تراشه های کانسپچوال ـ میشل فوکو و آپاراتوس؛ نوزایی تاریخ در فهمی فراهگلی
ا

کلید واژه ی apparatus در اندیشه ی میشل فوکو ترجمه ی انگلیسی dispositif است . این واژه برمعنای تکنیکی dispositif تاکید می کند یا همان طور که پل رابینو می گوید این مفهوم'tools and devices' " وسایل و دستگاه ها " را از هم تفکیک می کند . " وسایل و دستگاه ها " برای رابینو به منظور " نهادی کردن " اعمال به نظر می آید؛ همچنین او در زمینه ی " مدیریت اقتصادی " اجتماع و دستگاه نیز می نویسد " که هدفش کنترل و مدیریت است " و بیشترین آن را می توان را در در خلال قرن 18 دید که " سیاست سالم، سیاست اِپاراتوس بود . " خود فوکو هیچ گاه در باره ی این اصطلاح تعریفی جامع و کامل ارائه نمی دهد ولی در مصاحبه ای در سال 1977 می گوید :
آنچه را که من سعی دارم از طریق این اصطلاح برجسته سازم بیش از هر چیز مجموعه ای کاملا همگن (heterogeneous) است که در بردارنده ی گفتمان ها (discourses)، نهاد ها، اشگال معماری، تصمیمات نظارتی، قوانین، تدابیر اداری و اجرایی، احکام علمی و موضوعات فلسفی، اخلاقی و بشر دوستانه است - و به همین اندازه امور ذکر نشده ی دیگری را شامل می شود . چنین اموری را می توان عناصریک آپاراتوس دانست . آپاراتوس خود، همان شبکه ای است که مابین این عناصر شکل می گیرد ...
... منظور من از اصلاح آپاراتوس نوعی صورت بندی است که به عنوان عملکرد اصلی اش در یک لحظه ی تاریخی معین متضمن واکنش به قسمی اضطرار است . بنابراین آپاراتوس واجد نوعی عملکرد استراتژیک مسلط است ...گفته ام که ماهیت یک آپاراتوس امری اساسا استراتژیک است و این بدین معناست که ما در باب قسمی دستکاری آشکار مناسبات نیروها، نوعی مداخله ی انضمامی و عقلانی در مناسبات نیرو ها سخن می گوییم، چه به منظور بسط و گسترش آن ها در جهتی خاص باشد و چه برای سد کردن، تثبیت و بهره گرفتن از آن ها باشد . در نتیجه آپاراتوس همواره در قسمی بازی قدرت ثبت و حک گردد، لیکن از سوی دیگر همیشه در پیوند با حدود خاصی از معرفت است که از آن پدید می آیند، در حالی که به همان اندازه آن را مقید و مشروط نیز می سازد . آپاراتوس دقیقا عبارت است از استراتژی های مرتبط با مناسبات نیروها که هم از طریق انواع خاصی از معرفت مورد تایید قرار می گیرد و هم موید آن است .
جورجو آگامبن تبارشناسی آپاراتوس های فوکو را در سه اصطلاح می یابد : ایجابیت (پوزیتیویته) در تفکر هگل که ژان هیپولیت آن را در کتاب درآمدی بر فلسفه ی تارخ هگل مفهومی بنیادین می دانست و این مفهوم با همان شدتی که برای هگل جوان وجود داشت برای فوکو نیز اساسی و تعیین شد . گِستِل (gestell) در تفکر هایدگر ؛ oikonomia کلمه ای یونانی به معنای اداره کردن یا به نحوی عام تر مدیریت کردن است که در گذار مسیحت به سمت تثلیث و تاثیر آن بر فرهنگ غرب به معنی مشیت الهی درآمد که نقطه ی اغازی است برای اشاره به حکومت رستگاری بخش تاریخ انسان و جهان . تمام اصطلاحات قبلی به oikonomia بازمی گردند یعنی به مجموعه ای از اعمال بدنه های معرفتی، تدابیر و نهاد ها اشاره دارند که به مدیریت ، حکومت، کنترل و جهت دهی کردن -به شیوه ای که مدعی کارآمدی است - رفتارها، ژست ها و تفکرات نوع بشر می پردازد .
" انسان همواره در مرز میان سفید و سیاه در حال لی لی کردن است . " شاید بتوان گفت " آپاراتوس فوکو همواره در مرز میان من و ما داردشش خونه، بازی می کند " واژه ی " من " و " ما " نشان دهنده ی فرد گرایی و کثرت گرایی است مانند آپاراتوس میان معمار و معماری؛ آپاراتوس میان فرد و اجتماع .


کتاب " آپاراتوس چیست ؟ " نوشته ی جورجیو آگامبن