اراک- فیلم سینمایی درخواست نهایی که جمعه شب از برنامه سینما چهار پخش شد، روایتگر قربانی شدن انسان و انسانیت در نظام سرمایه داری مبتنی بر سود و پول در غرب است.
این فیلم محصول سال 2011 به نویسندگی و کارگردانی جی سی چاندور (j.c. chandor) فیلمساز مستقل آمریکایی است که گوشه ای از بحران اقتصادی سالهای 8 -2007 را با تصویرگری 36 ساعت از اتفاقات یک شرکت سرمایه گذاری روایت کرده است.
فیلم (margin call) که اصطلاحی اقتصادی و به معنی درخواست آخر کارگزار بورس از سرمایه گذار برای خرید سهام با هدف جلوگیری از ضرر مالی است، نامیده شده و با صحنه هایی از اخراج برخی کارمندان به عنوان اولین قربانیان مشکلات اقتصادی شرکت آغاز می شود.
نمایش موج نگرانی از تعدیل نیرو در بین دیگر کارمندان و سووال آنان در خصوص احتمال اخراج خود به عنوان قربانیان بعدی، این نگرانی را به تماشاچی منتقل کرده و او را درگیر ماجرای فیلم می کند.
اخراج اریک (استنلی توسی) با ظاهری به نسبت محترمانه ولی در واقع توهین آمیز و تحقیر کننده، بی رحمی دنیای سرمایه داری و بی اعتباری انسان در این دنیا را به خوبی به نمایش گذاشته است.
اریک که خدمات شایانی به شرکت کرده، سه بچه دارد و به تازگی خانه ای را به صورت قسطی خریده ولی با بی رحمی هر چه تمامتر مشمول تعدیل شده و تلفن همراه، ایمیل (پست الکترونیک) و راه های دسترسی او به شرکت مسدود می شود.
اریک در آخرین لحظه خروج از شرکت یک حافظه جانبی رایانه (فلش مموری) را به همکار خود پیتر سالیوان (زاخاری کوئینتو) می دهد تا تحقیقات او در خصوص احتمال ورشکستگی شرکت را تکمیل کند، کاری که باعث می شود چهره بی رحم و غیر انسانی نظام اقتصادی حاکم بر غرب هرچه بهتر به تصویر کشیده شود.
این دنیا بر اساس دیالوگ های فیلم مبتنی بر جا به جایی چند عدد بر روی صفحه رایانه با هدف پولدار شدن عده ای معتاد و خوشگذران در نقاط مختلف جهان است، عده ای که به بهای زیان همه، نباید متحمل هیچ ضرری شوند.
اصطلاح منافع شرکت که بارها توسط بازیگران از جمله سم راجرز (با نقش آفرینی کوین اسپیسی) به کار برده می شود چیزی جز منافع افراد معدودی نیست و این امر به خوبی در فیلم بیان شده است.
قدر ناشناسی نظام سرمایه داری غرب نسبت به خادمان خود از دیگر مواردی است که بارها در فیلم مطرح شده، به طوری که افرادی که موجب کسب درآمدهای سرشاری برای شرکت شده اند نیز مشمول تعدیل شده و یا همواره با خطر از دست دادن کار خود مواجه هستند.
اریک که قبل از استخدام در شرکت سرمایه گذاری، مهندس بوده، در یکی از سکانسهای تاثیرگذار فیلم در حالی که با همکار سابق خود روی پله نشسته اند، می گوید که پلی که او ساخته باعث صرفه جویی بسیار زیادی در وقت مردم آمریکا شده، کاری که اکنون کسی قدر آن را نمی داند.
قدرناشناسی نظام سرمایه داری که حاکی از بی اعتباری انسان در این نظام است، با مطرح شدن لزوم اخراج کارمندان پس از اینکه با موفقیت سهام شرکت در حال ورشکستگی را می فروشند، به اوج می رسد.
فیلم رقابت های ناسالم داخلی مدیران شرکت را نیز به خوبی به تصویر کشیده به طوری که سارا رابرتسون (دمی مور) که زیر آب اریک را زده، خود نیز قربانی رقابت با کوهن (سیمون بیکر) شده و از کار، بی کار می شود.
دیالوگ سم با رییس کل شرکت به نام تاد (جرمی آیرونز) در یکی از سکانس های پایانی فیلم به صراحت بر قربانی شدن انسانیت در نظام سرمایه داری غرب تاکید دارد.
در این سکانس تاد با استعفای سم مخالفت می کند و به او می گوید که تو خیلی خوش شانسی که به خاطر کار در شرکت در فقر به سر نمی بری و سم در پاسخ می گوید در آن صورت می توانستم سرم را بالا بگیرم، هیچ وقت فکر نمی کردم این قدر پست باشم، این کار به قیمت بدبختی آدمای دیگه تموم شد، یه جور دزدی است.
با این حال سم موافقت می کند که دو سال دیگر در شرکت بماند و انسانیت خود را همانند 34 سال گذشته، بیشتر و بیشتر فدای پول و خدمت به رییس شرکت کند.
بی طرفی فیلمساز باعث شده تا فیلم حالتی مستند گونه به خود بگیرد به همین دلیل نکته مثبت شرکت سرمایه گذاری، یعنی شفافیت نیز در آن مطرح شده و مدیران میانی در سخت ترین شرایط نیز از کارمندان خود می خواهند تا مشکلات را به طور صادقانه با مدیران ارشد مطرح کنند، هر چند این صداقت نیز برای تامین منافع شرکت رنگ باخته و آنان از کارمندان می خواهند تا با دروغ به مشتریان و به هر قیمتی شده، سهام شرکت را بفروشند
علاقه مندی ها (Bookmarks)