وقتی رفیق رفت ،زخود نا امید شد
آنقدر گریه کرد که باران شدید شد
جا مانده بود از همه دوستان خود
در فکر استخاره و راه جدید شد
یک لحظه شد هوایی مشهد دلش ، پرید
از پشت خاکریز شبی ناپدید شد
آغوش باز کرد خراسان به سمت او
وقتی که عاشقانه به مشهد رسید ، شد ...
قفلی به آن ضریح مطهر شبانه روز
رمز رضا رضا به زبانش کلید شد
آقا قسم به مادر پهلو شکسته ات
اینجا نمی توان ز شما ناامید شد
می گفت شاید اینکه لیاقت نداشتم...
اما گرفت حاجت خود را و دید شد
یک هفته بعد ، حمله ی والفجر هشت بود
آمد خبر که عاشق مولا، شهید شد
اسماعیل سکاک
علاقه مندی ها (Bookmarks)