جریان زندگی
وقتی کودکی هفت ساله بودم، پدربزرگم مرا به برکه ای درکناریک مزرعه برد و به من گفت
سنگی را به داخل آب بینداز
و به دایره هایی که توسط این سنگ ایجاد شده نگاه کن
سپس از من خواست که خودم را به جای آن سنگ تصورکنم
او گفت: “تو میتوانی کارهای زیادی در زندگیت انجام دهی
اما امـواجی که از اینکارهاپدیـد می آید
آرامش موجود درعده ای از مخلوقات هستی که در دایره زندگیت قراردارندبر هم خواهد زد
به خاطر داشته باش که تو در برابر هر آنچه در دایره زندگیت قرار می دهی مسئولی
و این دایره به نوبه خود بابسیاری از دایره های دیگر ارتباط خواهد داشت
بایددرمسیری زندگی کنی که اجازه دهی
خوبی و منفعت ناشی از دایره ات، صلح و آرامش را به دیگران منتقل کند
آن جلوه هایی که ازعصبانیت و حسادت ناشی میشود
همان احساسات را به دیگر دایره هاخواهد فرستاد
و تو در برابر آن ها مسئولی
علاقه مندی ها (Bookmarks)