تراشه های کانسپچوال ـ معماری به مثابه ابزار خوانش فضا در سینما
وب سایت وردز این اسپیس تلاش دارد ارتباطی میان رشته ای برقرار نماید بر همین قرار جلساتی را برای این تدوین این مسئله برگزار می کند، متن پی امده با محوریت سینما و معماری همین تلاش را پی می گیردهر چهار نویسنده ی خوانش این هفته در توصیف ذات سینمایی معماری, معماری و طراحی سینما, بناها و فضاهای شهری به مثابهابداعات یا سوژه های سینمایی این تئوری والتر بنیامین را که معماری " پیش نمونه ی تولیدی یک اثر هنری می باشد که از آن توسط یک جمع در حالتی از درماندگی مصرف شده است, دریافت می شود. " انعکاس دادندسیگرید کروکاوار بین آنچه که او " کاخ های دیوانگی " یا سینماهای به شدت تزئین شده ای که سنت های تئاترهای پرفرمنس و سینما را فرا می خواند تمایز قائل است. او معتقد است که فیلم تأثیری واقعی را ممکن می سازد, برای او دیوانگی صرفاً معنادار است؛ به عنوان یک آینه در درهم ریختگی کنترل نشده ای از دنیای واقعی که یک فیلم را در قوس و پرده های یک صحنه ی نمایش قاب بندی می کند. فیلم به راحتی یک کل هنری بزرگتر را در بر می گیرد و هر قدرتی را عقیم می کند.طراحی داخلی تئاترها توجه بیننده ها را جلب کرده و از غرق شدن آنها در ژرفنای فیلم جلوگیری می کند. و به یک سطح از دیوانگی که در معرض فروپاشی واقعیت است نائل می شود. در تلفیق سینما و معماری, آیزنشتاین متذکر می شود که تجربه ی ما از فضا و معماری یک ترکیب از تمام نماها در طول زمان است. این به معنای واقعی کلمه پیشگام در مونتاژ سینمایی است. معماری ذات خودش را در طول زمان در قامت بدن تماشاگر آشکار می کند, و در یک مسیر از طریق معماری یا پیرامون معماری حرکت می کند.این ایده ی معماری به عنوان مسیر یا گذرگاه برای برونو طنین انداز می شود. او فیلم را به عنوان آنچه که به فرهنگ شهری مدرن تعلق دارد از جنبشی که شامل ساختارهایی شبیه پاساژها, راه آهن و فرروشگاه ها است می بیند. پیچهای تو در تو از طریق قطعه های معماری, شخصی که شبیه بیننده فیلم را جذب می کند و به تصاویر و چشم اندازهای فضا متصل می شود. خیلی عجیب است که این ایده از مسیر مرا به یاد فیلم داگ ویل فون تریه می اندازد، که از معماری سنتی عاری بود و بر طرحی گچی از یک شهر نمایش داده شد. ساختارهای شهر به دلیل مسیری که بدن بازیگران در فضا حرکت می کند واضح است. صدای باز و بسته شدن درب به دلیل واکنش ها و بازیگران, حسی از معابر بین فضای عمومی و خصوصی را می دهد.برای اکمن موسیو اُولو در فیلم زنگ تفریح بیننده ی پریشان بنیامین موجود و برای غرابت معماری اواخر قرن بیستم خنثی است. او همچنین با خلق یک شخصیت و طرحی که از شناسایی و جذب مخاطب جلوگیری می کند می نویسد. ژاک تاتی فیلمی که در واقع تماشاگر پریشان شده را با استفاده از افشای وضعیت معاصر تشویق کرده می سازد.موسیو اُولو ممکن است به شکل کاملی قابل روایت نباشد, اما این وضعیتی است که او خودش را در آن پیدا می کند.من اخیراً به دیدن فیلم زندگی لئونادرو رفتم. یک تئاتر آزاد پخش زنده که توسط گالری ملی در لندن برای کسانی که قادر نیستند لئوناردو داوینچی تاریخی شان را در نمایشی که این ماه بسته شد ببینند تولید شده است. من مشتاق هستم ببینم آنها چگونه در یک نمایش هنری تغییر می کنند, چیزهایی که ما به عنوان تولیدات معماری و فیزیکی در یک تجربه ی سینمایی تجربه کردیم. آنچه که ما را بیشتر در خوانش هایی در رابطه با زندگی لئوناردو که در مهم ترین بخش برنامه به عنوان هدف معرفی یکی از میزبانان که از کل نمایشگاه در یک گام سریع عکس می گیرد, مشاهده می کنیم. دوربین اتاق به اتاق از درگاه ها عبور می کند. و مخاطبان را به یک درک واضح از این که چیزها چگونه در رابطه با یکدیگر ساخته می شوند, می رساند.این مسیر نمایش را با بهره مندی از پتانسیل های متحرک در ذات سینما نشان می دهد. تکراری ثابت که به واسطه ی میزبان ها و مهمان ها حادث می شود نقاشی ها را در شرایطی قرار می دهد که تاکنون قرار نگرفته بودند. و این قدرت واقعی نمایشگاه که به واسطه ی آن ما قطعات مونتاژ شده را می دیدیم آشکار می کند.
داگویل