن بهانه ای داشتیم....

  2. 2 کاربر از پست مفید meydanmin سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd August 2012, 05:39 PM
  2. معروفترين عكاس جنگ، دوربين‌هايش را فروخت
    توسط amin_745 در انجمن اخبار علمی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st June 2011, 01:02 AM
  3. ملاقات با عكاسان بزرگ ايران در گالري شماره 6
    توسط NeshaNi در انجمن آرشیو بخش هنر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 26th September 2010, 05:43 PM
  4. چگونه عكاس خوبي باشيم؟
    توسط آبجی در انجمن کارگاه آموزش و ترفند های عکاسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd August 2010, 11:26 PM
  5. شجاع ترين عكاسان
    توسط Admin در انجمن عکس های گوناگون
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 14th April 2009, 12:56 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •