دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: ماجرای ایرانی ها در آن دنیا (طنز)

  1. #1
    همکار تالار مذهبی
    رشته تحصیلی
    معلمی دبستان....
    نوشته ها
    1,036
    ارسال تشکر
    4,124
    دریافت تشکر: 2,447
    قدرت امتیاز دهی
    1266
    Array
    مهندس نوجوان's: جدید71

    Ok ماجرای ایرانی ها در آن دنیا (طنز)

    ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه آخه؟ ما يک مشت ايروني داريم توي بهشت که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جاي لباس و رداي سفيد، همه شون لباس هاي مارک دار و آنچناني ميخوان! بجاي پابرهنه راه رفتن کفش آديداس پاشون ميکنن. هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون ‘بنز’ و ‘ب ام و’ نميرن! اون بوق و کرناي اصرافيل هم گم شده… يکي ازش قرض گرفت و رفت ديگه خبري نشد!
    آقا من خسته شدم از بس جلوي دروازه بهشت رو جارو زدم… امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتي ديدم بعضيهاشون کاسبي هم ميکنن و حلقه هاي تقدس بالاي سرشون رو به بقيه ميفروشن!. چند تاشون کوپن جعلي بهشت درست کردن و به ساکنين بخت برگشته جهنم ميفروشن. چندتاشون دلالي باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت ميکنن...
    اتحاديه عالمان امضاء جمع کرده که اعضا نميخوان به ديدن زنان ايراني برن چون اونقدر آرايش کردن و اسپري مو سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالي کرده و فيوزش سوخته در ضمن خانمهاي ايروني از غلمانها مهريه ميخوان.
    هفته پيش هم چند ميليون نفر تو چلوکبابي ايرانيها مسموم شدن و دوباره مردن. چند پزشک ايروني به حوري ها بند کردن که الا و بلا بياييد دماغتونو عمل کنيم.
    خدا ميگه: اي جبرئيل! ايرانيان هم مثل بقيه، آفريده هاي من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. برو يک زنگي به شيطون بزن تا بفهمي درد سر واقعي يعني چي!!!
    جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان… دو سه بار ميره روي پيام گير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بخش ايرانيان بفرماييد؟
    جبرئيل ميگه: آقا سرت خيلي شلوغه انگار؟
    شيطان آهي ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه… اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! ميخوام خودمو بازنشست کنم...
    شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشي به پا ميکنن!
    تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوري بود و آتيش بازي!… حالا هم که… اي داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!!
    جبرئيل جان، من برم …. اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازي نصب کنن…
    يک عده شون بازار سياه مواد سوختي بخصوص بنزين براه انداختن.
    چند تا پزشک ايروني در جهنم بيمارستان سوانح سوختگي باز کردن و براش تبليغ ميکنن و اين شديدا ممنوعه!
    چندتاشون دفتر ويزاي مهاجرت به بهشت باز کردن و ارواح مردمو خر ميکنن. بليت جعلي يکطرفه بهشت هم ميفروشن.
    يک سري شون وکيل شدن و تبليغ ميکنن که ميتونن پيش نکير و منکر براي جهنمي ها تقاضاي تجديد نظر بدن.
    چند تاشون که روي زمين مهندس بودن ميگن پل صراط ايراد فني داشته که اونا افتادن تو جهنم. دارن امضا جمع ميکنن که پل بايد پهن تر بشه!.
    هرروز هزاران ايروني زنگ ميزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشاني جهنم رو ميخوان
    الان مراجعه داشتم ميگفت ما کاغذ نسوز ميخواهيم که روزنامه اپوزيسيون بيرون بديم.
    ببخش! من برم، بعدا صحبت ميکنيم… چند تا ايروني دارن کوپن جعلي کولر گازي و يخچال ميفروشن… برم يه چماقي بچرخونم.
    پ.ن: این داستان فقط جنبه طنز دارد ها
    در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...

  2. کاربرانی که از پست مفید مهندس نوجوان سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •