بچه ها صبحتان بخیر ، سلام
درس اول فعل مجهول است
فعل مجهول چیست ،میدانید؟
نسبت فعل ما به مفعول است
در دهانم زبان چو آویزی
درتهیگاه زنگ میلغزید
صوت ناساز آنچنان که مگر
شیشه بر روی سنگمیلغزید
ساعتی داد آن سحن دادم
حق گفتار را ادا کردم
تا زاعجاز خود شوم آگاه
ژاله را از آن میان صدا کردم
ژاله ! از درس من چهفهمیدی؟
پاسخ من سکوت بود و سکوت
ده ! جوابم بده کجابودی؟
رفته بودی به عالم هپروت؟
خنده ی دختران ، غرش من
ریختبر فرق ژاله چو باران
لیک او بود غرق در حیرت خویش
خشمگین ، انتقامجو گفتم :
بچه ها گوش ژاله سنگین است
دختری طعنه زد که نهخانم
درس در گوش ژاله یاسین است
باز هم خنده های ، همهمهها
تند و پیگیر میرسید به گوش
زیر آتش فشان دیده ی من
ژالهآرام بود و سرد و خموش
رفته تا عمق چشم حیرانم
آن دو میخ نگاه خیره یاو
موج زن در دو چشم بی گنهش
رازی از روزگار تیره ی او
آنچهدر آن نگاه خواندم
قصه ی غصه بود و حرمان بود
ناله ای کرد و در سخنآمد
با صدایی که سخت لرزان بود
(( فعل مجهول فعل آن پدریست
کهدلم را ز درد پر خون کرد
خواهرم را به مشت و سیلی کوفت
مادرم را زخانه بیرون کرد
شب دوش از گرسنگی تا صبح
خواهر شیرخوار مننالید
سوخت از تب ، شب برادر من
تا سحر در کنار من نالید
ازغم آن دو تن دو دیده ی من
این یکی اشک بود و آن خون بود
مادرم را دگرنمیدانم
که کجا رفت و حال او چون بود
گفت و نالید و آنچه باقیماند
هق هق گریه بود و ناله ی او
شسته می شد به قطره هایاشک
چهره ی همچو برگ لاله ی او
ناله ی من به ناله اش آمیخت
کهغلط بود آنچه من گفتم
درس امروز قصه ی غم توست
تو بگو من چرا سخنگفتم
فعل مجهول فعل آن پدریست
که ترا بی گناه میسوزد
آن حریقهوس بود که در آن
مادری بی پناه می سوزد!
سیمین بهبهانی
علاقه مندی ها (Bookmarks)