بخش نخست گفتوگوی کانوت با سیروس برزو را هفتهی گذشته تقدیمانتان کردیم. امروز بخش دوم این گفتوگو را میخوانید.
سیروس برزو، یکی از پیشکسوتان عرصهی ترویج علم کشور است که تا امروز از هر موقعیتی برای معرفی علم، به ویژه فضا و فضانوردی استفاده کرده است. او روزنامهنگار، استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ فضانوردی است و بیست سال گذشته را در کشور روسیه به تحقیق دربارهی فضانوردی و همچنین تدریس زبان فارسی پرداخته است. حافظ آهی، مستندساز و برنامهساز علمی در روز علم سال ۱۳۹۱ در گفتوگویی با سیروس برزو به سابقهی فعالیتهای ترویجی او در علم فضانوردی ایران پرداخته است.گفتوگوکننده: حافظ آهیوقتی دیدم مقالههایم در این زمینه منتشر میشود، دنبال همین کار را گرفتم. در آن زمان بیشتر ترجمه میکردم. اما در همان سالهای اول، بهتدریج به این نتیجه رسیدم که ترجمهی صرف، کار جالبی نیست. چون وقتی در کلاسهای درسم بعضی از مقالههای ترجمهای را با دانشآموزانم درمیان میگذاشتم میدیدم که بعضی جاها چشمهایشان ثابت میماند. یعنی متوجه نمیشدند که من چه میگویم. به همین دلیل از همان سالهای نخست شروع کردم که در یک موضوع از چند منبع مختلف تحقیق و بررسی و استفاده کردم. مثلاً وقتی یک پرواز فضایی انجام میشد من هم رادیوهای خارجی هم رادیوی ایران را گوش میکردم و روزنامهها و همهی منابع خارجی را که به دستم میرسید را میخواندم. از مطالعهی همهی اینها یک مطلب مینوشتم.قطعاً در آن زمان کار سختی بوده و مثل امروز نبوده که دسترسی به منابع مجازی وجود داشته باشد یا دسترسی به کتابها و مجلههای مختلف ساده باشد.بله بسیار سخت بود. یعنی الان جوانها اصلاً نمیتوانند آن شرایط را تصور کنند. من یک رادیوی ۹ موج داشتم که ضبط هم داشت. رادیوهای خارجی را میگرفتم و ضبط میکردم و بعد پیاده میکردم و به عنوان منبع از آنها استفاده میکردم.برنامههای علمی پخش میکردند؟
مراسم افتتاح نمایشگاه انسان و فضا در کنار مرحوم پروفسور حسابی-۱۳۷۰
بله. من فقط خبرهای مربوط به فضا را میگرفتم. مثلاً اگر روسیه سایوز را پرتاب میکرد، من رادیوی مسکو را میگرفتم و از خبرش استفاده میکردم.آن زمان روسی بلد بودید؟نه از رادیوی فارسی مسکو استفاده میکردم. طبیعتاً انگلیسی برایم ساده بود و میتوانستم از آن منابع استفاده کنم. البته پیدا کردن مطالب انگلیسی هم سخت بود اما تلاش میکردم منابعی پیدا کنم. تعدادی کتاب انگلیسی خوب را پیدا کردم که برای هر پرواز فضایی میتوانستم به آنها مراجعه کنم و اطلاعاتی از قبیل سابقهی سفینه یا فضانورد یا موشک را پیدا کنم و به همین دلیل وقتی مقاله را مینوشتم، برای مسئولان نشریات جالب بود و میدیدند که با چاپ یک مقاله بررسی کاملی دربارهی آن موضوع انجام میشود. به همین دلیل خواندن مقاله، هم برای مسئولان نشریات و هم برای خوانندگان جذابیت داشت. با خواندن مقاله فقط دربارهی خود پرتاب اطلاعات به دست نمیآوردند بلکه جوانب مختلف آن را هم متوجه میشدند. کسی که بیش از همه مدیون او هستم و به من کمک کرد، توفیق حیدرزاده بود که در آن زمان معاون سردبیر دانشمند بود. ایشان از انسانهای پاک نهادی هستند که در آغاز مجلهی نجوم هم نقش داشتند.
روزنامهنگاری در ایرانبعد از مرحلهی روزنامهنگاری علمی وارد چه مرحلهای شدید؟ آیا پیش از سفر به روسیه اتفاق دیگری هم افتاد؟بله. من سال ۱۳۶۱ یا ۶۲ شهید شاهچراغی برای کار به صفحهی علمی روزنامهی کیهان دعوت شدم. در حقیقت میتوانم بگویم که آنجا دانشگاه آموزش روزنامهنگاری بود. افرادی چون مرحوم خانم صدر یا استاد فریدون صدیقی به تدریج اشکال کار من را در روزنامهنگاری گرفتند. درست است که من در زمینهی علوم فضایی تحقیق کرده بودم و اطلاعات خوبی داشتم اما روزنامهنگار قوی و کارکشتهای نبودم. اینها به من آموزش دادند که یک مطلب در چه قالبها و به چه شکلی باید انجام شود که بشود گفت کار روزنامهنگاری انجام شده است. بعدها دوباره مؤسسهی کیهان از من دعوت به همکاری کردند که ماهنامهی کیهان علمی را برای نوجوانان دربیاوریم. آن کار بسیار سخت بود چون تا آن زمان برای نوجوانها کار علمی انجام نشده بود و ما نمیدانستیم مجلهای که برای نوجوانها تهیه میشود، مطالب علمی آن به کنار، آیا از نقاشی استفاده کنیم، از عکس استفاده کنیم، از چه نوع نقاشی یا عکسی باید استفاده شود، یا چه نوع سرگرمیهای علمی باید در آن باشد. این نکات ابداء یک مکتب جدید در روزنامهنگاری بود و من با همراهی دوستان زیادی توانستیم آن کار را انجام دهیم.توفیق حیدرزاده، مؤسس و نخستین سردبیر ماهنامهی نجوم
اسامی همکارانتان را به خاطر دارید؟کسی که بیش از همه مدیون او هستم و به من کمک کرد، توفیق حیدرزاده بود که در آن زمان معاون سردبیر دانشمند بود. ایشان از انسانهای پاکنهادی هستند که در آغاز مجلهی نجوم هم نقش داشتند.فکر میکنم ایشون نخستین سردبیر ماهنامهی نجوم بودند.بله ایشان جوان بسیار خوش فکر، دانشمند و خوش قلبی بود. این از همه مهمتر بود که ایشان باخوش قلبی تمام هرچه میتوانست در اختیار من گذاشت. خانم زنگنه هم بود که بعد به آمریکا مهاجرت کرد. ایشان هم بسیار فعال و پرتلاش بودند. دوستان دیگری هم بودند. مثل آقای دیزجی که فکر میکنم در کانون پرورش فکری کار میکند و دوستان دیگری که من توانستم به کمک آنها این نشریه را دربیاورم.کیهان علمی ظاهراً هفت یا هشت سال منتشر شد ولی من بعد از سال اول به دلیل اختلافی که با مسئولان کیهان داشتم بیرون آمدم و مجلهای را به نام «مرزهای بیکرانِ فضا» راه انداختم که میخواهم بگویم آن مجله هم یکی از نوآوریهای آن زمان و یکی از نخستینها در تاریخ مطبوعات ایران بود. غیر از موضوع آن، چون نخستین مجلهای بود که در ایران با کامپیوتر انجام میشد. نه فقط حروفچینی آن، بلکه صفحهآرایی و حتی تا مرحلهی فیلم هم اسکنر داشتیم. آن هم در سال ۱۳۶۹ که روزنامههای و مجلههای دیگر با همان سیستم قدیمی کار میکردند. یادم میآید که دوستان روزنامهنگار من میآمدند و با تعجب میگفتند نگاه کنید اندازهی حروف را عوض میکند یا فاصلهی بین خط ها را هم کموزیاد میکند. یعنی یک چراغ جادویی بود در آن زمان. این تجهیزات را از کجا تهیه کرده بودید؟ برادر من در آن زمان اروپا بود و در برگشت، یک سری تجهیزات اپل مکینتاش با خودش آورد و ما مجله را از نخستین شماره با کامپیوتر منتشر کردیم.یعنی احتمالاً میتوانیم بگوییم با یکی از نخستین کامپیوترهای شخصی؟
بله. و جالب اینجاست که در شناسنامهی مجله برای نخستین بار در تاریخ مطبوعات ایران این جمله نوشته میشد که این مجله با نرم افزار فلان حروف چینی شده و با نرم افزار فلان صفحهآرایی و با چاپگر فلان چاپ شده. اما متأسفانه ما وقتی در جریانات تاریخی قرار میگیریم، خودمان احساس نمیکنیم که تاریخساز هستیم. تمام آن کامپیوتر و تجهیزات ضمیمهاش را بعدتر که مدل آن قدیمی شد، دور ریخیتیم. در صورتی که باید آن را نگه میداشتیم. همانطور که امروز نخستین دستگاه چاپ در اصفهان نگهداری میشود. متأسفانه دور ریختیم و حالا من از دوستانی که با مکینتاش کار میکنند خواهش کردهام که در انبارهایشان را نگاه کنند و اگر کامپیوتری در آن مدلها باشد من حاضرم با قیمت خوب بخرم. هرچند الان دیگر هیچ کاربردی ندارد اما به عنوان یک جنس تاریخی به آن نگاه میکنم.مجلهی مرزهای بیکران فضا غیر از این نکته ابتکارات دیگری هم داشت که واقعاً در تاریخ مطبوعات سابقه نداشت. برای مثال با فضانوردان مصاحبه میکردیم. هم از طریق مکاتبه و هم از راههای دیگر. برای مثال برای فضانوردی که در ایستگاه فضایی بود، پرسشها را فرستادیم، پرسشها خوانده میشد و پاسخ میداند، پاسخها را روی کاست ضبط کردیم که متأسفانه حتی آن نوار کاست را هم نگه نداشتهایم. این ارتباطات را چگونه برقرار میکردید؟ قطعاً همانطور که پیدا کردن منابع برایتان سخت بوده، برقراری این ارتباطات هم سخت بوده!بسیار سخت و خطرناک. شوروی در ایران یک خبرگزاری داشت به نام خبرگزاری نوستی. در آن زمان شرایط سیاسی هم سخت بود و گروهکها فعالیت میکردند و رفتن به مراکز خارجی خیلی خطرناک بود. اما من دل را به دریا زدم و رفتم به خبرگزاری و با آنها صحبت کردیم. آنها هم مبلغی را از ما گرفتند و این کار را انجام دادند. یک شماره تلفن به دست آوردیم. با این شماره زنگ میزدیم به یک تلفن گویای اخبار. آن خبرها را ضبط میکردیم. دستگاهی درست کرده بودیم که به تلفن وصل میشد و صدا را روی کاست ضبط میکرد. بعد نوار را پیاده میکردیم و ترجمه میکردیم و خلاصه با چشمبندیهای عجیب و غریبی که الان تصورش مشکل است. من خیلی افسوس میخورم که چرا آن دستگاهها را نگه نداشتهام. آن زمان فکر میکردم چیزی عادی است و نیازی به نگهداشتن آن نیست.این مجله سه سال منتشر شد. در این سه سال من دو بار به دلیل نمایشگاه فروپاشی شوروی و بعد از آن، نخستین نمایشگاه هوافضای مسکو، من به روسیه سفر کردم. در این سفرها توانستم ارتباط خوبی با چند فضانورد برقرار کنم و از کانال آنها با بقیه ارتباط برقرار کردم و توانستیم مصاحبههای خوبی انجام دهیم که در مجله چاپ شد.متأسفانه مجلهی مرزهای بیکران فضا به دلیل مشکلات مالی تعطیل شد. یعنی من ماشین و خانه و وسایل خانه و طلاها و ارثیهی همسرم را هم دادم و مجله چاپ کردم و بیشتر از سه سال نتوانستم چیزی بفروشم و مجله را چاپ کنم. در سفرهایم به روسیه با دانشگاه ارتباط خوبی برقرار کرده بودم. با یک لپتاپ و ۲۰۰ دلار پول، رفتم به روسیه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)