دكتر پرويز رزاقي/روانشناس و مشاور خانواده، مدرس دانشگاه آزاد اسلامي/پيامدهاي ازدواج با مبتلايان به بيماريهاي اعصاب و روان
انتخاب همسر، انتخابي مادامالعمر است و با اين انتخاب قرار است مرد و زن مدتي طولاني در كنار هم بمانند. در كنار هم ماندن، منوط به شرايطي است كه يكي از آنها داشتن سلامت روان دوطرف است...
حالا اگر فردي دچار اختلالهاي رواني بود، حق ازدواج دارد يا نه؟ و اگر حق ازدواج دارد چه مشكلهايي پيشروي او و همسرش وجود خواهد داشت؟
در عقدنامه بندي وجود دارد كه در آن اشاره شده چنانچه يكي از طرفين به بيماري صعبالعلاجي مبتلا باشد و آن را پنهان كند و اين مساله بهوسيله مراجع ذيصلاح و روانشناسان تاييد شود، طلاق راحت و بدون هيچ قيد و شرطي امكانپذير است ولي جدايي هميشه تبعاتي دارد پس با كمي آگاهي و دقت در انتخاب، ميتوان يا مانع از چنين ازدواجي شد يا به كمك پزشكان و مشاوران، آن را در مسير درستي هدايت كرد بنابراين لازم است همه افراد قبل از ازدواج از نظر رواني بررسي شوند.
بيماريهاي روانشناختي به چند گروه طبقهبندي ميشوند. اصولا اختلالهاي شخصيتي، غيرقابل?درمان يا كمتر قابلدرماناند و تا پايان عمر با فرد باقي ميمانند. بيماريهاي اسكيزوفرني، پارانويا، دوقطبي، شخصيتهاي مرزي و... جزو اختلالهايي هستند كه مبتلايان به آنها حتما بايد مداوم تحتنظر روانپزشك باشند زيرا هرگز بهبود نمييابند اما برخي ديگر از اختلالهاي رواني گذرا و قابلدرمان هستند؛ مثل اختلالهاي افسردگي، اضطرابي، وسواسي و... تفاوت اين اختلالها با گروه اول در اين است كه مبتلايان به آنها معمولا آزاري براي ديگران ندارند و در روند زندگي اختلال چنداني ايجاد نميكنند و با درمان، بيماري كنترل ميشود البته در دسته دوم نيز بايد به شدت علايم بيماري توجه داشت.
پيامدهاي ازدواج با مبتلايان به گروه اول بيماريهاي اعصاب و روان
متاسفانه برخي خانوادهها با اينكه به بيماري فرزندانشان واقف هستند، آن را پنهان ميكنند تا شايد با ازدواج، فرزندشان بهبود يابد اما اين تصور كاملا غلط است. ازدواج حتي در شرايطي كه همه چيز طبق روال عادي باشد، دغدغههاي خاص خود را دارد، چه رسد به اينكه اختلال رواني يكي از طرفين بر آن افزوده شود. اين مساله موضوع را بسيار بغرنجتر خواهدكرد.
فرض كنيد پسر يا دختر مبتلا به اختلال دوقطبي است و در اوج شادي و لذت، ناگهان گريه ميكند. اين تغيير خلق غيرعادي و ناگهاني باعث تعجب همسر و اطرافيان ميشود و همه آن را غيرعادي تلقي ميكنند. گاهي خانواده اسكيزوفرني، پارانويا، توهم و هذيان يا وسواس آسيب و گزند را يك اختلال ساده ميپندارند و هنگام ازدواج آن را لاپوشاني ميكنند.
حتي خود عروس يا داماد نيز به دليل عشق و علاقه ابتداي آشنايي از اين مشكل چشمپوشي ميكنند و سياست صبر و تحمل را در پيش ميگيرد. مثال ديگر درباره شك و ترديد مرد يا زن است. مثلا وقتي مردي همسرش را بيش از حد كنترل ميكند، شايد اين كار در ابتداي امر به دوستداشتن زياد تلقي شود ولي در درازمدت مشكلهاي عديدهاي به وجود ميآورد. با چنين بيماراني زندگي كردن كاري بس دشوار است و بيشتر اوقات تبعات سنگيني دارد.
ازدواج اين گروه بيماران، صحيح نيست زيرا ظرفيت تحمل انسانها با گذشت زمان و عادي شدن ارتباط، كمتر ميشود و ميزان عشق و خواستن فعلي، در آيندهاي نهچندان دور تغيير خواهدكرد.
از سوي ديگر، رفتار چنين بيماراني كاملا غيرقابل پيشبيني است و ممكن است گرفتاريهاي بسياري ايجاد شود. ازدواج با اين بيماران اصلا پيشنهاد نميشود مگر در مواقعي خاص كه بيماري كاملا مهار و قابلكنترل باشد و خود بيمار بپذيرد هر چند وقت يكبار به پزشك مراجعه و همكاري كند. البته همسر نيز بايد كاملا از اين مساله آگاه و در روند درمان سهيم باشد.
پيامدهاي ازدواج با مبتلايان به گروه دوم بيماريهاي اعصاب و روان
گروه دوم دچار اختلالهاي ساده و گذرا هستند. اختلال افسردگي كه امروزه از آن به عنوان سرماخوردگي رواني نيز ياد ميشود، موانع چنداني در زندگي پديد نميآورد. يك فرد افسرده خلق پاييني دارد كه با مصرف دارو يا تغيير بعضي شرايط ميتوان آن را درمان كرد. اختلالهاي وسواسي و اضطرابي نيز مانند افسردگي جزو موانع ازدواج نيستند ولي قابلتعمق و تفكراند. شايد زندگي با يك فرد وسواسي، دشوارتر از زندگي با يك بيمار افسرده باشد.
اين گروه از افراد ميتوانند ازدواج كنند ولي بايد نوع بيماري، شدت آن و مدت زمان ابتلا مشخص شود.
زندگي با يك فرد دچار وسواس فكري و عملي با زندگي با يك فرد مبتلا به وسواس شك و ترديد كاملا متفاوت است بنابراين قبل ازدواج حتما بايد همه شرايط بررسي شوند و زوج در مورد اين موضوع آگاهي داشته باشند كه بيماريهاي روانشناختي ممكن است از طريق ارث به فرزندان منتقل شود. اختلالهاي رواني افراد در جلسههاي مشاوره قبل ازدواج به راحتي قابلشناسايي است.
روانشناس هرگز از لحاظ قانوني، شرعي، اخلاقي و روانشناختي نميتواند كسي را از ازدواج منع كند و تنها كاري كه انجام ميدهد آگاهي دادن به طرفين است تا مشكلها را بشناسند و در مسيري درست گام بردارند. حتي گاهي افراد مشكلهاي شخصيتي پنهان دارند و تستهاي روانشناختي اين مشكلها را نشان ميدهد.
پيامدهاي ازدواج با مبتلايان به بيماريهاي جنسي
افرادي كه دچار مشكلهاي جنسي هستند هم حق ازدواج دارند. مشكلهاي جنسي به شكل سردمزاجي و... است. البته بيماران ترانس كه از هويت خود ناراضي هستند، قادر به ازدواج نيستند ولي بقيه ممنوعيتي ندارند اما آنها نيز بعد از ورود به زندگي مشترك دچار مشكل خواهندشد. افراد سردمزاج ممكن است بعد از ازدواج اصلا رابطه زناشويي برقرار نكنند.
چنين وصلتهايي بدون رضايتمندي خواهد بود. افرادي با اين مشکلات حق تشكيل خانواده دارند ولي قبل از اقدام به اين كار بايد درمان شوند. زندگي با اين گروه دشواريهاي رواني، رفتاري، هيجاني و عاطفي زيادي دارد كه ايستايي در زندگي به وجود ميآورد و خواه ناخواه به درگيري ميانجامد و دوام زندگي را به مخاطره مياندازد. غير از بيماران ترانس ساير اختلالهاي جنسي قابلدرمان است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)