تایخچه جشن چهارشنبه سوری در ایران
جشن چهارشنبه سوری به همراه دیگر آیین آن با گوناگونی و زیبایی بسیار و آواز و ترانه های شادی بخش و بزم و پایکوبی در همهی شهرپهای (ساتراپهای، ایالات) ایران بزرگ برگزار میشود.
ریشه واژه:
چهار شنبه سوری از دو واژه "چهارشنبه" پایان سال و واژه "سوری" كه همان "سوریك" پهلوی و به مانی (معنی) سرخ است ساخته شده است و روی هم رفته به مانی چهارشنبه سرخ است.
پیشینه و سرچشمه:
به باور نیكان ما یا زرتشتیان، در پنج روز مانده به پایان سال فروهر مردگان برای سركشی بازماندگان خود به زمین فرود می آیند و در پایان شب سال كه پایان جشن گاهان بارهمسپهمدیم است، بر روی بام رفته و فانوسی به لبه بام خود می گذاشتند كه تا بامداد روشن است. سپیده دم بر روی بام می رفتند و آتش افروزی آغاز می شد كه با نوای اوستا در هم می آمیخت. این آیین با دمیدن نخستین رخش خور پایان می پذیرفت و نوروز آغاز می شد. گویا آیین آتش افروزی شب جشن چهارشنبه سوری از آتش افروزی زرتشتیان یا ایرانیان باستان در شب پایان سال سرچشمه گرفته شده است پَن (ولی) آیین آن با آیین شب پایان سال بسیار دیگرگون است.
چرا چهارشنبه پایانی سال؟
دیدگاه های گونگون درباره برگزیدن شب چهارشنبه برای این آیین:
در ایران باستان خرید نوروزی همچو آینه، كوزه و اسپند را از چهارشنبه بازار فراهم میكردند. بازار در این شب چراغانی و زیور بسته و سرشار از هیجان و شادمانی بود و خرید هر كدام هم آیین ویژه ای را نوید می داد. شاید جشن شب چهارشنبه سرچشمه از چهارشنبه بازار دارد.
نخستین و کهن ترین نسكی (کتابی) که در آن نام چنین آتش افروزی آورده شده است، "تاریخ بخارا" نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی است، ولی در آن نامی از زمان برگزاری جشن آورده نشده است، ولی گزاره "هنوز سال تمام نشده بود" و نیز "شب سوری" آمده است.
دومین نوشتار کهن که نام جشن چارشنبه سوری را می آورد، شاهنامه فردوسی در سرگذشت سردار دلیر ایران، بهرام چوبینه است. ولی چرا چهارشنبه؟
بشد چارشنبه هم از بامداد بدان باغ که امروز باشیم شاد
ز جیهون همی آتش افروختند زمین و هوا را همی سوختند
برگزاری آیین جشن چهارشنبه سوری:
پسین (غروب) بوتهها را به شمار سه یا هفت کوپه آتش میافروزند و از رویش میپرند.
آیین چهارشنبه سوری تنها به آتش افروزی بسنده نمی شود، خانه تکانی پیش از چهارشنبه سوری، خریدن آیینه و کوزه نو، خرید اسپند دانه، چراغانی، فراهم كردن و خوردن آجیل هفت مغز، کوزه شکستن، شگون (فال) گوش ایستادن، شگون (فال) کوزه، ریختن آب به گوشه و کنار خانه، به بیابان رفتن در روز چهارشنبه سوری، تخم مرغ شکستن، شال اندازی، كفچه (قاشق) زنی، گره گشایی از بخت دختران با بستن كوپله (قفل) به گردن، نشستن روی چرخ کوزه گری، شکستن گردو، گفتن آرزوها به آب روان، فریاد زدن خواسته ها در چاه كهن، یاری خواستن از "چهارشنبه خاتون"، رنگ کردن خانه با گِل هایی به رنگ آبی و زرد، پختن آش ویژه چهارشنبه سوری و...
گزیده ای از آیین نام برده شده:
آجیل چهارشنبه سوری:
آجیل چهارشنبه سوری از هفت مغز و میوه خشكك {پسته، بادام، سنجد، كشمش، گردو، برگه هلو، انجیر}، به نماد هفت امشاسپندان درست شده و آن را در سفره چهارشنبه سوری می گذارند تا همه خانواده برای شگون و تندرستی از آن بخورند.
کوزه شکستن:
درون کوزه کهنه سال پیشین كمی آب می ریزند و آنرا از بالای بام به زمین می اندازند زیرا می گویند که فروهرها از کوزه نو دیدن خواهند کرد و آب پاشیده شده، نشان روشنایی در خانه است. در زمان ساسانیان به جای آب، سترهایی (سکه هایی) را درون کوزه می انداختند و آن را از پشت بام به زمین پرتاب می کردند برای اینكه روزی و فزونی برای آنان فرستاده شود.
كفچه (قاشق) زنی:
آیین كفچه زنی كم و بیش در همه سرزمین های ایران بزرگ برگزار می شود. بدین گونه است که مردم و گاهی کودکان کاسه و كفچه را به هم کوبیده و در پشت در پنهان می شوند و خاوند (صاحبخانه) تخم مرغ یا پیشكشی درون کاسه می گذارد. كفچه زنان چه مرد چه زن بیشتر خود را با چادر می پوشانند.
كفچه زنی نماد پذیرایی از فروهرها است زیرا كه كفچه و كاسه مسین نشانه خوراك و خوردن بود. ایرانیان باستان برای فروهرها بر بام خانه خوراك های گوناگون میگذاشتند تا از این میهمانان تازه رسیده آسمانی پذیرایی كنند و چون فروهرها پنهان و نمی توان دیدشان، كسانی هم كه برای كفچه زنی میرفتند، كوشش میكردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون خوراك و آجیل را ویژه فروهر میدانستند و دریافتشان را همایون میپنداشتند.
شال اندازی:
در آیین شال اندازی جوانان از روی بام خانه همسایگان و خویشان یا نامزدشان، شال خود را از روی روزنه هیمه سوز (شومینه) پایین می کنند و خاوند یا دختران در گوشه آن شال شیرینی و تخمه می پیچند.
شگون (فال) گوش:
آیین شگون گوش بیشتر برای كسانی است كه آرزویی دارند، مانند دختران دم بخت یا زنان در آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی كه نماد گذار از دشواری ها بود میایستادند و كلیدی را كه نماد گشایش بود، زیر پا میگذاشتند و آرزویی میكردند و به گوش میایستادند و گفت و گوی نخستین رهگذر را پاسخ به آرزوی خود میدانستند. بدرستی آنها از فروهرها میخواستند كه گره كارشان را با كلیدی كه زیر پا داشتند، بگشایند.
چهل رشته:
در بدخشان و اپاختر افغانستان دختران موی سر خود را به چهل رشته بخش می كنند و آن را می بافند و در ته رشته موها تـَرکه باریكی می بندند تا همه چهل رشته به چینش در کنار یکدیگر جای گیرند و هنگام پریدن از روی آتش می گویند "به روی فرخندت گردم، زردی مرا گیر و سرخی ات را بده". در برخی از ده های درواز بدخشان از شب تا بامداد برگرد آتش می نشینند و پایكوبی می كنند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)