دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: نکته هایی از درست نویسی زبان فارسی

  1. #1
    همکار تالار ادبیات
    نوشته ها
    262
    ارسال تشکر
    238
    دریافت تشکر: 626
    قدرت امتیاز دهی
    1682
    Array

    پیش فرض نکته هایی از درست نویسی زبان فارسی

    در آثار نویسندگان امروز ، چه در روزنامه ها و چه در کتاب ها، بارها به جملات و عباراتی بر می خوریم که با اصول نگارشی و دستوری زبان فارسی همساز نیست و با درستی و فصاحت آن فاصله دارد.
    ما در این بخش با اشاره به مهم ترین ایرادات رایج در نوشته های این دسته از نویسندگان، و با توضیح قواعد درست دستوری مربوط به آن ها، می کوشیم خوانندگان خود را از دوباره نویسی این گونه اشتباهات بازداریم.
    ░░░░░░
    ١ - درباره ی فعل بایستن :
    در نوشته های بسیاری از نویسندگان معلوم نیست که صیغه های گوناگون فعل بایستن چه فرقی یا هم دارد و یا به چه زمانی اشاره می کند.
    فعل بایستن به معنی لازم بودن، ضرورت داشتن و مورد نیاز بودن است و در۲ مورد به کار رفته است :
    ● هنگامی که لازم بودن چیزی را برای کسی بیان کند. مانند : مرا کلاه باید، یعنی من کلاه لازم دارم. این مورد از فعل بایستن البته امروزه دیگر کاربردی ندارد.



    ● هنگامی که لزوم انجام دادن فعل دومی از آن بر می آید. مانند : باید رفت، می باید رفت، باید بروید، بایست رفت، می بایست رفت. می بایستی می رفتی.
    که فعل دوم را در این کاربرد، فعل تابع می نامند. و هر کدام از صورت های گوناگون فعل تابع نیز، در معنی ِ جمله، تغییر ایجاد می کند.
    اکنون به صورت های رایج فعل بایستن و فعل تابع آن، در زبان فارسی امروز نگاهی می اندازیم :
    ١ - زمان حال :
    باید : که لزوم انجام دادن فعل تابع را در زمان حال بیان می کند و با دو صورت از این فعل به کار می رود :


    الف ) فعل تابع به شخص خاصی اشاره ندارد و به صورت مصدر مرخم ( یعنی با حذف نون از فعل تابع ) است.
    مانند :

    باید رفت یعنی رفتن لازم است.


    برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولن لازم است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند: می باید رفت یعنی ( امروزه ) رفتن لازم است.



    ب ) فعل تابع به شخصی اشاره دارد و به صورت مضارع التزامی است ( یعنی با افزودن ب به فعل تابع صرف می شود) که در این صورت می تواند با حرف ربط " که " نیز نوشته شود. مانند :
    باید بروم ( یا باید که بروم ) یعنی رفتن برای من لازم است. ( لازم است بروم )
    در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولن برای شخصی لازم است می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
    می باید بروم ( یا می باید که بروم ) یعنی ( امروزه ) رفتن برای من لازم است.


    ۲- زمان گذشته :
    ١- ۲ بایست : که لزوم انجام دادن فعل تابع را در زمان گذشته بیان می کند ( چه انجام شده باشد و چه نشده باشد ) و با دو صورت از فعل تابع به کار می رود :
    الف) فعل تابع به شخص خاصی اشاره ندارد و به صورت مصدر مرخم ( یعنی با حذف نون از فعل تابع ) می باشد. مانند :
    بایست رفت یعنی رفتن لازم بود ( چه رفتن انجام شده باشد و چه نشده باشد )
    در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولن لازم بوده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
    می بایست رفت یعنی ( در آن دوره ) رفتن لازم بود.


    ب ) فعل تابع به شخصی اشاره دارد و به صورت مضارع التزامی است ( یعنی با افزودن ب به فعل تابع صرف می شود ) که در این صورت می تواند با حرف ربط " که " نیز نوشته شود. مانند :
    بایست بروم ( یا یایست که بروم ) یعنی : رفتن برای من لازم بود ( لازم بود بروم )


    در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که برای شخصی انجام اش معمولن لازم بوده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
    می بایست بروم ( یا می بایست که بروم ) یعنی ( در آن دوره ) رفتن برای من لازم بود.


    ۲ – ۲ بایستی : این صورت از فعل بایستن برای نشان دادن کاری است که انجام اش در گذشته لازم بوده است اما انجام نگرفته است و دو مورد کاربرد دارد:
    الف ) فعل تابع به شخص خاصی اشاره ندارد و به صورت مصدر مرخم ( یعنی با حذف نون از فعل تابع ) می باشد. مانند :
    بایستی رفت . یعنی رفتن لازم بود ( اما انجام نشد )
    در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولن لازم بوده است اما انجام نمی شده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
    می بایستی رفت. یعنی ( در آن دوره ) رفتن لازم بود، اما کسی نمی رفت.
    ب ) فعل تابع به شخصی اشاره دارد و به صورت مضارع التزامی است ( یعنی با افزودن ب به فعل تابع صرف می شود ) که در این صورت می تواند با حرف ربط " که " نیز نوشته شود. مانند :
    بایستی بروم ( یا بایستی که بروم ) یعنی رفتن من لازم بود ( لازم بود بروم ) اما نرفتم.
    در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش برای شخصی معمولن لازم بوده است، اما انجام نمی داده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
    می بایستی بروم ( یا می بایستی که بروم ) یعنی ( در آن دوره ) رفتن من لازم بود، اما نمی رفتم.
    صورت های دیگری از فعل بایستن یا فعل تابع آن نیز در گذشته وجود داشته است ( مانند : بباید، همی باید، ببایست، ببایستی، می ببایست، بایدم، بایدم رفتن، بایستم رفتن، باید آمدن و از این دست، ) که امروزه دیگر متروک شده و به کار برده نمی شود.



    ۲- درباره ی است و هست
    میان دو واژه ی است و هست در ریشه و معنی اصلی هیچ تفاوتی نیست. این دو لفظ دو صورت یک کلمه و به یک معنی است و اختلافی که در کاربرد آن ها وجود دارد بیش تر از جنبه ی معنی و بیان است تا از جنبه ی لغت و دستور.
    نکته تنها در این جا است که در کلمه ی هست در مقایسه با است تاکیدی هم وجود دارد، اما در کاربرد کلمه ی است تاکیدی در کار نیست و تنها رابطه ی میان نهاد و گزاره بیان می شود.
    به این دو جمله توجه کنید:
    آیا هوا روشن است ؟
    آیا هوا روشن هست ؟
    در مورد نخست مراد بیان رابطه ی میان هوا و روشن است و در مورد دوم تاکید بر روشن است. به این دلیل است که مثلن در مقام انکار، در مورد نخست رابط را و در مورد دوم مورد تاکید ( روشن ) را باید انکار کرد :
    آیا هوا روشن است ؟. نه هوا تاریک است
    آیا هوا روشن هست ؟ نه، هوا روشن نیست
    یعنی در برابر هست همیشه نیست و در برابر است بیشتر همان است تکرار می شود و وصف برعکس به کار می رود. ( روشن، تاریک )
    اکنون به دو نمونه ی دیگر توجه کنید:
    آیا او هنوز زنده است ؟ نه او دیگر مرده است.
    آیا او هنوز زنده هست ؟ نه او دیگر زنده نیست.
    آقای ابوالحسـن نجفی نیز در کتاب " غلط ننویسـیم " در ارتباط با این دو کلمه چون این می نویسـد:
    « بعضی از فضلا میان این دوکلمه تفاوت قایل اند: هـسـت را به معـنای " وجود دارد " یا نشـانه ی تأکید و اسـت را فقط رابطه ( یا فعل اسـنادی) می دانند و بنابراین جمله های زیر از نظر آنان غلط یا لا اقل غیر فصیح است: « او هـنوز جوان هـسـت » به جای« او هنوز جوان اسـت ». یا « درختی در خانه ی ماسـت » به جای « درختی در خانه ی ما هـسـت ». این حکم تا اندازه ای درســت اسـت، زیرا در آثار ادبی فارسی نیز غالبن هـسـت به معـنای" وجود دارد" به کار رفـته اسـت:
    انگار که هست هرچه در عالم نیست
    پندار که نیسـت هرچه در عالم هـسـت ( خیام )
    مرا خود با تو چیزی در میان هـسـت
    وگرنه روی زیبا در جهان هـسـت ( سـعدی)

    واگر هم هـسـت ، به جای اسـت به کار رفته باشـد به منظور تأکید معـنای جمله اسـت. مثلن در دوجمله ی زیر: احمد عاقل است و احمد عاقل هـسـت. جمله ی نخست عاقـل بودن احمد را خبرمی دهـد و حال آن که جمله ی دوم این خبر را به تاکید بیان می کند و گویی به مخاطب اطمینان می دهد که در عاقل بودن احمد نباید تردید کرد. با این همه این تمایز معنایی در همه جا و با این دقت مراعات نشده اسـت و در ادبیات فارسی مواردی را می توان یافـت که در آن ها هـسـت و اسـت به جای یکدیگر به کار رفته اند. در نتیجه می توان گفت که کاربرد کلمه ی هـسـت به جای اسـت و بر عکس غلط نیسـت، اما اگر هر کدام از آن ها، برطبق آن چه گفته شد، به جای خود به کار رود البته به تر اسـت




    ٣- درباره ی گفتی و گویی
    گفتی صیغه ی ماضی و گویی صیغه ی مضارع از فعل گفتن می باشد و هر دو برای بیان شباهت به کار برده می شود.
    ● گفتی برای فرض انجام شدن فعلی ( فعل تابع ) در زمان گذشته می باشد.
    که فعل تابع می تواند هم به صورت مضارع باشد، مانند : تو گفتی آسمان دریاست ( آسمان شیبه به دریا بود )
    و هم به صورت ماضی، مانند : تو گفتی آن جا بهشت بود ( آن جا شبیه به بهشت بود )
    ● گویی برای فرض انجام شدن فعلی ( فعل تابع ) می باشد که :
    - اگر فعل تابع آن به صیغه ی مضارع باشد، این فرض برای زمان حال یا آینده است، مانند:
    گویی شب است ( انگار شب است )
    گویی به سفر رود ( انگار به سفر خواهد رفت )
    - اگر فعل تابع به صیغه ی ماضی باشد، فرض انجام آن در گذشته است. مانند :
    گویی خواب بود ( انگار خواب بود )
    گویی دیوانه شده است ( انگار دیوانه شده است )
    یعنی گفتی همیشه برای فرضی در گذشته می باشد و گویی برای فرضی است که می تواند هم برای حال و آینده و هم برای گذشته باشد.



    ۴ – درباره ی صفت ساده و صفت مفعولی
    در جمله ی دیوار بلند است، واژه ی بلند صفت ساده است.
    در جمله ی او رویی گشاده دارد، واژه ی گشاده صفت ساده است.
    در جمله ی او سر و وضعی آراسته دارد. واژه ی آراسته صفت ساده است.
    در جمله ی او روی صندلی نشسته است، واژه ی نشسته صفت مفعولی از فعل لازم نشستن با صیغه ی ماضی نقلی است.
    اما:
    از جمله ی " در گشاده است " دو معنی برداشت می شود :
    الف) اگر گشاده را صفت ساده بدانیم، یعنی : " در باز است ".
    ب) اگر " گشاده است " را روی هم صیغه ی ماضی نقلی از فعل متعدی گشادن بدانیم، گشاده، صفت مفعولی و جمله یعنی : " در را باز کرده است ".
    و یا از جمله ی " پنجره آراسته بود " دو معنی برداشت می شود :
    الف ) اگر آراسته را صفت ساده بدانیم ، یعنی پنجره مزبن و مرتب بود.
    ب) اگر " آراسته بود " را روی هم صیغه ی ماضی بعید از فعل متعدی آراستن بدانیم، آراسته ، صفت مفعولی و جمله یعنی : پنجره را تزیین کرده بود.
    امروزه برای پرهیز از برداشت نادرست از معنی جمله، معمول شده است که در آن جا که مراد صفت مفعولی در یکی از
    صیغه های ماضی نقلی یا ماضی بعید باشد، کلمه ی" شده " را به دنبال آن می آورند. یعنی می نویسند :
    در گشاده شده است.
    یا : پنجره آراسته شده بود.
    که این کاربرد در ادبیات فارسی وجود ندارد و همیشه از متن جمله در می یافته اند که مراد کدام وجه است. یعنی فصیح تر آن است که از افزودن شده پرهیز شود.
    در این زمینه به چند مثال توجه کنید :
    سعدی می گوید :
    جهان بر آب نهاده است و آدمی بر باد
    غلام همت آنم که دل برو ننهاد
    (یعنی نهاده شده است)
    حافظ می گوید :
    رسم عاشق کشی و شیوه ی شهرآشوبی
    جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
    (یعنی دوخته شده بود)
    خواجوی کرمانی می گوید :
    ای که گفتی سر ِ ببریده سخن کی گوید
    بنگر این کلک سخنگو که سرش ببریده است
    (یعنی بریده شده است).



    ۵ – درباره ی دراز نویسی
    در همه ی زبان های دنیا کلام فصیح کلامی است که با کم ترین الفاظ، صریح ترین و روشن ترین معانی را بیان کند. بسیاری از نویسندگان ما خلاف این روش را در پیش گرفته و به جای مثلن افعال بسیط عبارات دراز و پر طمطراق به کار می برند. در این جا به نمونه هایی از این افعال دقت کنید :
    به جای کردن یا دست کم انجام دادن می نویسند : به مورد اجرا گذاشتن یا اقدام مقتضی به عمل آوردن
    به جای دریافتن می نویسند : اطلاع حاصل کردن
    به جای خریدن می نویسند : خریداری کردن
    به جای دنبال کردن می نویسند : مورد تعقیب قرار دادن
    به جای حاضر شدن یا دیدار کردن می نویسند : حضور به هم رسانیدن
    به جای یافتن می نویسند : پیدا کردن
    به جای خروج می نویسند : خارج شدن
    به جای نوشتن می نویسند بر کاغذ آوردن
    به جای مردن می نویسند از قید حیات رها شدن
    و نمونه های بی شمار دیگر

  2. 2 کاربر از پست مفید ثمین20 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست راهنمایی در زمینه کتاب روان شناسی
    توسط قمر ترابی در انجمن مطالب عمومی روانشناسی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 22nd June 2012, 10:18 PM
  2. سوال: درخواست راهنمایی : برنامه نویسی با دلفی
    توسط arown در انجمن برنامه نویسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th October 2011, 10:48 AM
  3. عکسی جالب از 10 سالگی باراک اوباما با ژست دزدان دریایی!
    توسط LaDy Ds DeMoNa در انجمن گالری عکس اجتماعی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th September 2011, 09:42 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th August 2011, 01:47 AM
  5. آنچه برای آشنایی با فناوری صفحه لمسی لازم است
    توسط eli20 در انجمن مباحث فناوری اطلاعات
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 23rd September 2010, 12:36 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •