ریچارد براتیگان نویسنده پستمدرن آمریکایی یک منتقد اجتماعی بود. او در سال 1935 در تاکومای واشنگتن متولد شد. براتیگان منتقدی تیزبین بود که در تمام آثارش از جمله رمان مشهورش «صید قزلآلا در آمریکا» در بیان شعرگونه و استعارهای خود مشکلات اجتماعی و سیاسی مردم آمریکا را به تصویر درآورده است._
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) محمدرضا نظری دارکولی: براتیگان به باور من بیشتر از این که یک نویسنده باشد، یک منتقد اجتماعی بود. در تمام داستانهای کوتاه این نویسنده رد پايی از اعتراض و نقد از جنگ، فقر و بیعدالتی به چشم میخورد. این نوشتار نگاهی کوتاه است به برخی از داستانهای این نویسنده.
روح بچههای تاکوما
در داستان روح بچههای تاکوما صحنههای جنگ جهانی دوم و حمله ژاپن به بندر پرِل آمریکا و واکنشهای مردم این کشور به حملات را نشان میدهد. در این داستان ما شاهد متأثر شدن احساسات بچههای کوچک نسبت به وقایع جنگ هستیم.
بزرگسالان عملا میجنگند و بچهسالان با خیال و در عالم رویا !
نویسنده در این داستان سعی دارد شدت فعالیت احساسی و ذهنی بچههای کوچک نسبت به جنگ را به تصویر بکشد. (بچهها در جنگ خیلی کمتر از آدم بزرگها. بیمارستان لازم دارند. بچهها قضیه جنگ را بیشتر با دید «همه بمیرند» نگاه میکنند.) یعنی اینکه آنها عقل ناقصاند و به هیچ اندازهای قدرت تجزیه و تحلیل ندارند. در حقیقت فقط دارای احساس هستند و همین احساس اگر تحت القای حالات و نظریات دیگران قرار گیرد به همان شکل قالب میگردد.
ما میبینیم که در این جنگ راوی کودک 352892 سرباز دشمن را کشته است. همچنین 987 کشتی جنگی، 532 ناو هواپیمابر، 799 رزم ناو، 2007 ناوشکن، 161 کشتی نفربر، 5465 قایق اژدرافکن و سه زیر دریایی را نابود کرده که چون از خیال برآمدهآند نوشتنشان ضروری نیست. همه اینها را نابود کرده بدون اینکه قطرهای خون بریزد. در حالی که شاید هیچ انسان بزرگسالی یا حتی هیچ لشگری نمیتواند عملا چنین خساراتی بر دشمناش وارد کند. جالبتر از هر چیزی این است که جنگنده هواپیمایی از دشمن برباید و رنگ آنرا عوض کند تا با آن بر سر صاحبانش موشک بریزد.
اینها که همه در عقل غیرممکن مینمایند در احساس و خیال راوی کودک وجود داشتهاند و او توانسته غیرممکن را به راحتی ممکن كند.
(دیگر بچهها از این کارها نمیکنند. حالا بچهها کارهای دیگری میکنند و چون حالا بچهها کارهای دیگری میکنند بعضی روزها من از صبح تا شب احساس میکنم روح بچهای هستم که نشسته و خاطره اسباببازیهایش را نگاه میکند که دوباره روی زمین بازیشان را از سرگرفتهاند).
این داستان که یک داستان موقعیتی حادثهای است عواقب و تاثیرات منفی جنگ جهانی دوم بر احساس کودکان آن زمان و اینکه تا آخر عمر با این خاطره خود همراهند را به خوبی تصویر میکند.
این داستانهای کوتاه در مجموعهای به نام «اتوبوس پیر» توسط انتشارات مرکز با ترجمه علیرضا طاهری عراقی منتشر شدهاند.
اِلمیرا
اِلمیرا، رویاهای یک جوان آمریکایی است که نویسنده نیازهای روحی او را در قالب یک خواب نمایش میدهد، خوابی از شهر اِلمیرا که تمام قواعد شهری در آن رعایت شده است.
تمام جزییات تصویر شده وجود خارجی دارند که این گونه رویاها نشان دهنده ضعف و نیاز هستند، نیازی که راوی داستان به شکار اردک و محبت دیگران از خود نشان داده است.
او در رویا تفنگ دو لول و فشنگ فراوان در دست دارد اما اینجا دیگر محدوده رویاست و شکار اردک دور از امکان.
او به اردکها تیر میاندازد ولی موفق به کشتن نمیشود و هیچوقت هم موفق نخواهد شد،چون که المیرای او فقط یک رویاست.
قهوه
در این داستان قهوه عامل شروع دوستیها و عشق معرفی شده است.
«ـ بعضی وقتها زندگی آدم فقط به قهوه بند است و همه صمیمیتی که با یک فنجان قهوه بدست میآید.»
راوی داستان در دو ملاقات با دوستان قدیمیاش به بهانه قهوه میخواهد دوستی از هم گسیخته شان را مجددا زنده کند.
وقتی که راوی نصف آب را توی ظرفشویی خالی میکند در حقیقت میخواهد برای آمادهکردن قهوه و در نهایت آغاز گفتگو تعجیل كند.
نویسنده جوشیدن آب یا آماده شدن قهوه را به بهار تشبیه کرده که نتیجه آن به وجود آمدن گفتگو و همنشینی است. «وقتی ۱۰دقیقه بعد خانه را ترک میکردم، مثل قبر فنجان قهوه را توی خودم جا داده بودم.»
در اینجا ما میبینیم که قهوه یا همان بهانه گفتگو مورد توجه خانم میزبان قرار نگرفته و در دل راوی مرده است.
مشکلات پیچیده بانکی
نویسنده در این داستان مشکلات پیچیده بانکی را به نحوی عالی تصویر میکند. در صف ایستادن برای دستیابی به پول و دارایی خود، و از طرفی صفها آنقدر شلوغند که حتی گهگاهی غیر صرفنظر کردن از برداشت پول چارهای دیگر وجود ندارد، به همین دلیل نباید در موارد اضطراری روی آن حساب کرد.
دوقلوهای به هم چسبیده که هريك حساب بانکی جداگانهای دارند خیلی نا امید کننده است، چون در حقیقت هدف نویسنده از بکارگیری این شخصیتها در داستان نشان دادن دوری و بیگانگی مردم آمریکا نسبت به همدیگر است، به حدی که دوقلوهای به هم چسبیده نظرات متفاوتي دارند.
نویسنده در خطوط پایانی از آدم بینام و نشانی سخن به میان آورده است که پول خیلی زیادی به همراه دارد.
در اینجا قصد او چیزی جز بیارزش نشان دادن پول نیست.
پرندههای وحشی بهشت
در این داستان خواننده فروشگاهی را میبیند که برای فروش قسطی اجناس به مشتریهایش شخصیت و ارزش آنها را به گِرو میگیرد. سایه در اینجا نماد شخصیت انسان است که دیگران نظارهاش میکنند. آقای هنلی سایهاش را در قبال یک تلویزیون گرو میگذارد، اما سایه پرندهای که به او وصل میکنند نشان از اسارت او در محدوده فروشگاه است و اگر در پرداخت اقساط تأخیر کند به اشاره فروشنده پرواز می کند که این به معنی مرگ آقای هنلی است!
خواننده در این داستان از اوضاع وحشتناک و عادی بودن جنایت در آمریکا به خاطر مادیات و مسایل جزئی مطلع میشود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)