گفت و گو با مرگ ـ آلبرت هیرشمن ـ 1915-2012
زندگی و کار آلبرت هیرشمن با تعدادی از مفاهیم و اصطلاحات کلیدی همچون "خروج، اعتراض و وفاداری"، "مرزشکنی"، "جانبداری از امید"، "عقده شکست"، "تعهد به شک ورزی"، "سندروم در جا زدن"، "دگردیسی مشغولیت ها"، "خطابه ارتجاع: انحراف، بیهودگی و مخاطره" و "پیامدهای ناخواسته" گره خورده است.
اتو آلبرت هیرشمن در 7 آوریل 1915 در برلین متولد شد. پدرش پزشکی معروف بود و او تا 17 سالگی در دبیرستان فرانزوسیچه به مطالعه زبان های یونانی و لاتین، مذهب و اخلاق، ادبیات و ریاضیات پرداخت.هیرشمن پس از به قدرت رسیدن نازی ها در المان و خروج از المان در جست وجوی راهی برای مبارزه با فاشیسم و نازی ها بود و همین او را برای درک و تغییر جهان تحریک می کرد. این تجربه را در نخستین کتابش با عنوان "قدرت ملی و ساختار تجارت خارجی" (1945) نشان داد.
پس از فرار از آلمان، ابتدا به پاریس رفت و در مدرسه عالی مطالعات بازرگانی آنجا شروع کرد به خواندن اقتصاد كه خودش می گوید آن روزها به اقتصاد به طعنه می گفتند "هنر بی نان". بعد از پاریس، در سال 1935 بورسی از مدرسه اقتصادی لندن گرفت و به آنجا رفت. او این سال را "سالی سرنوشت ساز" می دانست و می گوید آن موقع این مدرسه «به هیچ وجه کینزی نبود. برعکس، خیلی هم ضدکینزی بود.» آن جا درس هایی را با لیونل رابینز و فردریش فون هایک می گذراند.
در سال 1952 به کلمبیا می رود و شروع می کند به کار کردن روی اقتصاد توسعه و توسعه اقتصادی. کتاب "استراتژی توسعه اقتصادی" (1958) را در آنجا می نویسد که به شدت در آن سال ها مورد توجه قرار گرفت. پیوندهای پیشین و پسین و مساله رشد نامتوازن از ابداعات او در این کتاب بودند. در این دوران شروع می کند به همکاری با بانک جهانی و البته در این مسیر اختلاف هایی با بانک جهانی پیدا می کند. نتیجه این دوره کاری را در کتاب "پروژه های عمرانی از نزدیک" منتشر کرده است که کتابی است خواندنی.
اما شهرت هیرشمن بیشتر به خاطر کتاب "خروج، اعتراض و وفاداری" است که در سال 1970 منتشر کرد. خودش معتقد است که علاقه اش به موضوع این کتاب از زندگی شخصی اش سرچشمه گرفته است، چرا که بارها با پرسش مهمی روبه رو بوده است: "باید دست به خروج بزنم یا اعتراض؟" به راستی باید او را خارپشتی دانست که از این مفاهیم به بهترین شکل برای توضیح مسائل زیادی استفاده کرد. او در این کتاب نشان می دهد که چرا برخی مردم همچنان به نهادهای ناکارامد وفادار می مانند در حالی که برخی دیگر رویکرد اعتراض از درون را پیشه می کنند و گروهی دیگر رها کردن این نهاد را بر می گزینند.
هیرشمن همان طور که در زندگی شخصی اش در حال مرزشکنی و گذر از مرزها بود، در علوم اجتماعی هم مدام به طور خلاقانه ای سرگرم این کار بود، شاید به دلیل اینکه سال های دانشگاهی اش محدود بودند. اولین منصب دانشگاهی اش را در 1958 در کلمبیا به دست آورد و بعد به هاروارد رفت. در سال 1974 به عنوان پروفسور علوم اجتماعی در موسسه مطالعات پیشرفته پرینستون انتخاب شد. ایده مرزشکنی در زندگی او نقشی اساسی دارد. "...محبوس کردن من در یك قلمرو خاص به شدت آزارم می دهد." می گفت دوست دارد مخاطره دست اندازی به رشته ای دیگر را به تن بخرد.
گذر از مرزهای رشته ای و زندگی روی مرزهای میان رشته ای کار او است. در سال 1977 کتاب بی نظیر "هواهای نفسانی و منافع: استدلال های سیاسی به طرفداری از سرمایه داری پیش از اوج گیری" را به رشته تحریر درآورد. خودش بعدها در مصاحبه ای می گوید این کتاب را "ننوشتم تا بر ضد کسی بنویسم. برای من مظهر کشف مستقلانه پیوندهای موجود میان ایده های گوناگون بود. لذتی بی پایان در من دمید: فارغ البال نوشتن و کشف کردن بی هیچ اجبار برای اثبات نادرستی ایده این و آن...." این کتاب مطالعه دگرگونی های ایدئولوژیک قرون هفدهم و هجدهم است که تعقیب منافع مادی را به مثابه روشی برای اهلی کردن هواهای نفس تلقی می کرد.
توسعه آمریکای لاتین و کشورهای در حال توسعه در تمام این دوران یکی از موضوعات مورد علاقه او بود. خودش می گوید ریشه نوع نگاه او به توسعه در مدرسه عالی مطالعات بازرگانی پاریس و در کلاس های درس اش با پروفسور آلبرت دیمانگوئن است. در خصوص مسائل توسعه او معتقد بود که نباید تنها آهنگ اغواگر پارادایم واحد توسعه را شنید. در علم اقتصاد هم او همین طور بینشی را داشت و بیشتر در پی یافتن استثناهای ممکن بر قاعده ها بود. عاشق این بود که سرنا را از سر گشادش بنوازد؛ چه در حوزه توسعه اقتصادی و چه در علم اقتصاد. در كتاب "پیش رفتن با جمع" در همان آغاز می گوید كه به آیا دنبال ترتیبات معكوس توسعه می گردد؟ مثلااینكه بر اساس تفكر متعارف آیا آموزش زیربنای توسعه است یا برعكس، توسعه زیربنای آموزش است؟ آیا سند داشتن زمین موجب توسعه شهری می شود یا برعكس، سند نداشتن زمین؟ عملگرایی و روش تحقیقی كه در این كتاب ارائه می كند در حوزه اقتصاد توسعه و توسعه اقتصادی كم نظیر است. مک فرسون در کتاب 500 اقتصاددان برتر هیرشمن را چنین توصیف می کند: "اگر کسی قانونی را کشف کند، او نشان می دهد کجا این قانون به کار نمی آید. . . دوست دارم استثناهای یک قاعده را برجسته کنم، اما هرازگاهی هم از آفریدن تئوری های خودم لذت ببرم." این موضوع را می توان به خوبی در مقاله درخشان "علیه خست ورزی: سه روش آسان برای پیچیده کردن بعضی مقولات گفتمان اقتصادی" دید.
خودش می گوید ایده کتاب "دگردیسی مشغولیت ها: نفع شخصی تا کنش همگانی" از ایده گسترش جریانات تبادلات با کشورهای خارجی و فواید آن و قطع کردن جریان چنین تبادلاتی و فواید این کار به ذهنش رسید و چنین بود که فکر نوسان را گرفت و بعدها در زمینه مشغولیت شهروندان در امور همگانی به کارش برد. کتاب نگاهی دقیق دارد به رابطه میان سیاست و اقتصاد. چه می شود که فرد قید منافع شخصی را می زند یا از مصرف شخصی سرخورده می شود وارد عرصه سیاست و کنش همگانی می شود و دوباره اینجا هم واخورده می شود و در این مارپیچ گیر می افتد.
اما "خطابه ارتجاع" کتابی بی نظیر در حوزه اندیشه اقتصادی-سیاسی قرن بیستم. در این کتاب او هواداران سه استدلال انحراف، بیهودگی و مخاطره را مورد نقد جدی قرار می دهد و آنها را مرتجع می داند. خودش این سه استدلال را به طور خلاصه چنین توضیح می دهد: انحراف (تغییرِ پیشنهادی برای بهتر شدنْ واقعا نتیجه عكس می دهد و همه چیز را بدتر می كند)، بیهودگی (تغییر پیشنهادی كاملاناموثر خواهد بود) و مخاطره (تغییر پیشنهادی بعضی پیشرفت های قبلی را به مخاطره خواهد انداخت).
شاید بتوان گفت كه مقاله ای كه در كتاب "جانبداری از امید" با عنوان "اقتصاد سیاسی و امكان باوری" نوشته به خوبی رویكرد او به علوم اجتماعی را توصیف می كند. "امكان باوری" از جنبه هنجاری به حالت امیدواری به سوی چشم اندازهای تغییرات اجتماعی سازنده گره می خورد، اما از نظر روشنفكری همچنین به گزاره ای مرتبط است كه توضیحات علوم اجتماعی موجود از وقایع به ندرت ویژگی های جالب آن وقایع را مورد بحث قرار می دهند. معمولاهمیشه چیز بیشتری برای كشف وجود دارد. امكان باوری برای هیرشمن یعنی "گستردن محدودیت های آنچه هست یا برداشت می شود كه ممكن است باشد، ولو به هزینه كاستن از توانایی ما برای تشخیص آنچه محتمل است".
آخرین کتابش با نام "میل به خودبراندازی یا خودزنی" به فرآیند نقد ایده های خودش و بازنگری در آنها می پردازد. هیرشمن كار خودش را جست وجویی برای "تازگی، خلاقیت و یگانگی" توصیف می كند. یكی از ویژگی های جالب كارهای او را شاید بتوان چنین توصیف كرد: "وحدت در تنوع". خوانندگان كتاب ها و مقالات او از تنوع گسترده استثنایی موضوعات، مطالب و حتی ساختارهای استدلالی او آگاهی دارند. برای نمونه می توان داستان تاریخی همراه با جزئیات كتاب «سفرهایی برای پیشرفت» را با استدلال اساسا انتزاعی كتاب "خروج، اعتراض و وفاداری" یا كتاب كاملا متنی "هواهای نفسانی و منافع" مقایسه كرد و شاید همین ویژگی كارهای او بود كه باعث شد او هرگز بانی هیچ مكتبی نباشد. یكی دیگر از هنرهای او هم نامگذاری كتاب هایش بود. هنری كه كمتر اقتصاددانی دارد. نكته جالب دیگری هم كه در یكی از كتاب های او خواندم این بود كه هر وقت دو اقتصاددان همدیگر را ببینند درباره اقتصاددانان دیگر حرف می زنند. كمیته نوبل اقتصاد هم با او زیاد مهربان نبود. مالكیت كتاب را دلیلی برای نخواندن آن می دانست. آلبرت هیرشمن در روز 1۰ دسامبر 2012 درگذشت.
شناخت هیرشمن در ایران را بیش از هر کس مدیون محمد مالجو هستیم؛ "خروج، اعتراض، وفاداری"، "هواهای نفسانی و منافع"، "خطابه های ارتجاع"، "گذر از مرزها" و "دگردیسی مشغولیت ها" از جمله اثاری هستند که محمد مالجو با برگردان ان ها به فارسی اقتصاد توسعه را ترازی نوین بخشید.
روی جلد کتاب خطابه های ارتجاع
روی جلد کتاب خروج، اعتراض، وفاداری
روی جلد کتاب دگردیسی مشغولیت ها
روی جلد کتاب گذر از مرزها
روی جلد کتاب هواهای نفسانی و منافع
البرت هیرشمن با تمرکز بر مفاهیم فلسفی و تاکید بر جغرافیا اقتصاد توسعه را با رشته هایی همچون برنامه ریزی شهری و منطقه ای گره زد
علاقه مندی ها (Bookmarks)