((جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را))
امروز نیز خداوند در دفتر سرنوشت ، غیبت شما را موجه نوشت ، وای برمن اگر دلیل موجه بودن غیبت شما باشم (این امضای خودمه)
حیف ، جمعه ها روزنامه منتشر نمی شود ....
حیف ....
چه تیتری می شود آمدنت ....
خداوندا من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایت نداری ، من چون تویی دارم ، ولی تو چون خود نداری (البته این یکم تکراریه)
در آستانه ي مهر ؛قلم ها ؛گوش تيز مي كنند ؛تا در دفتر انتظار ؛اينگونه ديكته كنند:
ديگر ابري نيست
ماه پشت ابرنيست
او آمد
او در باران آمد!!!
خدایا تو آنی که آنی توانی تپانی جهانی ته استکانی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
ویرایش توسط "مهدی" : 4th April 2013 در ساعت 03:27 PM
تو روحتو به من فروختی، لازمه بهت یادآوری کنم؟ یادته اون شبی رو که به خدا گفتی حاضری هر کاری بکنی تا یه قرار داد ضبط بگیری؟ تو نمی تونی یه روحو بکشی حتی اگه بخوای
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)