امروز (یکشنبه) هفتادوسومین سالروز درگذشت «میخائیل بولگاکف»، نویسنده‌ی برجسته‌ روس است که دنیا او را با رمان «مرشد و مارگاریتا» به یاد می‌آورد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، میخائیل بولگاکف در پانزدهم می 1981 در خانواده‌ای فرهیخته در شهر کی‌یف اوکراین دیده به جهان گشود. پدرش «آفاناسی ایوانویچ»، دانشیار آکادمی علوم الهی و مادرش، «واروارا میخاییلونا»، دبیر دبیرستانی در شهر کی‌یف بود.


پس از تولد فرزند اول، یعنی میخاییل، مادر از تدریس دست کشید و بیشتر وقت خود را به تربیت او اختصاص داد. گرچه میخائیل دوست داشت دنباله‌ی کار پدر را بگیرد، اما پدرش علاقه‌مند بود پسرش پزشک شود. وی پس از پایان تحصیلات دبیرستان، در سال 1909 وارد دانشکده‌ی پزشکی شد و در 1916 از آنجا فارغ‌التحصیل شد.


در سال 1907 پدر بولگاکف درگذشت. این حادثه برای خانواده ضربه‌ی سنگینی بود؛ زیرا علاوه‌بر وابستگی شدید عاطفی افراد خانواده به پدر، مادر خانواده قادر به تامین هزینه‌ی زندگی آن‌ها نبود. اما خیلی زود، آکادمی علوم الهی، موفق به تخصیص حقوق ماهانه از دولت برای میخائیل شد، مبلغی که بیشتر از حقوق پدر بود.


در بهار 1916، بولگاکف تحصیل در دانشکده‌ی پزشکی را به پایان رساند و کمی بعد به خدمت سربازی احضار شد. علاقه‌ شخصی وی به زبان‌ها و ادبیات خارجی باعث شد که در کنار کار پزشکی در زمینه‌ی ادبی نیز فعال باشد.


در پاییز همان سال، ارتش او را به عنوان پزشک به روستای «نیکلسکی» در منطقه‌ی اسمالنسک اعزام کرد. خاطرات این دوران در مجموعه داستان «یادداشت‌های پزشک جوان روستا» آمده است.


یک سال بعد از اتمام دانشگاهش، انقلاب روسیه و به دنبال آن جنگ‌های داخلی درگرفت و او به عنوان پزشک در جبهه‌ها فعالیت می‌کرد. در این زمان دو برادر او در ارتش سفید با ارتش سرخ مقابله می‌کردند.


زندگی بولگاکف با انتشار «ابلیس‌نامه» دگرگون شد. این داستان، توجه مجامع فرهنگی را به خود جلب کرد و نام او را به عنوان یک نویسنده‌ی برجسته‌ی طنزپرداز بر سر زبان‌ها انداخت. سال 1925 برای او سالی پر از تنش بود. رمان مورد علاقه‌ی نویسنده یعنی «گارد سفید» اجازه‌ی انتشار یافت و «داستان‌های تخم‌مرغ‌های شوم» و «دل سگ» در مجلات مختلف به چاپ رسید.


یک سال بعد کتاب «گارد سفید» را به پایان رساند. تنها بخش‌هایی از این کتاب اجازه‌ی انتشار پیدا کرد و سال‌ها بعد از مرگش به شکل کامل منتشر شد. علاوه‌بر این، انتشارات «ندار» اولین مجموعه داستان او را منتشر کرد، اما اجازه‌ی انتشار قسمت دوم رمان «گارد سفید» و چاپ داستان‌های «تخم‌مرغ‌های شوم» و «دل سگی» به صورت کتاب داده نشد و کتاب «مجموعه داستان‌ها» هم پس از انتشار، توقیف و تمام نسخه‌های آن از بین برده شد.


در سال 1926، او این رمان را تبدیل به نمایشنامه کرد. اجرای نمایشنامه با استقبال همراه شد. به دلیل ذکر واقعیت‌ها و برخوردی عاطفی با قضیه، مردم در حین اجرای نمایشنامه گریه می‌کردند.


نمایشنامه‌ی «گارد سفید» از آن جهت بر روی صحنه آمد که «استالین» از آن خوشش آمده بود. اما بسیاری از آثار دیگر بولگاکف اجازه‌ی چاپ نیافتند، به‌طوری که شرایط زندگی را بر او سخت کرد.


وی در سال 1930 نامه‌ای به استالین نوشت و از او خواست که یا اجازه‌ی کار و فعالیت آزاد داده شود و یا اجازه‌ی خروج از کشور. استالین دستور داد او را در تئاتری مشغول به کار کنند. اما با این حال او همچنان به نوشتن آثاری ادامه داد که روزگار دیکتاتوری را حداقل بطور نمادین به تصویر می‌کشید.


از بین آثار وی دو کتاب «قلب سگی» (در ایران به نام «دل سگ») و «مرشد و مارگایتا» از اهمیت زیادی برخوردارند. زیرا وی در این آثار به‌طور نمایانی به توصیف اختناق اجتماعی پرداخته است. کتاب «دل سگ» او تا آخرین لحظه‌های عمر حکومت کمونیستی اجازه‌ی انتشار نیافت.


بولگاکف درطول زندگی سه‌بار ازدواج کرد. همسر سوم او «یلنا شیلوفسکی» بود که گفته می‌شود منبع الهام شخصیت «مارگاریتا» در رمان «مرشد و مارگاریتا» بوده است.


این نویسنده‌ی بزرگ روس سرانجام در دهم مارس 1940 بر اثر نوعی بیماری کبدی موروثی درگذشت و پیکر او را در قبرستان «نوودویچیه» مسکو به خاک سپردند.


از آثار میخائیل بولگاکف که به فارسی ترجمه شده‌اند می‌توان به «مرشد و مارگاریتا»، «دل سگ»، «برف سیاه و مرفین» و «تخم‌مرغ‌های شوم» اشاره کرد.


منتقدان و نویسندگان مشهوری چون «اس. آنگارسکی»، این نویسنده‌ی مطرح را یک نابغه‌ ادبی می‌دانستند و در مقابل نیز نیش قلم گروهی دیگر از منتقدان، به سمت او نشانه رفت.