Utopia یا Outopos کلمه ای یونانی و به معنی «هیچستان» است . اصطلاح ادبیات آرمانشهر که ماخوذ از همین واژه است به آن دسته از آثار ادبی عطف می شود که به طرح جامعه آرمانی می پردازد .
اول بار ف افلاطون فیلسوف یونانی در کتاب جمهوریت خود با توصیف جمهور ایده آل ، گرایش آرمانشهر را پیش کشید . سر توماس مور انسانگرای (نک.انسانگرایی) انگلیسی در قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم ، برای نخستین بار این اصطلاح را به عنوان یک نوع ادبی (نک.نوع ادبی) خاص به کار برد .
مور با نوشتن کتابی داستانی (نک.داستان) با این عنوان گرایش خویش را به آرمانشهر نشان داد و بدین ترتیب اصطلاح مذکور به ادبیات داستانی (نک.ادبیات داستانی) راه یافت .
مور داستان را با شرح این ماجرا آغاز می کند که چگونه در ماموریت سیاسی به هلند ، به واسطه دوستی با هیثلودی ، راوی (نک.راوی) داستان آشنا می شود . هیثلودی که مردی است فرهیخته و افلاطون شناس ، عزم دیدار جهان کرده و با پوینده نامدار ف آمریکو وسپوس ، که قاره آمریکا به نام اوست ، سفرها کرده و همراه او به « جهان نو» رفته و از آ« سفر ها با حکایت های افسانه وار درباره هیولا ها و وحشیان و همچنین بهشت زمینی باز گشته است .
هیثلودی ادعا می کند که یکی از بیست و چهار دریانوردی بوده است که وسپوس در سال 1504 در قاره جدید جا گذاشته است و شرح این ماجرا را در کتاب خویش به نام چهار سفر آورده است .
مور در آرمانشهر همه کوشش خود را به کار می برد تا به آن جامعه خیالی ، سیمائی اصیل ببخشد و این کار با پرداختن زیاد به جزئیات و حتی گذاشتن نمونه الفبایی آرمانشهر و نمونه ای از شعر ایشان انجام می دهد . در این سرزمین ، به روایت هیثلودی فلسفه ای جز فلسفه کاربردی و عملی که به موجب آن هیچ حرفی خلاف نظم و قائده گفته نمی شود ، وجود ندارد ، محترم ترین افراد ساده ترین آن ها هستند ، دروغگویی رسم نیست و طلا و جواهر زیور آلاتی خوار و خفیف هستند که به عنوان غل و زنجیر برای بردگان استفاده می شود . (مقدمه آرمانشهر)
اندکی پس از سر توماس مور ، نویسنده ای ایتالیایی به نام توماسو کامپانلا کتابی از همین نوع نوشت به نام شهر خورشید . از این زمان در ادبیات مغرب زمین ، آرمانشهر به تدریج آیینه دو گرایش مختلف شده است : به موجب یک گرایش ، آزمانشهر یا مدینه فاضله ، جامعه ای ایده آل و خوبستانی است که گریزگاه جهان واقع به شمار می آید . در گرایش دوم ، نویسندگان بازسازی و بهسازی هیچستانی را که انسان به ناگزیر در آن زندگی می کند ، پیش کشیدند . گرایش اخیر به ویژه از قرن هجدهم به بعد رواج یافت و منبع الهام آثاری شد که از جمله آنها می توان نگاهی به پشت سر اثر ادوارد به لامی و خبر هایی از هیچستان به قلم ویلیام موریس را نام برد .
در ادبیات فارسی ، اولین رمانی (نک.رمان) که در آن موضوع آرمانشهر پیش کشیده شده ظاهرا مجمع دیوانگان (1303 ش) به قلم صنعتی زاده بوده است . نویسنده نام کتاب را با عنایت به مصراعی (نک.مصراع) از غزل (نک.غزل) سعدی که گوید «خلق مجنون اند و مجنون عاقل است» اختیار کرده است . خلاصه داستان چنین است :
در یکی از روزهای آخر سال دیوانه ای به بالای دیوار رفته و در ازای دو کاسه مسی روزنامه های آنروز و و تقویم سال نو را از روزنامه فروش می خرد . دیوانگان از فرارسیدن سال نو باخبر می شوند و تصمیم می گیرند که موقتا عاقل باشند تا بتوانند مثل دیگران سال نو را به آزادی جشن بگیرند . شب هنگام به حسب نقشه ای که طرح کرده اند دست و پای محافظین را می بندند و بیرون می آیند و سر به صحرا می گذارند . در میان آنان پیرمردی است زنده دل که از روز ورود به دارالمجانین لب از لب نگشوده و به پیر لال ملقب شده است . دی.انگان جفتک زنان و عربده جویان می دوند و در نیم فرسنگی شهر ، نزدیک کلبه درویشی پشت پا به دنیا زده که روز و شب مشغول عبادت است ، بر کنار چشمه آبی حلقه می زنند ، درویش با مشاهده گروه دیوانگان از ترس به بالاس درخت می رود . ناگهان پیر لال لب به سحن می گشاید ، و سخنانی می گوید . حاصلش اینکه همه جا دارالمجانین است و این جامعه مخبس تنگو تاریکی است که عقول بشری در آن محبوس و مقید است ولی انسان در این حبس احساس زحمت نمی کند و در فکر رهایی خویش نیست . با این همه گاهی نوع بشر «جست و خیز هایی» می کند که موجب تغییرات عمده در وضع زندگانی مردم می شود و عالم را فرسخ ها به آینده روشن و امید بخش نزدیک می کند .
پیرمرد پس از این بیانات به یاران خود پیشنهاد می کند که «به سوی آینده» حرکت کنند . آنگاه با خواب هیپنوتیزم در خیالات و تصورات همراهان تصرف می کند و آنان را به «کشور خرد» می برد و ترقیات دو هزار سال بعد را به آنها نشان می دهد .
اینجا شهری است کورا نام نیست و تمام کشور های دنیا در آن از روی نمره تعیین می شوند . لغت ساکنین آن به اندازه ای سهل و سریع است که در چند دقیقه مطالب را به هم می فهمانند. در اینجا حقیقت و آزادی و سعادت سایه انداخته ، هیچگونه خیانتی واقع نمی شود ، و عموم در آسایشند . لباس زن و مرد یکی است و امتیازات از میان بشر رخت بر بسته . مردم همه سالم ، صورت ها وجیه و چهره ها گشاده است . حسد به کلی معدوم گشته و بنابراین غصه و اندوه نیز وجود ندارد . همه فعال و کاری و معتاد به ورزشند . کار هر کسی معین شده و ادارهای ضامن تمامی ضروریات زندگی است . در این معموره خادم و زیر دست وجود ندارد . مواد و قوای طبیعت ، از باد و باران و حرارت خورشید و جزر و مد دریاها و نیروی نهانی «اتم» همه مقهور اراده بشر شده و اداره بهداشت سیصد سال عمر را بیمه کرده است . در اینجا تنها مهر و محبت فرمانرواست . اینجا بهشت موعود است .
سالی یک مرتبه ، در روز عید نوروز کنفرانس عمومی در کوههای لبنان تشکیل و کشفیات و اختراعات آن سال در معرض افکار عمومی گذارده می شود . میلیون ها نفوس از اقطار جهان در این جشن شادمانی شرکت می کنند . سرود آنان چنین است :
ما آدم هستیم
اشرف مخلوقات هستیم
راستی و محبت روش ماست
علم نگاهبان ماست
برادری با همه ، نسب ماست
برابری با هم ، حسب ماست .
در کشور خرد ، تیمارستان محل کسانی است که وظایفی را بر عهده داشته اند و انجام نداده اند یا اظهارات بی موقع و بی لزومی کرده یا پای بست اوهام و خرافات بوده اند... (از صبا تا نیما ج2)
این رمان نیمه تمام مانده است . (نک. ادبیات بیمار گونه)
علاقه مندی ها (Bookmarks)